به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، علومي در ابتدا با اشاره به جايگاه فعلي ادبيات مردمپسند گفت: ادبيات عامهپسند يا مردمپسند اغلب اوقات با نوعي نگاه تحقيرآميز مطرح ميشود، همین مساله از تبعات توقف رشد و سير طبيعي ادبيات مشروطه تا دوران فعلي است.
وي افزود: ما به لحاظ تمركز بر وجه مردمپسند و نخبهگرا نشانههاي خوبي در ادبيات مشروطه داشتيم و با مرور آثار سردمداران ادبيات مدرن ايران، چون جمالزاده، دهخدا، نسيم شمال و بسياري ديگر، اين مساله به خوبي قابل رديابي است. حتي در آثار صادق هدايت كه مشهور است به خلق ادبيات نخبهگرا، وجوه مردمپسند فراواني وجود دارد.
نويسنده «سوگ مغان» با بيان اينكه سير نامنظم ادبي در ادبيات معاصر ادبيات مردمپسند را آسيبپذير كرده است، توضيح داد: رشد نامنظم ادبيات داستاني معاصر ايران، منجر به اين تصور شد كه ادبيات مردمپسند منفور است، در حالي كه در سير ادبيات اروپا و در آثاري چون «مردي كه ميخنديد»، «بينوايان» يا در آثار رئاليست بزرگ اروپا مانند بالزاك، نشانههاي مردمپسند همواره وجود داشته است.
نويسنده «خانه كوچك» در پاسخ به اين سوال كه «سير نامنظم ادبيات داستاني چگونه به جريانهاي مختلف ادبي در ايران آسيبزده است؟»، گفت: نويسندگان در سالهاي آغازين ورود مدرنيسم به ايران، تحت تاثير نهضت ترجمه و اسامي معتبری مانند ژان پلسارتر، كامو و برخي ديگر قرار گرفتند و خيليها در ايران كوشيدند تا ادبيات اگزيستانسياليستي را تقلید كنند.
اين داستاننويس با اشاره به دور ماندن برخي از نويسندگان از اجتماع آن روز و وضعيت فرهنگي مردم توضيح داد: اين روند وقتي معيوب شد كه نمونههاي عيني فرهنگ و باورهاي مردم ايران به آثار راه نيافت. بسياري از مردمان در آن سالها روستانشين بودند و درباره مباني فكري و فرهنگي اين دسته از مردم، جز چند كتاب كم ورق، اثري منتشر نشده بود. با گذشت زمان اوضاع جهاني ادبيات به سمت تقليد از ويرجينيا وولف و يا ويليام فاكنر رفت و در دورهاي نيز بسيار متاثر از ادبيات آمريكاي لاتين بود.
علومي تصريح كرد: متاسفانه در دورههاي مختلف سير ادبيات داستاني، برخي نويسندگان ما آثاري را بدون آنكه گنجينهاي مانند «هزار و يكشب» يا داستانهاي منظوم مثنوي معنوي يا آثار عطار و شاهنامه يا خمسه نظامي يا تفسيري مانند تفسير سورآبادي را تورقي كرده باشند، خلق كردند. ژ
علومي ادامه داد: برخي از منتقدان و ساختارگراهاي روس، «سمك عيار» را رمان دانسته يا بورخس، «هزارويكشب» را بزرگترين داستان در تمام زمانها ميداند و ويليام فاكنر، ادبيات شرق را ادبياتي درخشان و الهامدهنده معرفي ميكند.
اين نويسنده با تاكيد بر اينكه بخشي ديگري از اين موضوع به ناديده گرفتن فرهنگ مردم، باز ميگردد، گفت: بخش دوم كار ناقص ما در زمينه ادبيات داستاني، بيدقتي و ناديده گرفتن فرهنگ مردم است؛ اين در حالي است كه نويسندگاني مانند خوان رولفو و ماركز كه خيلي بومياند، متناسب با باورها و فرهنگ خودشان مينويسند، ولي متاسفانه آن دسته از ادبيات خودي كه موردتوجه قرار ميگيرد، به دليل پرفروش بودن به سطحي بودن متهم ميشود. درحال حاضر نيز خيليها براساس معيارهای متزلزل نسبت به خيلي از آثار نظر ميدهند.
نويسنده رمان «ظلمات» با بيان اينكه توهم بلوغ منجر به بسياري از كج فهميها شده است، توضيح داد: روشنفكر نبايد از مردم جدا باشد، متاسفانه عدهاي گمان ميكنند كه ارزش داستان به اين است كه كسي آن را نخواند. در حالي كه ادبيات مردمپسند در ذات خود امكانات بالقوهاي براي روانشناسي، هستيشناسي و درك جدي از جهان و بررسي موقعيت انسان دارد.
اين نويسنده در پاسخ به اين سوال كه چه راهكاري براي متعادل شدن ادبيات مردمپسند در نسبت با ادبيات جدي پیشنهاد میکنید؟ گفت: به اعتقاد من كساني كه به ادبيات جدي نگاه ميكنند، بايد وارد اين عرصه از ادبيات شوند. نويسندگان ميتوانند با آگاهي و دانش نسبت به هر جريان ادبي، آن را به سمت صحيح هدايت كنند. مثلا احمدمحمود در «مدار صفر درجه»، بدون آنكه خودش را سهلالوصول كند، توانسته قشر وسيع مخاطبان را پيدا كند و اغلب آثارش اين قدرت را دارند كه مخاطبان عام و خاص داشته باشد. همچنانكه ادبيات صدر مشروطه اين ويژگي را داشته است.
پنجشنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۴:۱۴
نظر شما