دومین جلد از مجموعه «ماجراهاي استنلي» با عنوان «استنلی و چراغ جادو»، یکی دیگر از ماجراهای عجیب و غریب اما شیرین و آموزنده پسری به نام استنلی را با یک غول بازگو میکند.-
داستان کتاب «استنلی و چراغ جادو» یکبار دیگر یک غول را از چراغ جادو و دنیای خودش جدا میکند و به دنیای امروز ما میآورد. داستان با مقدمهای درباره غولها شروع میشود: «هیچوقت نمیمردند و عمر جاودانه داشتند. پادشاهان این سرزمین موجوداتی به نام غول بودند. غولهای مهربان و دوستداشتنی.»
در ادامه، «شاهزاده هاراز» که به همراه «استنلی لمبچاپ» شخصیتهای اصلی داستان را تشکیل میدهند معرفی میشود. او پسر شیطان و بازیگوش پادشاه سرزمین غولهاست و از هیچ فرصتی برای شوخی با اطرافیانش، خنده و سرگرمی نمیگذرد و حتی به پادشاه و ملکه هم رحم نمیکند به همین خاطر پادشاه تصمیم میگیرد پسر کوچکش را تنبیه کند:
«پادشاه گفت: «حال فهمیدم! ماموریت چراغ! پسرِ بیادب و گستاخ! هزار سال خدمت به چراغ جادو!» بعد رو به ملکه کرد و گفت: «این تنبیه چطوره عزیزم؟» ملکه همانطور که صورتش را خشک میکرد گفت: "دو هزار سالش کن!"»
به این ترتیب شاهزاده هاراز در چراغ جادو زندانی و بعد از هزار سال به وسیله استنلی آزاد میشود و مثل تمام غولهای دیگر در خدمت آزادکنندهاش قرار میگیرد و آرزوهای او را برآورده میکند:
«استنلی پرسید: «حالا من میتوانم هر آرزویی بکنم؟ هر چیزی که بخواهم؟» شاهزاده هاراز گفت: «البته اگر آرزوی ظالمانه یا شیطانی باشد، نه! نباید آرزوی بدی بکنی. من یک غول چراغ جادو هستم. آنهم از نوع خوب و مهربانش نه مثل آن غولهای بزرگی که در خمرهها زندگی میکنند. آنها نفرتانگیز هستند. » و به این ترتیب است که ماجرا آغاز میشود.
«استنلی و چراغ جادو» مجموعهای از 5 داستان کوتاه به نامهای «شاهزاده هاراز»، «سبد آرزوها»، «در پارک»، «پرواز دو برادر» و «آخرین آرزو» است که از آرزوهاي كوچك و معمولي استنلي و خانوادهاش ميگويد.
«استنلی و چراغ جادو» به همراه تصاویر نسخه اصلی کتاب به تصویرگری «اسکات نش» در شمارگان 3300 نسخه به بهای 2 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما