به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، میرعباسی نخستین مترجمی است که در سلسله گفتوگوهای بررسی وضعیت نگارش و ترجمه ادبیات پلیسی در ایران به سراغ او رفتیم. وی در پاسخ به این سوال ما مبنی بر اینکه «به عنوان مترجم فکر میکنید نگارش داستان پلیسی در ایران با چه نوع محدودیتهایی مواجه است؟» توضیح داد: محدودیت در ایران در نگارش داستان به هر ژانری صدق میکند و مختص پلیسینویسی نیست. بر این اساس برخی آثار هم قابل ترجمه نیستند، ولی از سوی دیگر داستانهایی نیز مانند آثار ژرژ سیمنون مشکلی برای ترجمه در ایران ندارند.
وی با بیان اینکه ادبیات پلیسی بومی در ایران وجود نداشته است، گفت: در ایران متاسفانه ادبیات پلیسی بومی نداریم و یکی از دلایل آن این است که زمینههای این نوع از ادبیات در کشور ما کمرنگ است. مثلا وقتی به ادبیات پلیسی جهان نگاه میکنیم، به زمینههای متنوع برمیخوریم. در این نوع از ادبیات، جنایت معمایی، و گانگستریسم داریم، ولی در کشور ما این مسایل و مثلا چیزی به نام کارآگاه خصوصی وجود ندارد.
مترجم «قتل در کمیته مرکزی» در ادامه در پاسخ به این سوال که «آیا دلایل فاصله گرفتن نویسندگان از تولید اثر در این ژانر میتواند نشات گرفته از باور به زرد بودن ژانر پلیسی باشد و این تصور تا چه حد منطقی است؟» گفت: ژانر پلیسی را اغلب نویسندگان در ایران ژانر دست دوم فرض میکنند؛ در حالیکه این تصور غلط است و ما در همه ژانرها با دستهای از آثار زرد و بازاری مواجه هستیم و بر این اساس نمیتوان هیچ ژانری را فینفسه زرد و یا ارزشمند قلمداد کرد.
میرعباسی افزود: دامنه پیشداوریها در ایران وسیعتر است. البته در سالهای اخیر دیده شده که این دسته پیشداوریها رو به کمرنگ شدن است و الزاما هم به این صورت نیست. ضمن آنکه نمیتوان این مساله را که ویژگیهای سرگرم کننده ژانر پلیسی بیش از گونههای دیگر است، انکار کرد. نویسندگان توانای این ژانر مسایل پلیسی را دستمایهای برای طرح مسایل فلسفی و اجتماعی و پیچیدگیهای روانی شخصیتها کردهاند و ما نمیتوانیم منکر شویم که در ادبیات پلیسی هم 20 درصد اثر فاخر کنار 80 درصد اثر زرد یا معمولی خلق میشوند.
مترجم «نقد عکس» همچنین اضافه کرد: ادبیات پلیسی در ابتدای ظهورش در غرب به عنوان ادبیات عامهپسند مطرح شد که در ایران هم همین طور بود و این دسته نوشتهها پاورقی بود. در این باره باید گفت که در ابتدا آثار امیل زولا و چارلز دیکنر هم پاورقی بودند. از قرن 19 به این سو ادبیات مخاطب عام پیدا میکند. نخستین داستانهای پلیسی، داستانهای کوتاه بودند و اولین نویسنده در این ژانر ادگار آلنپو است.
وی همچنین از آغاز رمان پلیسی عامهپسند سخن گفت و توضیح داد: از اوایل قرن بیست رمان پلیسی رواج یافت که مقبولترین آنها آثار آگاتا کریستی است و بعد از آن نیز نویسندگان برجستهتری به این ژانر روی آوردند. البته باید بگویم که ما در اروپا هم نویسندگان صاحبنامی داشتهایم که با اسم مستعار پلیسی مینوشتند و فاصلهگیری با این ژانر فقط در ایران وجود ندارد.
میرعباسی در ادامه به پرسشی مبنی بر اینکه «در نهایت آیا ما می توانیم در ایران پلیسینویسی داشته باشیم یا خیر؟» اینگونه پاسخ داد: ما همانطور که در سریالهایی مانند «سر نخ» یا «دایره تردید» تا حدودی موفق کار کردهایم، میتوانیم داستان و روایت پلیسی موفق نیز داشته باشیم، که مطمئنا به تواناییهای نویسنده هم بستگی دارد؛ البته مسالهای که وجود دارد آن است که نویسندگان ما آثار پلیسی جدی را نمیخوانند و با تحولات جدی این ژانر ناآشنایند و هنوز خیلیها از پوارو و شرلوک هلمز فراتر نرفتهاند.
نویسنده «هفت روز نحس» افزود: روایت پلیسی دقیقا به دلیل کششها و جاذبهها در جلب مخاطب موفق است و کسانی که میخواهند پلیسی بنویسند باید شناخت جامعی از این ژانر داشته باشند و کارشان تکرار مکررات نباشد. چرا که دیگر دوره آگاتا کریستی سر آمده و نیم قرنی است که شگردها و تکنیکهای تازهای ظهور کرده و نویسندگان نوآوری وارد این عرصه شدهاند.
میرعباسی در ادامه با توصیهای به ناشران خواستار پرهیز از انتشار آثار تکراری پلیسی شد و گفت: بهتر است ناشرانی که تمایل به انتشار آثار پلیسی دارند، از مشورت کسانی که با ادبیات پلیسی آشنا هستند، استفاده کنند؛ مثلا ما از آگاتا کریستی ترجمههای مکرر داریم. ناشران بهتر است راه رفته را دوبار تکرار نکنند.
دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۱ - ۱۰:۱۰
نظر شما