سه‌شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۳ - ۰۸:۰۳
سنت دایرة المعارف‌نویسی در ایران جدی گرفته نشد/ 10 سال زندگی خوب با 10 یورو/ كاسه چه كنم چه كنم در داستان يك درد بي‌نام

امروز سه‌شنبه بیستم آبان 1393 روزنامه‌های ایران، شرق، فرهیختگان، مردم سالاری، جمهوری اسلامی و اطلاعات مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با دکتر نصرالله پورجوادی از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زینب کامرانی: امروز سه شنبه بیستم آبان 1393 روزنامه‌های ایران، شرق، فرهیختگان، مردم سالاری، جمهوری اسلامی و اطلاعات مطالبی از دنیای کتاب را منتشر کردند.

کتاب در روزنامه ایران

سنت دایر المعارف‌نویسی در ایران جدی گرفته نشد
روزنامه ایران در صفحه اندیشه با دکتر نصرالله پورجوادی گفت‌وگو کرده که در کنار فعالیت‌های آکادمیک، مسئولیت‌های اجرایی متعددی نیز داشت که از جمله آنها می‌توان به سرپرستی کمیته ترجمه و تألیف ستاد انقلاب فرهنگی اشاره کرد. وی همچنین طی سال‌های 1359 تا 1383 ریاست مرکز نشر دانشگاهی وابسته به شورای عالی انقلاب فرهنگی را عهده‌دار بود که در طول دوران مدیریتش هزار و 500 کتاب تحقیقی منتشر شد. طی این سال‌ها شاهد انتشار آثار مختلفی به قلم او بوده‌ایم؛ «مکاتبات احمد غزالی با عین القضات همدانی، خانقاه نعمت‌اللهی» به عنوان تصحیح‌گر اثر، «سلطان طریقت، سوانح زندگی و شرح آثار احمد غزالی» در مقام مؤلف، «درآمدی به فلسفه افلوطین» به عنوان مؤلف و «عارفی از الجزایر» به عنوان مترجم از جمله آثار او است.
او می گوید: «دانشنامه جهان اسلام» با پیشنهاد دکتر مهدی محقق به مهندس میرسلیم شکل گرفت که طرح آن به دفتر رئیس جمهوری وقت، آیت‌الله خامنه‌ای، رفت و موافقت شد، واقعیت آن است که دانشنامه‌نویسی در ایران آن‌گونه که اکنون شاهد هستیم، رواج نداشت و در واقع بعد از انقلاب رشد کرد و سر و سامانی یافت. حتی اوایل انقلاب که تازه، کار سمت‌وسویی پیدا کرده بود چندان به اینکه بتوانیم مقالات دایرةالمعارفی تألیف کنیم امید نداشتیم و همواره فکر می‌کردیم که باید این مقالات را از زبان‌های دیگر ترجمه کنیم.
در حال حاضر این روند پیشرفت قابل توجهی داشته‌ است، اکنون به جایی رسیده‌ایم که هستند افرادی که مقالات دایرةالمعارفی می‌نویسند؛ اما با این حال، هنوز هم ناپختگی‌هایی دیده می‌شود. به نظرم نوعی اجمال ناپخته در برخی مقالات دایرةالمعارفی ما وجود دارد. در واقع، اجمال قبل از تفصیل در دایرةالمعارف‌نویسی ایرانیان دیده می‌شود و این ضعفی جدی است چرا که کسانی را نداریم که در مورد موضوعی حقیقتاً تحقیقات مفصلی داشته باشند و سپس چیکده آن را به دایرةالمعارف‌ها ارائه کنند. این در حالی است که در وضعیت ایده‌آل، مقالات دایرةالمعارفی باید به گونه‌ای باشند که افرادی در رشته‌ای خوب کار کرده باشند و بعد حاصل تحقیقات‌شان را در این مجموعه‌ها ارائه کنند. اما در ایران بسیاری از افراد تا قبل از ورود به دایرةالمعارف‌ها حتی در مورد موضوعی که در موردش می‌نویسند اطلاعی ندارند و در واقع در این محیط با آن مطالب آشنا می‌شوند.

10 یورو جایزه بگیر، 10 سال خوب زندگی کن!
روزنامه ایران در صفحه آخر در یادداشتی به مقایسه جایزه کتاب سال ایران و فرانسه پرداخته که در آن می‌خوانیم: یک موقعی بود که در ایران، خیلی روی ادبیات فرانسه و وقایع و شمارگان یک کتاب و جوایز ادبی‌اش حساب می‌کردند[البته روی کسی یا چیزی حساب کردن هم از همان تأثیرات ترجمه است و به قول «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی، یعنی روی دوش کسی یا چیزی- در این مورد ادبیات فرانسه- سوار شویم و شروع کنیم به جمع و ضرب و تقسیم!] اما آن روزها گذشت همچنان که روزگار پرحجم بودن ِ ترجمه از فرانسه هم گذشت[آثار آلمانی، اسپانیایی، انگلیسی، روسی و حتی در چند مورد- اواخر دهه بیست- فارسی قدیم خودمان هم از فرانسه ترجمه می‌شد!] و ادبیات انگلیسی، قدم به قدم جای آن را گرفت. چه کسی جایزه امسال گنکور را برده یا نبرده، برای عموم ِ فارسی‌زبانان چندان جذاب نیست اما شاید حواشی این جایزه جذاب باشد که لیدی سالوایر، برنده 66 ساله این جایزه، فقط 10 یورو جایزه می‌گیرد! جایزه کتاب سال ما چقدر است و چه شمارگانی را تضمین می‌کند؟ حتماً شما هم می‌دانید که شمارگان 400 هزار نسخه‌ای، معیشت یک نویسنده را تا لااقل 10 سال[بستگی به تورم بالا و پایین دارد من با توجه به قیمت‌های پاریس و مارسی گفتم 10 سال!] تأمین می‌کند اما جایزه کتاب سال، معیشت یک سال را هم تضمین می‌کند؟ شمارگانش چطور؟ بنویسم بدون شرح؟!

کتاب در روزنامه شرق

عکس‌هایی که در خانه محمد مصدق گرفته شده، بیشترین حساسیت را ایجاد کرد
روزنامه شرق در صفحه هنری گفت و گوی تلفیقی با مریم زندی منتشر کرده که کتاب «انقلاب57» را پس از هفت‌سال انتظار چاپ و روانه بازار کرد.
او بیان می کند: «عکس‌هایی که 14اسفند57 در خانه محمد مصدق گرفته شده بود، بیشترین حساسیت را ایجاد کرده بود. البته عکس‌های دیگری هم بودند که به‌دلایل سلیقه‌ای گفته شده بود که باید حذف شوند، اما در حال حاضر عکس‌ها بدون حذف چاپ شده‌اند و این عکس‌ها تصاویری از تاریخ کشور است که اتفاق افتاده، دیده شده و دلیلی برای حذف آنها وجود نداشت.»
زندی با بیان اینکه عکس‌های رنگی هم از آن دوران داشته است، افزود: «بیشتر عکس‌هایم سیاه و سفید هستند با این‌حال عکس‌های رنگی‌ای در میان آنها بود که می‌توانستم از آنها هم استفاده کنم، اما برای اینکه مجموعه یکدست شود، ترجیح دادم عکس‌های سیاه‌و‌سفید را انتخاب کنم.»

شاید فاصله کتاب و مردم کوتاه‌تر شود
روزنامه شرق در صفحه آخر گزارش کوتاهی درباره کتاب منتشر کرده که در آن آمده است: شنبه که بیاید بیست‌ودومین هفته کتاب آغاز می‌شود؛ هفته‌ای که شاید برای آشتی مردم و این بخش از فرهنگ، فرصت مناسبی باشد. در روزهایی که از کتاب بیشتروبیشتر گفته می‌شود و انتظار این است که تعداد افرادی که به هر طریقی، چه به‌صورت ebook یا با گوش‌کردن کتاب‌های گویا و... به سراغش می‌روند رابطه بهتری با کتاب پیدا کنند و حداقل دقایقی به میزان کتابخوانی ایرانیان نیز افزوده شود. اما سوال این است که برگزارکنندگان هفته کتاب برای دو مشکل مرسوم قیمت ‌گران و عدم دسترسی راهی در‌نظر دارند یا نه؟ امسال نیز به روش هرسال برگزاری 50هزار نمایشگاه در مدارس دنبال شده اما برگزاری 100 نمایشگاه در 100 کارخانه می‌تواند کار جدیدی باشد. از سویی دیگر با درگیرشدن بیش از 40نهاد و سازمان می‌توان انتظار داشت حداقل در هرکدام از این مکان‌ها افرادی که مشغول کار هستند ارتباطی، هرچند اندک، با کتاب پیدا کنند.

کتاب در روزنامه فرهیختگان

صاف و ساده از مشکلات مادران شاغل
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر یادداشتی درباره رمان «روزهای ناکوک» نوشته مرضیه صادقی منتشر کرده که در آن آورده است: این کتاب مشکلات زنان کارمند و کارگر را در جامعه به تصویر می‌کشد. صادقی در این کتاب، نسبت به اغلب کتاب‌های زنانه (هم نویسندگان زن و هم موضوع زنانه) فاصله محتوایی مناسبی می‌گیرد. زن داستان او شاغل است. شغل و حضور فعال و موثر زن در جامعه و همچنین نقش زن در اقتصاد خانواده، محوری پررنگ و اصلی در این کتاب است. صادقی در این رمان، زنی را نشان می‌دهد که به دنبال برقراری تعادل بین زندگی زناشویی، بچه‌داری و شغلش، دچار کشمکش‌های شدید بیرونی و درونی می‌شود. «مریم»، راوی اول شخص رمان، در واگویه‌هایش، از لذت‌ها و سختی‌های محیط مرد‌محور محل کارش می‌گوید. اما مشکلاتش تنها به محیط کار خلاصه نمی‌شود، مشکل دیگرش، همسر و خانواده همسرش هستند که او را بابت کار کردن و سپردن دخترانش به مهدکودک سرزنش می‌کنند.
«مریم» که با علاقه و تفاهم ازدواج کرده، حالا پس از سال‌ها و تولد دو فرزند، با تغییرات شدید رفتاری همسرش مواجه می‌شود. «منصور» اوایل به خاطر نیاز مالی خودش او را به کار کردن تشویق کرده و حالا در راه کار کردن او سنگ‌اندازی می‌کند، نه‌تنها با سرکوفت و بداخلاقی، بلکه با دخالت مستقیم در محیط کار او. بخت هم با مریم یار نیست.

کتاب در روزنامه مردم سالاری

کتاب بيماري تا پاي مرگ
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره سورن کي‌يرکگور فيلسوف مشهور دانمارکي به مناسبت سالگرد فوتش منتشر کرده که در آن می خوانیم: در اولين اثر مهم‌اش يعني کتاب يا اين/ يا آن (به انگليسي: Either/Or)، کي يرکگور دو مرحله از وجود را توصيف کرده‌است که فرد ممکن است به انتخاب يکي از آن دو مبادرت ورزد: مرحله حساني و اخلاقي‌: شيوه حساني زندگي عبارت است از يک لذت گرايي پالوده و مشتمل است بر جستجوي لذت و حالتي از تهذيب. فرد حساني دائماً در جستجوي تنوع و تازگي است و در تلاش براي دفع رنج از خودش مي‌باشد، اما در نهايت با نوميدي و رنج مواجه مي‌شود. مسير اخلاقي زندگي يک نوع سرسپردگي شورمندانه و مشتاقانه را براي انجام وظيفه، براي تکاليف اجتماعي و ديني غيرمشروط دربر مي‌گيرد. در ديگر اثرش، «مراحلي در مسير زندگي»‌، کي يرکگور در اين اطاعت انجام دادن تعدادي از مسووليت‌هاي فردي را مشخص کرده، و سومين مرحله را نيز بيان کرده‌است: مرحله ديني، که در آن شخص به اراده خداوند تسليم مي‌گردد و با انجام اين کار آزادي اصيل را مي‌يابد. از نظر کي‌يرکگور، ايمان يک نوع شناسايي نيست، حرکت با شور و شوق اراده است به طرف سعادت ابدي که همواره انسان خواستار آن است. کي‌يرکگور در روزهاي پاياني زندگي‌اش درگير مجادلات گزنده‌اي شد، خصوصاً با بنيان نهاده شدن کليساي لوتري دانمارک، که او آن‌را به عنوان يک امر مادي و فاسد ملاحظه مي‌کرد. آثار پاياني‌اش، به مانند کتاب بيماري تا پاي مرگ، به شکلي بالارونده بينشي غمناک و تاريک را از مسيحيت منعکس مي‌کند، و بر رنج به عنوان ماهيت ايمان راستين تاکيد مي‌کند. او اغلب حمله‌اش را به جامعه نو اروپايي متوجه ساخته‌است و آن را در کتاب عصر حاضر به خاطر فقدانش از شور و ارزش‌هاي کمّي تقبيح کرده‌است.

کتاب در روزنامه جمهوری اسلامی

داستان يك درد بي‌نام كه خوره روح انسان معاصر است
روزنامه جمهوری اسلامی در صفحه هنر و ادبیات مطلبی درباره رمان "بي‌نام" منتشر کرده که عنوان می کند: جاشوا فريس نويسنده آمريكايي نجواگر درد نامهرباني‌هاي جهان معاصر با ساكنان و اهالي خويش است كه اين درد را فارغ از چارچوب‌هاي منطقه‌اي و نژادي مطرح مي‌‌كند و مي‌كوشد روايتگر صادقي براي غربت انسان معاصر باشد.
قهرمان داستان "بي‌نام" شخصيتي درمانده از تحمل يك بيماري نامشخص و بي‌نام است كه او را وامي‌دارد به فرمان پاهايش راهي سفرهاي بي‌‌اختيار شود و از اين‌رو بسياري از اوقاتش در جاده‌ها مي‌گذرد.
انتخاب چنين مضموني جرات ويژه نويسنده‌ را مي‌رساند كه در رمان اول خود، خالق يك شخصيت محصور در فضاي بسته شده بود و اين بار يك فضاي كاملا باز را ترسيم كرده و در هر دو كتاب به يك اندازه از عهده فضاسازي برآمده است.
همين خلاقيت در انتخاب فضاهاي داستان‌ها و دقت‌فوق‌العاده‌ در ترسيم جزئيات فضاهاي متفاوت رمز موفقيت ويژه نويسنده‌اي است كه در طول عمر خويش تاكنون تنها سه رمان نوشته ولي از جايگاه يك نويسنده كاملا حرفه‌اي در آمريكا و سراسر اروپا برخوردار شده است.
شخصيت‌هاي آثار فريس كاملا امروزي هستند و دغدغه‌ها و شيوه‌هاي رويارويي آنان با مسائل پيرامون خود نيز كاملا امروزي است. با اين حال وي مي‌كوشد آنچه را كه در فرهنگ ما "كاسه چه كنم چه كنم" در دست گرفتن ناميده مي‌شود به عنوان درد "بي‌نام" و "بي‌تعريف" جهان معاصر معرفي كند و يادآور شود كه بر خلاف ادعاي نظريه‌پردازان دلبسته به اسم‌هاي مختلف، درد موصوف رهاورد هيچ يك از جهان‌بيني‌هاي غالب يا مغلوب دهه‌هاي اخير يا دهه‌هاي دورتر نيست، بلكه مساله‌اي كاملا "بشري" و "جهاني" است.

کتاب در روزنامه اطلاعات

درك ما از هگل
روزنامه اطلاعات در صفحه نظرها و انديشه ها گفت و گوی آخرين شماره ماهنامه «اطلاعات حكمت و معرفت» با دکتر کريم مجتهدي را منتشر کرده که کتاب‌هايي درباره دکارت، کانت و هگل به رشته تحریر درآورده است.
او می گوید: من هم مي‌پذيرم که مطالعه هگل بيش از مطالعه ساير متفکران ما را با خودمان مواجه مي‌کند. دليل اين امر هم بيشتر به سبب وجوه تاريخي انديشه هگل است؛ يعني مخاطب را به شرايط زمان تاريخي حساس مي‌کند و تأثيرات زمان و تاريخ را بر اراده، حتي خواست و احوال ما آشکار مي‌سازد و خودآگاهي چيزي نيست جز همين حساسيت به زمانه و تاريخ خود. پس ما دو گروه داريم: يک گروه که به وضعيت‌شان آگاهي پيدا مي‌کنند و گروه ديگر که تعدادشان بسيار بيشتر است، در وضعيت‌شان مستحيلند. از اين حيث نيز مي‌توان هگل را راهگشا و ميانجي‌اي براي مواجهه ما با خودمان دانست.
از وجه ديگر، هگل در عمل در اروپا و سپس در ايران بُعدي به شدت سياسي هم داشته است، اما در معناي منفي کلمه. هگل بدل به وسيله‌اي براي چند جريان سياسي شد که البته چندان تعمقي هم در ژرفاي فلسفه وي نمي‌کردند. فراموش نکنيد خود هگل در 20 سال آخر عمرش توجيه‌کنندة نظام حکومتي پروس بود. فلسفه سياسي او بسيار قوي است و بعدها همين حرکت هگلي به ميانجي مارکس و فويرباخ به نفي خود هگل منجر شد؛ اما در بُعدي سياسي ـ حزبي به نظر مي‌رسد برخي جريانات هگل را به بازيچه فکري و اغراض خودشان بدل کردند.
مسأله مهمتر اين است که ادامه همان جريانات در ايران در 60ـ70 سال گذشته، به مراتب بيشترين لطمه را به هگل زده‌اند. در حقيقت، از همان ابتدا، به جز کتاب «سير حکمت در اروپا»ي فروغي ـ که بخش هگل آن حرفهايي براي گفتن دارد ـ در ايران همواره بدون آنکه هگل بخوانند، اسم هگل را برده‌اند. هگل اينجا به مُد بدل شد و همه راجع به آن صحبت مي‌کردند؛ يعني بدون آنکه کانت بدانند يا اصلا فلسفه بفهمند، اسم هگل شد ورد زبانشان!

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط