کتاب در روزنامه ایران
در دولت قبل یارانه حذف شد اما کتابها از ناشران خریداری نشد
روزنامه ایران در صفحه کتاب مطلبی درباره جایگاه و تأثیر نمایشگاههای کتاب استانی منتشر کرده که در آن میخوانیم: نمایشگاههای کتاب استانی از جمله رویدادهایی به شمار میآیند که اهالی فرهنگ در عرصه نشر شاهد برگزاری گاه و بیگاه آن هستند. نمایشگاههایی که عمر برخی از آنها به حدود 2 دهه میرسد و توانستهاند جایگاه مشخصی را در بین نمایشگاههای رنگارنگ، برای خود تعریف کنند. در این بین نقدهای مثبت و منفی متعددی متوجه این نمایشگاههای کتاب است. برخی میگویند که نمایشگاههای مذکور تاکنون چندان موفق ظاهر نشدهاند و مسئولان برپایی آنها تسهیلات لازم را برای حضور فعال ناشران نیندیشیدهاند. از سویی عدهای دیگر هم معتقدند که در شرایط فعلی که شاهد وجود سیستم توزیع کارآمدی در حوزه کتاب نیستیم، حداقل این نمایشگاهها به ساکنان دیگر استانها و شهرهای کشور این امکان را میدهند تا از تازههای بازار نشر باخبر شوند. از جمله این نمایشگاهها که بتازگی شاهد برپایی آنها بودهایم میتوان به نمایشگاههای کتاب در استانهای همدان، آذربایجان شرقی، کرمان، اردبیل و کرمانشاه اشاره کرد.
امیر حسینزادگان، مدیرمسئول انتشارات «ققنوس» توجه به برپایی نمایشگاههای استانی کتاب را امری مثبت ارزیابی میکند و میگوید: «در دورههای قبل ما حضور فعالی در نمایشگاههای مذکور داشتیم. با حضور در این نمایشگاهها کتابهایمان را معرفی میکردیم چراکه کتابفروشان برای نمایش کتابها در ویترین کوچکشان محدودیت دارند. شاید بد نباشد که در همین زمینه به نکتهای اشاره شود. در دولت قبل تصمیم به برداشتن یارانه کاغذ گرفته شد. قرار شد یارانه کاغذ را بردارند و در ازای آن از ناشران برای تجهیز کتابخانهها کتاب بخرند. این درخواست خود ناشران بود. البته ماجرا آنگونه که میخواستند و حرفش را زده بودند، پیش نرفت. یارانه حذف شد اما کتابها از ناشران خریداری نشد. از سویی متولیان باید مبلغی را که به یارانه تعلق داشت به شیوهای هزینه میکردند. به همین دلیل بن کارتها و تخفیفهای متعددی در نمایشگاهها به مخاطبان اختصاص پیدا کرد.»
حسینزادگان معتقد است هزینه کردن مبلغ یارانه کاغذ در اختصاص بن خرید کتاب و تخفیف نمایشگاههای کتاب منجر به تضعیف برخی از فعالان عرصه کتاب شد.
وی در همین رابطه تصریح میکند: «بسیاری از ناشرانی که موفق به فروش آثار خود نشده بودند، با در نظر گرفتن تخفیفهای 40 درصدی مخاطبان قابل توجهی را جذب کتابهای خود کردند. البته 20 درصد از این تخفیف از سوی ناشر اعمال میشد و باقی آن نیز تخفیف برگزار کنندگان جشنواره بود. تخفیفهای اینچنینی آسیب بسیاری متوجه فعالان نشر از جمله کتابفروشان کرد. مردم با توجه به تخفیفهای ارائه شده ترجیح میدادند تا نمایشگاه استانی سال بعد صبر کنند اما به کتابفروشیها مراجعه نکنند. این در حالی بود که اغلب ناشرانی چنین تخفیفهایی میدادند که به اصطلاح عامیانه کتابها روی دستشان مانده بود.»
کتاب در روزنامه فرهیختگان
رمان وارونگی یک خاطرهنویسی زیباست
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر نقدی درباره رمان «وارونگی» نوشته عطیه راد منتشر کرده در آن آمده است: این رمان مجموعهای متنوع، جذاب و پرقصه بود. تنوع فرمی و موضوعی و استفاده از اسطوره و فولکلور در بعضی داستانهای مجموعه و در عین حال تقلیدی نبودن آنها، نوید نویسندهای خلاق را میداد که بیشتر نگاهی پیش رو دارد تا به سنتهای ادبی پیشین یا حتی همنسلان خود.
اما عطیه راد، در رمان «وارونگی» بهرغم نثر بسیار سلیس و زیبا، لحنهای کلامی دقیق (مانند لحن ننتاجی) و فضاسازی جذاب و پرجزئیاتش، نتوانسته است از ساختار روایی و مضمون رمانهای اکثر زنان و حتی مردان نویسنده همنسلش فاصله بگیرد. «وارونگی» با وجود پرداخت عمیق و قوی فضای گذشته و «باغ» در داستان، صرفا رمانی در سطح باقی میماند. دغدغه اصلی داستان که رفتن «رضا» و عشق راوی به اوست، مسالهای چندان مهم و حیاتی نیست. حتی به دلخوری راوی از رضا و جداییشان عمیق و روانکاوانه پرداخته نشده. میتوان گفت این رمان یک خاطرهنویسی زیباست. پر از اصطلاحات و تکهکلامهای قدیمی شهرستانهای ایران که بیشترشان را از زبان «ننتاجی» میشنویم. گره اصلی داستان، مضمون آن و جهانبینی که مضمون از آن شکل گرفته، حتی ساختار روایی از جمله فصلهای کوتاه و فلشبکهای حجیم داستان، خواننده را به یاد رمانهای زیادی میاندازد که این روزها زیاد منتشر میشوند، برای مثال از نمونههای تازهتر آن میتوان «هیچوقت» و «روز حلزون» را نام برد.
اینکه رمانهایی مشابه «وارونگی» با این جدیت نوشته میشوند و مخاطبان گستردهای دارند، خود نشاندهنده پررنگتر شدن و جا افتادن زیر ژانری از رمانسهای عاشقانه است که هرچند در نگاه و جهانبینی خود کاملا مردمحور هستند، با اینحال ایرانی و بومیاند و المانهای مهم زندگی شهری گذشته و اکنون ما به خوبی در آنها بازتاب میشود. شاید «وارونگی» عطیه راد را بتوان از بهترین نمونههای این رمانها برشمرد. راد در این کتاب به خوبی با آمیختن فولکلور و فضاهای نوستالژیک گذشته، میتواند مخاطبان این ژانر را راضی و خرسند سازد، با اینحال که احتمالا مخاطبان کتاب اول خود را از دست میدهد.
کتاب در روزنامه آرمان
عشق به ادبیات چرخ نشریه های اینترنتی را میچرخاند
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره نشریات ادبی الکترونیک منتشر کرده که در آن آمده است: هرچند وقت یکبار شاهد جمع شدن تعدادی از اهالی ادب و شکلگیری نشریههای اینترنتی یا الکترونیکی هستیم که مانند «کافه داستان» با شوق و علاقه زیاد شروع به کار میکنند. یا وبسایتهای ادبیای که با همت و جدیت شروع به انتشار نقدهای ادبی و تجزیه و تحلیل داستان، مصاحبه با داستاننویسان و حتی نشر داستان میکنند و مخاطبان جدی ادبیات را نشانه میگیرند.
نشریههای اینترنتی بدون داشتن حمایت مالی و با همتِ بیچشمداشت دوستداران ادبیات راهاندازی میشوند. هدف اصلی این نوع نشریهها، نشر آثار داستانی، نقدها و مطالب ادبیای است که از لحاظ محتوایی مستقل و حرفهای باشند. داشتن حامیمالی به هر نوع و هر شکل، باعث جهتدار شدن محتوای نشریه میگردد، و نشریه را از اهداف خود دور میکند. به همین دلیل ساده، معمولا دست به قلمهایی که سراغ راهاندازی نشریههایی از این دست میروند، خود به خود از حمایت مالی دوری میکنند. در ضمن برای گرفتن هزینهای حتی اندک، نمیتوان روی خواننده جدی ادبیات که حاضر به خرید کتاب نیست، حساب کرد. در نتیجه افرادی که پا در این راه میگذارند میدانند که با کار زیاد، سخت و بدون دستمزد سرو کار دارند و تنها عشق به ادبیات است که چرخ این نشریات را میچرخاند. میشود به راحتی تصور کرد که هر جای این چرخ بلنگد، خیلی زود از حرکت باز ایستد. فعالیتی که دستاورد مادی ندارد، اگر دستاورد معنوی هم نداشته باشد، خود به خود متوقف میشود. بیشترین نیروی محرکهای که چنین نشریاتی را رو به جلو میبرد، استقبال و همراهی مخاطبان ادبیات داستانی است.
ای کاش حالا که باری دیگر نشریهای حرفهای بدون هیچ چشمداشت مادی، شروع به کار کرده، همراهیشان کنیم تا دلسرد نشوند، انرژی مثبت بدهیم و قدردان زحمتهای آنان باشیم، به این امید که این نشریه بتواند سالهای سال به صورت مستقل و حرفهای و صد البته رایگان، در خدمت ادبیات داستانی ما باقی بماند.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
موسيقي زيرزميني دستپخت چه کساني است؟
روزنامه مردم سالاری در صفحه فرهنگی گفتو گوی ایسنا با يغما گلرويي را منتشر کرده که عنوان می کند: وقتي ترانهسرا در قالبي مينويسند که بايد در شوراي شعر و ترانه مجوز بگيرد، دچار خودسانسوري ميشود؛ منظورم از خودسانسوري حذف چيزهايي نيست که به مسائل اروتيک يا سياسي بازميگردد، بلکه منظورم اين است که در همان چارچوب ترانههاي رسمي هم ترانهسرا به خودسانسوري ميافتد و نوآوري نميکند؛ چون شوراي شعر و ترانه درک درستي از ترانه ندارد و حتي اعضاي آن نميتوانند از روي بعضي از ترانهها بخوانند.
آنها کلمههاي امروزي چون چَت را نشنيدهاند، بنابراين هر ترانهاي که واژههايي داشته باشد که آنها با آن ناآشنا باشند، مجوز نميگيرد. بنابراين ترانه امروز وارد فضاهاي امروزي و شهري نميشود. ترانههايي که از فيلتر مميزي ميگذرند و منتشر ميشوند، اتفاق خاصي درشان نيفتاده و در فرم و متن نوآوري ندارند؛ همين سبب شده که در ترانه مجاز اين سالها هيچ نوآورياي رخ ندهد.
او همچنين درباره وضعيت مميزي ترانهها گفت: مسأله شوراي شعر و ترانه اين است که اعضاي آن با ترانه امروز ناآشنا هستند و نميدانند چه اتفاقي در حال رخ دادن در آن است. مسأله اصلي لحن ترانه است که آنها با آن مشکل دارند. آنها از زبان ترانه امروز آگاهي ندارند و ترانه هنوز برايشان «به رهي ديدم برگ خزان» است و در جديدترين شکلش «جان مريم چشماتو وا کن» را ميشناسند. ترانه شهري را قبول ندارند و من بعيد ميدانم اعضاي اين شورا به فضاي مجازي دسترسي داشته باشند.
وقتي ترانههايي با استعارههاي اجتماعي مجال انتشار پيدا نميکنند، بنابراين در موسيقي زيرزميني به سمت راديکال شدن ميروند. اگر به همه کساني که در حوزه موسيقي از روي زمين به زير زمين رفتند نگاه کنيد ميبينيد که خيلي حرفها در ترانهسرا مثل عقده و بغض شده و به شکلي پرخاشگر در آثار آنها خودش را نشان داده است. وقتي دهن کسي را ببنديد و بعد از مدتي باز کنيد او داد ميزند و گاهي هم فحش ميدهد.
کتاب در روزنامه شاپرک
سارتر، اديب و فيلسوف
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي ژان پل سارتر منتشر کرده که در آن آورده است: او تا تا ده سالگي بيشتر خانه نشين بود ارتباط بسيار کمي با مردم داشت. همانگونه که خود در کتاب "کلمات" دوران کودکيش را بيان ميکند، کودکي تيزهوش اما گوشه گير بود و سالهاي کودکي را بيش از هرجا ميان انبوه کتابها به خواندن آثار مهم ادبي و تاريخي گذراندهاست.
سارتر از کودکي در پي کسب شهرت بود. به همين دليل به نويسندگي روي آورد. با اين همه مدتهاي مديدي نوشتههايش يکي پس از ديگري از سوي ناشران بازگشت داده ميشدند و او بدين خاطر نتوانست به آرزوي ديرينهاش جامه عمل بپوشاند. اما در 1938 و با نگارش نخستين رمان فلسفياش با نام «تهوع» به شهرتي فراگير دست يافت. در اين رمان تکان دهنده دلهره وجود و بيهودگي ذاتي هستي، با جسارتي بي سابقه ترسيم شدهاست. پس از آن، نگارش مجموعهاي از داستانها با نام «ديوار» (1939) را آغاز کرد که به دليل شروع جنگ دوم جهاني ناتمام ماند. بطور کلي دو دوره در زندگي حرفهاي سارتر وجود داشت. اولين دوره زندگي حرفهاي او دورهپس از نوشتن اثر معروفش، هستي و نيستي، بود و نوشتن رمان تهوع. سارتر به آزادي بنيادي انسان اعتقاد داشت و باور داشت که «انسان محکوم به آزادي است. »
چرا ادبيات معاصر به دانشگاه نميرود؟
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان گفت و گوی ایسنا با ضياء موحد را منتشر کرده که بیان می کند: يک بار از سوي مديران يکي از مناطق آموزش و پرورش دعوت شدم و در آنجا از من خواسته شد تا نوع تدريس خودم را براي آنها بيان کنم. زماني که من روش تدريس ادبيات خودم را به فرض اينکه به جاي آنها قرار بگيرم براي آنها شرح دادم جوابي که به من دادند عجيب بود. آنها گفتند اگر ما در تدريس ادبيات چنين روشي را دنبال کنيم از مدرسه يا وزارت آموزش و پرورش اخراج ميشويم. زماني که دليل اين موضوع را پرسيدم، آنها گفتند خيال نکنيد که تنها مديران بالادستي براي اين روش تدريس به ما اعتراض ميکنند، بلکه خانوادهها نيز معترض ما ميشوند. آنها معتقدند فرزندانشان بايد در کنکور قبول شوند و دانستن ادبيات هيچ کمکي به قبولي آنها نميکند.
اين شاعر و منطقدان با اين توضيح اظهار کرد: وقتي بستر دانشگاه که دبيرستان است به ادبيات چنين نگاهي دارد، مسلما وضعيت دانشگاه نيز بهتر از اين نخواهد بود.ضياء موحد درباره محافظهکاري دانشگاه در قبال ورود آثار نويسندگان و شاعران معاصر ادامه داد: دانشگاه در ايران و همينطور در تمام دنيا هميشه محافظهکار بوده است. اين مسأله به اين خاطر است که هنرمندان هميشه در همه جاي دنيا از زمان خود جلوتر بوده و ميخواستهاند تغييراتي ايجاد کنند، اما چون اين تغييرات با روش ديگران مساعد نبوده به شکل دعواي نسل جديد و نسل قديم بروز پيدا کرده است. بنابراين معتقدم براي حل اين مسأله بايد قدري زمان بگذرد تا دانشگاه بفهمد که قصد هنرمندان آن چيزي نيست که آنها فکر ميکنند.
او اضافه کرد: در تمام سالهاي بعد از حافظ ما در ادبياتمان چيزي جز تقليد نداشتهايم، حتي زمان مشروطه نيز گل سرسبد ما در شعر فارسي قصايد بهار يا غزل غزلسرايان بوده است که هيچکدام هم به آن اندازه مطرح نشدهاند، اما وقتي نيما ظاهر شد يکمرتبه شاعراني چون شاملو، فروغ، آتشي، اخوان، سهراب و حداقل 20 شاعر ديگر که صدايي جز صداي گذشتگان داشتند ظهور کردند. بنابراين معتقد به اين نيستم که حجم کم ادبيات معاصر باعث نرفتن آن به دانشگاه است.
کتاب در روزنامه اطلاعات
کاتوزيان و تبيين حقوق عمومي در قلمرو ارزشها
روزنامه اطلاعات در شماره امروز خود مطلبی درباره استاد کاتوزيان منتشر کرده که در آن میخوانیم: ضايعه فقدان «استاد کاتوزيان» جامعه حقوقي و همه دلواپسان اخلاق و عدالت را به افسوس و حسرت نشاند. او شرف حقوق ايران و اعتبار و آبروي نهاد وکالت بود. او زبان گوياي عدالت و منطق ناطق تلفيق اخلاق و انصاف بود؛ استاد شناسنامه و تبار فاخر علم حقوق ميهن ماست.
از منظر استاد هدف حقوق عمومي اينست که دولت را تابع حقوق کند و خودکامگي را از بين ببرد{پيش گفتار کتاب مباني حقوق عمومي،ص4}.لذا حاکميت دولت محدود به قواعد برتري است و دولت متجاوز به قوانين عالي را نا مشروع مي کند.{همان}. ايشان تاکيد دارند که دولت تنها منبع ارزشها نيست، هر چند واضع قانون است اما ذيل سلسله اصولي مبادرت نموده و خود منقاد اصول خود انگاشته است. ايشان قدرت و حاکميت را سوژه اصلي حقوق عمومي دانسته و اين دو را بدون حد و مرزي که ارزشهاي انساني تعيين ميکند مخاطرهآميز مي دانند{همان}.در ص 10 کتاب مباني حقوق عمومي بيان ميدارد:«...هر جنايتي بر پايه حق حاکميت دولت قابل توجيه است و انسان را به مهره بي مقدار قدرت تنزل ميبخشد...تجربه طولاني دموکراسي به انسان آموخته که خود را در برابر قدرت دولت حفظ کند و يکي از وظايف دانش حقوق،حراست از پايههاي تمدن و اصول حقوقي مورد احترام است؛ حقوق بشر،لجام بين المللي قدرت سرکش و وحشي است. دستاويزي که نداي اعتراض به تعديات حکومتها را توجيه ميکند»...در حکومتهاي مذهبي نيز،تعلق حق حاکميت به خداوند،نظريه امانتداري حکومت،پاي بندي به احکام و موازين شرعي،حرمت نفس و مال و حيثيت انسان و منع اضرار به غير و رفع حرج و بسياري از اصول اخلاقي ديگر دست نهاد قدرت را نسبت به تعدي به حريم حقوق و آزاديهاي انسان ميبندد»...تحليل نهايي استاد زيباست که ميگويد«...در واقع اگر دولت و حاکميت دو عنصر مادي حکومت باشند، ارزشهاي انساني عنصر معنوي آنست و بايد جاي شايسته خود را در مباني حقوق عمومي داشته باشند»...لذا از حق و آزادي و برابري و عدالت و نظم و همبستگي اجتماعي بعنوان اين ارزشها نام برده و قيود و خصال هر يک را بر ميشمرند. در سپهر انديشه استاد حقوق عمومي با چاشني حقوق بشر و اخلاق و عدالت،حقاني و مقبول و مختار است. در تنظيم رابطه مردم و هيات زمامداري، بايد جانبدار عدالت و اخلاق و در مصاف با استکبار و مطلق انگاري قدرت بود.دولت مبسوط اليد در مراوده با عموم نيست بلکه خير عمومي و منافع عمومي است که مسير قدرت را نشان ميدهد و مرز قدرت مردمسالار را از قدرت خودمدار و مردم ستيز باز ميشناساند. استاد يک قرائت اخلاقي و عدالت گرا از نظريه حقوق عمومي خود ارائه ميدهند که تامين کننده حداکثري حقوق شهروندي و تحديد کننده حداقلي آزاديها و تعيين کننده شفاف مرزهاي دخالت دولت است.خوانشي که قدرت را پاسخگو، خدمتگزار و روي ريل منافع عمومي خواسته و تضمين کننده حقوق و تنظيم کننده و مهار گر هيات زمامداري است.
کتاب در روزنامه اعتماد
شاعري، برازنده اخلاق
روزنامه اعتماد در صفحه اول یادداشتی درباره بيوك ملكي منتشر کرده که در آن آمده است: او شاعر نام آشنا، تصويرگري چيره دست و از همه مهم تر انساني والاو پاك گوهر كه به راستي يكي از برازنده ترين مصاديق جايزه يي به شمار مي رود كه به نام اخلاق و نيايش آراسته است. مولاعلي(ع) در فرازي از نهج البلاغه اش، آنجا كه به توصيف ذات گرامي رسول اكرم (ص) مي پردازد، عبارتي بسيار كوتاه اما بس ژرف و شگرف دارد. «طبيب دوّار بِطّبِه» يعني پيامبر اكرم(ص) طبيبي بود كه در جاي خود نمي نشست تا بيماران براي علاج دردهاي خويش به سراغ ايشان بروند بلكه آنقدر رئوف بود و حريص در شفقت كه خود گوشه گوشه جهان را درمي نورديد و بيماران را درمي يافت و مرهم بر زخم هايشان مي نهاد. اين توصيف كوتاه از تاثير گذارترين روايات معصومين(ع) است كه سال هاست جان و جهان مرا درگير خود كرده است. به خاطر همين هميشه انسان هايي كه- بلاتشبيه- بهره يي از اين خصلت ارجمند برده اند، برايم عزيز و گرامي بوده اند. بيوك ملكي در ميان شاعران، شاعراني كه علاوه بر خلق اثر، مربي جوان ترها و تازه كارها هم بوده اند، نمونه يي از اين طبيبان دوار است! آن هم بي هيچ ادعا و سر و صدا و جنجال هاي خبري و... كه شايد از همين رو است كه به نظر من قدر و سهم عظيم ايشان در پايه گذاري نگاه و اسلوب برازنده يي در شعر كودك و نوجوان معاصر كمتر شناخته شده است. با وسواس بسيار شعر مي گويد و به سلامت كلام و اسلوب مهندسي شده زبان در شعرهاي نوجوانانه مقيد است. برخلاف بسياري از همگنان خود از توليد انبوه مي پرهيزد و در گزينش آثار براي سپردن به چاپ وسواس فراوان دارد. شايد بخشي از اين وسواس و اسلوب مندي وامدار همنفسي و همنشيني ساليان دراز با قله هاي شعر معاصر به ويژه زنده ياد قيصر امين پور باشد. اما بديهي است دليل اصلي، فرهيختگي ذهن و زبان و غناي جهان شعري خود اوست. او هرگز مخاطب نوجوان را با كودك اشتباه نمي گيرد و در زبان و خطابش به تحقير آنها نمي پردازد. از سويي همچون كارشناسي ورزيده، مراقب است كه اشعار نوجوانانه اش نسخه ساده شده يي از شعر بزرگسال نباشد.
بحران شمارگان كتاب در ايران
روزنامه اعتماد در صفحه آخر یادداشتی درباره تيراژ پايين كتاب در ایران منتشر کرده که در آن میخوانیم: تیراژ پایین کتاب در ایران معضلي است كه صنعت نشر ايران و فرهنگ كتابخواني را تهديد مي كند. صنعت نشر ايران اگر مي خواهد گام هاي سريع تري به سوي حرفه يي شدن بردارد در وهله اول بايد خود را از زير چتر حمايت هاي دولتي خارج كند. اين مهم مقدور نيست مگر اينكه ناشران بتوانند براي آنچه منتشر مي كنند بازار مناسب پيدا كنند. يعني براي خريد كالاي توليدي ناشران (كتاب) به اندازه كافي متقاضي وجود داشته باشد. در خوش بينانه ترين حالت اگر توليد كالاي يك ناشر به شمارگان بالا و انتشار مجدد برسد اين فقط بيانگر آن است كه تمام كالاي اين ناشر به فروش رفته است و اين يعني رونق كسب و كار! اما آيا رونق كسب و كار به رونق فرهنگ كتابخواني هم مي انجامد؟
در ادامه این مطلب آمده است: چه شده است كه با توجه به رشد جمعيت كشورمان در سال 92 تيراژ كتاب در مقايسه با سال 1322 خورشيدي يعني هفتاد سال پيش به يك پنجم تعداد آن زمان رسيده است؟ دولت هاي بعد از انقلاب هر كدام براي پر و پيمان نشان دادن ظرفيت هاي فرهنگي خود همواره به بالابودن تيراژ در بازه هاي زماني بر سر كار بودن خود اشاره داشته اند. در دوره رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني (دولت هاي پنجم و ششم) كه سال هاي 1368 تا 1376 را دربر مي گرفت طبق آمار خانه كتاب شمارگان كتاب 41 هزار و 716 نسخه بوده است. اين رقم در دولت هاي هفتم و هشتم يعني از سال 1376 تا 1384 متوسط شمارگان آن به 34 هزار و 394 نسخه مي رسد و در دولت هاي نهم و دهم يعني از سال 1384 تا 1392 به 26 هزار و 718 نسخه! اگر مي خواهيم رونق در اين مقوله يعني كتاب را نصيب خود كنيم بايد براي صنعت نشر ايران چاره يي انديشيد.
لحن مناسب براي ترجمه داستان ها
روزنامه اعتماد در صفحه آخر یادداشتی درباره ابراهيم گلستان و کتابهایش منتشر کرده که در آن نوشته است: كتاب «كشتي شكسته ها» گلستان دربرگيرنده پنج داستان «آن روز، شب كه شد» از ويليام فالكنر، «برف هاي كليمانجارو» نوشته ارنست همينگوي، «در تبعيد» اثر آنتوان چخوف، «شيطان و دانيل وبستر» نوشته استفن وينست بنه و «كشتي شكسته ها» اثر استفن كرين است. به اعتقاد من ترجمه اين داستان ها عالي است و يكي از بهترين كتاب هايي است كه خواندن آن را به مترجم ها توصيه مي كنم زيرا نكته ها آموزنده بسياري در خود دارد و مترجم هاي جوان مي توانند از رهگذر مطالعه اين ترجمه با فنون ترجمه يك اثر ادبي بهتر و بيشتر آشنا شوند. ابراهيم گلستان در اين ترجمه ها به توفيق دست پيدا كرده است. آن هم قريب 70 سال پيش اين اتفاق افتاده است. نخستين داستان مجموعه در سال 1326 و آخرين داستان هم سال 1333 ترجمه شده و در كتاب «كشتي شكسته ها» منتشر شده است. يكي از ويژگي هاي مهم كتاب كشتي شكسته ها دست يافتن ابراهيم گلستان به «لحن» مناسب براي ترجمه هر يك از اين داستان هاست: مساله يي كه بعد از 60، 70 سال الان در ترجمه آثار داستاني به آن پرداخته مي شود و در ارايه يك ترجمه خوب بسيار موثر است.
کتاب در روزنامه جمهوري اسلامي
شاعري كه بيدليل كشته نشد
روزنامه جمهوري اسلامي در شماره امروز مطلبی درباره والتر رالي، سياستمدار، دريانورد، نويسنده و شاعر منتشر کرده که به عنوان اولين انگليسي قدم به خاك آمريكا گذاشت و همراهان وي درجزيره "روتوك" مستقر شدند.
رالي و همراهانش پس از بازگشت به انگلستان به دلايل نامعلوم و به شكلهاي اسرارآميز ناپديد شدند.
رالي كه در لندن جلسات "شب شعر" داير كرده بود متهم به تحريك شركت كنندگان در جلسات شعر خود عليه پادشاه شد و همين اتهام سرانجام او را رقم زد.
سر والتر رالي، روز 29 اكتبر 1618 (هفتم آبان 1097 هجري شمسي) در برج لندن گردن زده شد.
در برخي منابع، والتر رالي به عنوان جاسوس دربار انگليس و يكي از عاملان سركوب شورشيان در ايرلند معرفي شده و به نظر ميرسد ثروت اصلي وي نيز ناشي از مصادره اموال و املاك مردم ايرلند بوده است.
نظر شما