کتاب در روزنامه فرهیختگان
داستان زوال
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر یادداشتی درباره رمان «آه با شین» محمدکاظم مزینانی منتشر کرده که در آن میخوانیم: این کتاب یکی از نمونههایی است که نشان میدهد به راستی انسان ایرانی معاصر دستمایههای مناسبی برای خلق رمان دارد. مزینانی رمانش را از طریق مرور حافظه پیرمردی 70 ساله در حالت بیماری و احتضار و مرگ، قدرت و زوال خانواده شازدههای قجری بنا مینهد تا به سامان برساند. در این بستر زمان فیزیکی 70 ساله، نمایی از سه دوره تاریخی قاجار، پهلوی و انقلاب 57 از طریق آنچه در تداعیهای متعدد به ذهن تهتغاری شازده قاجاری هجوم میآورد، بازخوانی میشود. جغرافیای رمان در دامغان و تهران است. بکر بودن زبان و عادات و رفتار آدمهای خانه شازده به کمک مزینانی آمده است تا خردهروایتهایی بهیادماندنی و تاثیرگذار در هزارتوی اتفاقات و عملهای داستانی رمانش جاسازی کند. بنا و اصل برای نویسنده رمان «آه باشین» همین خردهروایتهاست که جدا از شازده و اصل و نسبش، حول و حوش فرودستان حاضر در خانهاش شکل میگیرد. قدرت و جذابیت رمان نیز در خلق زنانی است برآمده از جادو، سحر، خرافات، روزمرگی و رذالت و زنانگی فرومایه. مزینانی در پرداخت این دست شخصیتهایش از عهده کاری که قصدش را دارد، به خوبی برآمده است. اما رمان، جهان یکپارچهای است که معنا در ساختار بسامان آن به خوانندهاش منتقل میشود و ساختار نیز از دل جهان معنایش ناشی میشود. اینجاست که به نظر میرسد رماننویس ایرانی با وجود مواد کافی در نوشتن اثری بیعیب و نقص، تن به شکست میدهد و حاصل کارش رمانهایی شکستخورده میشود.
ضرورت عطف تفکر به جهان امروز
روزنامه فرهیختگان در صفحه اندیشه مطلبی درباره هانا آرنت از مهمترین متفکران سیاسی قرن بیستم منتشر کرده که در آن آمده است: دیدگاه اگوستین در باب اراده، مسئولیت شخصی و «دیگر دوستی» نیز در تفکر وی آشکار است. از سوی دیگر آرنت در آثار خود رد و نشانی هم از متفکرانی چون ارسطو، ماکیاولی و مونتسکیو دارد. هانا آرنت از منظر فلسفی متأثر از پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم است. در واقع فلسفه در شکلگیری تفکر آرنت نقش اساسی داشته است اما نکته این است که آرنت خود این مساله را نقض میکند و در کتابش با عنوان «سنت پنهان» مینویسد: «من به محفل فیلسوفان تعلق ندارم... حرفه من نظریه سیاسی است... من سالها پیش در 27 فوریه 1933 بهطور کلی از فلسفه کنارهگیری کردم و به سمت تحقیق درباره سیاست رفتم... از این لحظه به بعد بود که حس مسئولیت در من بیدار شد و هر آنچه که به امر سیاسی تعلق داشت به سرنوشتی شخصی برای من تبدیل شد.»
هانا آرنت از دوره نوجوانی به فلسفه علاقه داشت و از همان سنین به مطالعه آثار کانت میپرداخت. رشته تحصیلیاش در دانشگاه فلسفه بود و رساله دکتریاش را با عنوان «مفهوم عشق از نظر اگوستین قدیس» در حوزه الاهیات نوشت. او حتی اوایل سفر خود به آمریکا اثری را با عنوان «فلسفه اگزیستانس چیست» نوشت که در آن به مباحث ناب فلسفی میپردازد. اما مواجهه وی با وقایع وحشتناک آن سالها و تغییر و تحولات جامعه آلمان، ظهور نازیسم، استقرار حکومت وحشت و از بین رفتن آزادیها او را به سمت مسائل ملموستر و عینیتر کشاند. او به این نتیجه رسیده بود که بین فلسفه و سیاست شکافی عمیق وجود دارد، پس از فلسفه دل کند و به سمت سیاست رفت. با این حال او در اواخر عمر خود با نوشتن کتابی با نام «زندگی ذهن» به طرح سه مساله مهم میپردازد. اراده، داوری و اندیشه سه مقولهای هستند که هانا آرنت با پرداختن به آنها به ارتباطشان با پایه و اساس زندگی انسانها میپردازد. هانا آرنت در نهایت با نوشتن این کتاب باز نشان میدهد که با کمک گرفتن از فلسفه سیاسی کانت است که میتواند فلسفه سیاسی خود را بنا کند.
هانا آرنت متفکری بود که تفکر را ضرورتا معطوف و متوجه به جهان میدانست. وابستگی و پیوند تنگاتنگ افکار آرنت با تحولات زندگی وی یکی از جذابیتهای اندیشه وی است. او در اندیشه دائما درگیر تجربههای روزمره، جهان پدیدارها و در تعامل و تبادل با دیگری است. او تجربههایی مثل توتالیتاریسم، یهودیت، مهاجرت، زندگی در آمریکا، دیدن و لمس کردن تفاوتهای دو جامعه، رفاه اقتصادی، اندیشه ناسیونالیسم و آزادیهای مختلف را در طول زندگی خودش دارد. هانا آرنت تحت تاثیر دوره تاریخی زمان خودش بود.
نخستین دریچه به سوی فلسفه مدرن
روزنامه فرهیختگان در صفحه اندیشه یادداشتی درباره چگونگی تالیف و ساختار کتاب «سیر حکمت در اروپا» اثر محمدعلی فروغی منتشر کرده که در آن نوشته است: فروغی در توضیحانگیزه خود از این کار مینویسد: «چون رسائل و کتب افلاطون از حکمای عالیقدر یونان که در لفظ گرانبهاترین عقد لآلی است و در معنی کلید گنج معالی تاکنون به زبان پارسی درنیامده و این برای ما ایرانیان فقدانی عظیم است لذا خاطر هوای ترجمه آن خزائن معرفت از السنه اروپایی مینمود و از آنجا که مجموع آن کتب نفیسه بحری ذاخر و ترجمه آن به تمامی از کارهای معظم محسوب است، از یاری توفیق بر انجام این مقصود اطلاع نداشتم پس در بدو اقدام کار را بزرگ نگرفتم تا امید حصول بیشتر و غایت وصول نزدیکتر باشد و عجالتا سه رساله از آن رسائل شریفه را که در شرح محاکمه و شهادت سقراط استاد محبوب افلاطون و متضمن فواید بسیار است از ترجمههای معتبر فرانسوی به فارسی آوردم...»
فروغی پس از ترجمه رساله دکارت جرقه اولیهای در ذهنش برای تالیف اثری جامع و کامل درباره فلسفه غربی که تحولات قبل از دکارت و بعد از انقلاب فلسفی او را دربرمیگیرد، زده میشود. به عبارت دیگر «فروغی جهت آشنایی درست با تحولات فکری که به انقلاب فلسفی دکارت منجر شد و سیر بعدی آن، مبادرت به نگارش تاریخ فلسفه در غرب میکند و آن را از سرچشمههایش در یونان و فلاسفه پیشاسقراطی تا دوره خود و گزارش اندیشههای هانری برگسون با قلمی روان و عالمانه مینگارد.»
کتاب در روزنامه جمهوري اسلامي
يك نوبل ديگر به ادبيات مجهول
روزنامه جمهوري اسلامي در شماره امروز خود یادداشتی درباره اعطای جايزه نوبل ادبي به پاتريك موديانو منتشر کرده که بیان میکند: دويست و هفتاد و يك نويسنده از كشورهاي مختلف جهان، در سال جاري نامزد دريافت جايزه نوبل ادبي بودند وهمين تعدد نامزدها با توجه به سطح ونوع ادبياتي كه در عصر نسبيگرايي مفرط منتشر ميشود نشانه تنزل شعار نوبل ادبي به يك تعارف صرف است.
در ادامه مطلب آمده است: به هرحال هفتادسال است كه گردانندگان نوبل قاعده عدم اهداي جايزه به افراد فاقد معيار اصلي را كنار نهاده و بنا را بر معرفي برنده در هر حال و به هر قيمت گذاردهاند كه حاصل آن ترديد روزافزون در ارزش واقعي جوايز نوبل ادبيات بوده است.
شايدبتوان گفت: كاهش 20درصدي مبلغ جايزه نقدي نوبل ادبيات از دو سال پيش نيزنشانهاي از آماده شدن آكادمي نوبل براي تاييد كاهش اهميت اين جايزه است كه طبعا بايد در سالهاي آتي منتظر نشانههاي جديدي دراين جهت بود.
به همه اينها اضافه كنيد كه همين هفته پيش يكي از داوران نوبل ادبيات امسال (هوريس انگدال) به مقايسه نويسندگان راحتطلب امروزي با نويسندگان قديمي كه براي تغذيه ذهني خود انواع پيشههاي معمولي مثل رانندگي و پيشخدمتي رستورانها را انجام ميدادند پرداخت و تاكيد كرد جوايز ادبي نويسندهها را از مردم جدا ميكنند.
انگدال فرانسوي تاكيد كرد: تبديل نويسندگي به يك حرفه از طريق جوايز و حمايتهاي مالي، نويسندهها را از جامعه جدا و به پيوند ناسالم با موسسات به اصطلاح فرهنگي و تبعيت از نظر آنها به جاي ارائه ايدههاي مستقل ادبي و فرهنگي ترغيب ميكند و اين يكي از عرفهاي غلطي است كه "نويسندگي" و "تاليف" را به سمت بيمفهومي و بيمعياري سوق ميدهند و "ادبيات كالايي" را جايگزين ادبيات تحولساز ميكنند.
وي حتي پا را از اين فراتر گذاشت وگفت: نميدانم هنوز ممكن است نويسندهاي پيدا كنيم كه طبق گفتههاي نوبل "كارهاي برجسته در مسير رسيدن به يك آرمان" خلق كرده باشد؟!
به هر تقدير جايزه امسال نوبل نصيب پاتريك موديانو خالق آثاري چون"دركافه جوانيهاي گم شده"، "تصادف شبانه"، "افق"، "خيابان بوتيكهاي خاموش" و "سفر ماه عسل" شد كه به فارسي ترجمه شدهاند و با مرور آنها ميتوان به سادگي نسبت وي را با "آرمانخواهي" مورد ارزيابي قرار داد.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
مترجمی که کار ترجمه را از 16 سالگي آغاز کرد
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره رضا سيد حسيني مترجم بزرگ ايراني به مناسبت روز تولدش منتشر کرده که میخوانیم: او کار ترجمه را از سن 16 سالگي با ترجمه از ترکي آذربايجاني و ترکي استانبولي شروع کرد.
از سيدحسيني 34 جلد کتاب منتشر شده است که ترجمههايي از آندره مالرو، مارگريت دوراس، ياشار کمال، ناظم حکمت، ژان پل سارتر، آندره ژيد، آلبرکامو، توماسمان، ماکسيم گورکي، بالزاک، جک لندن، چارلي چاپلين از جمله آنهاست. رؤياي عشق از ماکسيم گورکي، لايملايت اثر چارلي چاپلين، طاعون اثر آلبر کامو، آخرين اشعار ناظم حکمت، ضد خاطرات و اميد از آندره مالرو، در دفاع از روشنفکران اثر ژان پل سارتر و آبروباخته اثر جک لندن، از جمله آثار اين مترجم باتجربه هستند. سيدحسيني از زبانهاي ترکي استانبولي، ترکي آذري و فرانسه و گاهي انگليسي ترجمه ميکرد ولي مشهورترين ترجمههاي او از زبان فرانسه است.
همکاري در پروژههاي فرهنگ آثار ترجمه و فرهنگ آثار ايران اسلامي از ديگر فعاليتهاي او در چند سال آخر عمر بوده است. همچنين کتاب دو جلدي «مکتبهاي ادبي» نوشته او، يکي از مهمترين کتابهاي فارسي در زمينه نقد ادبي و آشنايي با مکتبهاي ادبي غربي است. به طور کلي ميتوان گفت کمتر متفکر و نويسندهاي، همچون رضا سيدحسيني به طور مداوم حضوري فعال و تأثيرگذار در عرصه فرهنگ و ادبيات ايران داشته است.
وي در سال 81 عنوان چهره ماندگار را به خود اختصاص داد و همچنين نشان شواليه پالم آکادميک فرانسه در سال 2000 نيز از جوايز جهاني اين مترجم در حوزه ادبيات ميباشد.
و «آجر» بر قلم پيروز شد!
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر یادداشتی درباره نویسندگی منتشر کرده که در آن آمده است: همسرم ميبيند که شب و روز خود را سر ميرزانويسي گذاشتهام حرص و جوش ميخورد، از اين که زندگي خود را بر سر «هيچ» طاق زدهام. او کوشيده است مرا از اين پريشان روزگاري که دامن او را هم گرفته است برهاند. پيوسته زير گوشم ميخواند که ديگر فايده ندارد. هر چه تقلا کني هميني و بيشاز اين نخواهي شد اگر قرار بود چيزي شده باشي تاکنون ميشدي و ديگر براي چيزي شدن مجال و فرصتي نمانده است گويا عالم و آدم هم همين را فهميدهاند که ديگر نه شعرهايم را قبول ميکنند و نه داستانکهايم را!
پس قلم را هر چه زودتر بر زمين گذاشتم و از سرودن شعر و نگاشتن قصه دست کشيدم. يقين ميدانستم که هر قدر در کار شعر و شاعري ناکام مانده بودم، در بساز و بفروشي موفق از آب در ميآمدم و درآمدم!
براي شعرهاي من که آنقدر محکم و پرصلابت سروده بودم، گوش خريداري پيدا نشد، ولي براي بناهايي که بسيار پوک و سست، بنيان نهادم، خريداران انبوهي يافتم!
فیلسوفی که در هيات نافيلسوف به ما بازميگردد
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر یادداشتی درباره کتاب بازگشت نيچه منتشر کرده که در آن نوشته است: در مورد نيچه، برخلاف آنچه در خصوص ديگر فيلسوفان صدق ميکند، اين ما نيستيم که به فيلسوف بازميگرديم (بازگشت «به» [فيلسوف])، بل اين اوست که در هيئت نافيلسوف به ما بازميگردد (بازگشت نيچه). کتاب پيش رو نيز گواه همين ضرورت است: چگونه فرآيندهاي تکينسازيمان را ميآفرينيم؟ چگونه گوشهايمان را تيز ميکنيم؟ (به قول نيچه: چگونه آن شويم که هستيم). در هر صورت، «آنها آنجا هستند، و با برآمدن هر بامداد، انگار تعدادشان زياد ميشود. حرفزدن با آنها غيرممکن است. آنها زبان ما را نميدانند». مقالات «انديشه کوچگري»، «نيچه و قطعهنويسي»، «براي نيچه»، «براي پرندگان»، «ياداشت هايي در باب بازگشت سرمايه»، «رقص نشانهها»، «نيچه ليبيدويي»، «نيچه،تبارشناسي، تاريخ»، «نيچه فوکو و آنارشيسم قدرت»، «نيچه و فاشيستها»، «نيچه و کمونيسم»، «احمق هگل»، « زن- شدن»، «اقتضاي بازگشت»، «فراموشي و يادآوري در تجربه بازگشت ابدي»، «تجربهاي در دل» و «جنون نيچه» را در کتاب بازگشت نيچه مي خوانيم.
کتاب در روزنامه شهروند
مُنگل کیست؟
روزنامه شهروند در صفحه آخر یادداشتی درباره عدم ترویج فرهنگ کتابخوانی و استفاده نادرست از برخی لغات و واژهها و رفتار های غلط منتشر کرده که بیان می کند: استفاده نادرست از برخی لغات و واژهها و تخفیف بار معنایی آنها، سالیان درازی است که متاسفانه در فرهنگ ما رواج یافته و گویی کسی را یارای مقابله و حتی تذکری از سر دلسوزی برای این تتمه میراث باقیمانده از زبان مادری نیست. بهطور مثال واژه «دهاتى» را در نظر بگیرید که در معنای درست خود عوض اينكه نشانه فردى اصيل باشد كه از كشاورزى و باغدارى و دامدارى روزگار مىگذراند، بهعنوان ناسزا و غالبا به معنی «نادان» يا در مقام خطاب کسی که سر و وضع نامناسب و نابهنجاری دارد به كار مىرود. يا همين واژه «منگل» كه باز هم براى تأكيد بر نادانى و ابلهی به كارش مىبريم .
در ادامه مطلب آمده است: منگل من و شماييم كه كتاب نمىخريم چون گران است اما براى صرفهجويى در گاز فندك سيگارمان را با آتش سيگار قبلی روشن مىكنيم. منگل من و شماييم كه سريالهاى فاجعهبار همه شبكههاى موجود و غيرموجود تلويزيونى را مىبينيم و بخشی از وقت خود را صرف بهدست آوردن دیویدی برنامههایی که پخش شده اما فرصت دیدنشان را از دست دادهایم میکنیم، اما دريغ از خواندن دو خط از مثنوى، از بوستان و گلستان یا حتى آثار بيضايى و دولتآبادى و گلشيرى و... كه اتفاقاً زبان همگیشان، زبان مادری خودمان یعنی پارسى است، البته اگر به لطف زندگى كامپيوترى امروز چيزى از آن به يادمان مانده باشد! منگل من و شماييم كه برای بچه ٢ سالهمان «بیبی انیشتین» میخریم تا در این سن و سال بتواند ١٠٠ کلمه را بخواند اما وجه الگو بودن خود بهعنوان پدر و مادر را فراموش کردهایم و دریغ از خواندن حتی یک کتاب در طول سال. منگل من و شماييم كه هنوز اميدواريم و فكر مىكنيم خواندن و نوشتن مطالبی از اين دست جنبه روشنگرى دارد!
کتاب در روزنامه آرمان
ناممکنِ نامه ها
روزنامه آرمان در صفحه آخر یاداشتی درباره نامه ها در تاریخ ادبیات منتشر کرده که عنوان می کند: نامههایی هستند شبهِ خصوصی که در آن نگارنده بر آموزش امری متمرکز میشود (بسیاری از نامههای نیمایوشیج چنیناند)... این نامهها اغلب راه خود را میانِ طیفی از افرادِ همگرایش باز میکنند و کمتر میان عامه مخاطب مییابند. نامههایی هستند (اگرچه خصوصی) که در آن تمرکز نگارنده بر بیان واضحات و مُسَلمات و مُبَرهنات و در مواردی موعظه و پند و حکمت است (تاریخ ادبیات ما و جهان پر است از چنین رسالاتی)... این نامهها نامههای عمومیتری هستند تا آنجا که گاه جملات قصاری از این نامهها چیزی شبیه ضربالمثل میشود.
نامههایی هم که افقی فراختر را پیشِ چشمها میآورند... «پال توئیچل» با مجموعه نامههایی که به همسرش «گیل» مینویسد، سعی میکند زیرساختهای فکری انسان معاصر را نقد کند و گاه ویران کرده و از نو بسازد و پنجرهای دیگر روبهروی نگاه انسان امروز باز کند؛ پنجرهای که گاه ما را به دوباره دیدن گذشتههای دور و فراموششده دعوت میکند. بههرحال، نامهها موجوداتی زنده هستند که در آدرسهای پستی متوقف نمیشوند. نامه «علی (ع) » به «مالک اشتر»، نامهای نیست که تنها برای مالک نوشته شده باشد و اگر هم بود، چنین نبود که در زمان او متوقف شود.
اینجا یک سؤال: آیا روزی «ایمیل»ها و «اس.ام.اس»ها هم میتوانند تمامِ جای نامهها را بگیرند؟ من که فکر نمیکنم... لااقل حالا فکر نمیکنم و چرایش را هم نمیدانم!
کتاب در روزنامه ابتکار
نگاه به زندگي از منظر مرگ
روزنامه ابتکار در صفحه ادب و هنر مطلبی درباره کتاب مرگ ايوان ايليچ منتشر کرده که در آن آمده است: این کتاب در سال 1886 به قلم لئو تولستوي يکي از مشاهير ادبي روس نوشته شد. تولستوي سعي کرده است از منظر مرگ، به زندگي نگاه کند. از اين منظر خيلي چيزها پوچ و بيهوده ميشوند و چيزهايي اهميت مييابند که عموما آگاهانه يا ناآگاهانه در طول زندگي از کانون توجه فرد خارج ميشوند. تولستوي با تصوير موقعيتهايي که در آغاز سادهاند و سپس به طرز حيرت آوري پيچيده ميشوند نشان ميدهد که وسوسه جريان معمول زندگي، مهمترين امور و انگيزشها را در طول زندگي کنار ميزند و اگر قادر باشد، آنها را از ذهن و ضمير فرد پاک ميکند. تولستوي در اين اثر فرايند مرگ انسان موفقي را روايت ميکند که آرام آرام مرگ خويش را که غيرقابل تصورترين حقيقت زندگي اوست ميپذيرد.خود نويسنده درباره ايوان ايليچ گفته است: زندگي ايوان ايليچ بسيار ساده و بسيار معمولي و بنابراين بسيار وحشتناک بود.»
نظر شما