دوشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۰
کاخ‌های بلندِ «داستایفسکی»/ استادی که جز برای علی‌(ع) ننوشت/ کوشینسکی آنقدر کم می‌نویسد که انگار هر کلمه‌اش هزاران دلار می‌ارزد

امروز دوشنبه نوزدهم آبان 1393 روزنامه‌های ایران، شرق، فرهیختگان، آرمان و مردم سالاری مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با سروش حبیبی و شهین خسروی‌نژاد از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زینب کامرانی: امروز دوشنبه نوزدهم آبان 1393 روزنامه های ایران، شرق، فرهیختگان، آرمان و مردم سالاری مطالبی از دنیای کتاب را منتشر کردند.

کتاب در روزنامه ایران

سفر در سفرنامه
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره کتاب «سفر برگذشتنی»؛ پا به پای ناصرخسرو بر جاده ابریشم به مناسبت هزارمین زادروز او منتشر کرده که در آن می خوانیم: سفر برگذشتنی شرح سفر دکتر توکلی صابری از سال 1382 تا 1389 به مناسبت هزارمین سالگرد تولد ناصرخسرو و به دنبال کشف راز‌های اوست. توکلی صابری که دکتر داروساز است، سال‌ها به تدریس و تحقیق در دانشگاه‌های ایران، اروپا و امریکا مشغول بوده است. او در دهه شصت به امریکا رفت و زندگی در غربتش را آغازید اما هرگز دل از ایران و فرهنگ آن بر نکند چنان که با‌وجود وظیفه پژوهشی اداری خود در سیستم بی‌ترحم امریکایی و به رغم بیست هزار کیلومتر فاصله‌اش با وطن؛ عشق ناصرخسرو چنان وجودش را تسخیر کرد که راه دراز سفر ناصرخسرو قبادیانی را در پروازهای متعدد از آن سو به این سوی دنیا تکرار کرد و به رسم مرادش از خود یادگاری پایدار باقی گذاشت تا ضمن بازسازی آن سفر غریب بعد از هزار سال؛ فرزندان این خاک رسم تعهد به فرهنگ و وطن را بیاموزند. شاید توکلی نخستین کسی است در تاریخ ما که دست به چنین اقدام شجاعانه‌ای زده است یعنی مسیر سفری تاریخی و علمی را بعد از 10 قرن تکرار کرده وکوشیده است آیینه‌ای در برابر تاریخ بگذارد تا ملتی سرزمین خود را بعد از هزار سال در آن باز نگرد. او در چندین سفر مقطع و مکرر، خود را از امریکا به ایران رسانده و بتدریج طی هفت سال، کشور به کشور و راه به‌راه از روستاها، شهرها و سرزمین هایی که ناصرخسرو گذر کرده - از مزارها، مساجد، کلیساها، کاخ‌ها، قلعه‌ها، دژها و زیارتگاه‌هایی که ناصرخسرو بازدید کرده - عکس و فیلم گرفته و گزارش خود را از این دیدارها نوشته است. ناصرخسرو نخستین کسی است در تاریخ اسلام که سفرنامه حج نوشته و این رسم نیکو را بنیان گذاشته است؛ چنان که در هزاره پس از وی مقلدان بسیاری چه از کشورهای اسلامی‌ و چه از اروپا، امریکا، آسیا و استرالیا به حج رفته و گزارش سفر خود را نوشته‌اند، اما ناصرخسرو نه تنها در این ابداع علمی/ جغرافیا شناسی پیشرو بوده است، بل سفرنامه او هنوز از هر نظر برجسته‌تر، عالمانه‌تر و مفیدتر از سایر سفرنامه‌ها است.
کتاب «سفرنامه» برآیند یادداشت‌های روزانه ناصرخسرو هنگام سفر اوست. وی هنگام سفر آنچه را می‌دیده و می‌شنیده است، همانند یک گزارشگر مدرن امروزی، بر دفتری می‌نوشته است و قصد عمده او ثبت وقایع و رویدادها و مشاهدات خود برای اهل علم و معرفت بوده است. شرح و تفسیر سفرنامه ناصرخسرو مقال و مجال بیش و دیگری می‌طلبد که امری جداگانه است و ما قصدمان گزارش سفر مرید امروزینش دکتر توکلی است.

کتاب در روزنامه شرق

استادی که جز برای علی‌(ع) ننوشت
روزنامه شرق در صفحه اول امروز یادداشتی درباره جورج سمعان جرداق منتشر کرده که در آن آمده است: آن مرحوم آشنایی خود با نهج‌البلاغه امام(ع) را چنین روایت می‌کند: برادر بزرگ‌ترم (مرحوم فواد، شاعر و لغت‌شناس) بعد از اینکه پشتکار مرا در خواندن متون ادبی دید، روزی کتابی قطور به من هدیه داد و گفت همه ادبیات عرب در همین کتاب خلاصه شده است.
من نهج‌البلاغه را دست می‌گرفتم و از مدرسه می‌گریختم و می‌رفتم در کنار چشمه‌ای، به صخره‌ای تکیه می‌دادم و غرق دریای نهج‌البلاغه می‌شدم. وی در مجموع 30جلد کتاب حول محور ابعاد مختلف شخصیت امام علی(ع) به رشته تحریر درآورده است. مانند «علی و حقوق بشر»، «علی و انقلاب فرانسه»، «علی و سقراط»، «علی و دوران زندگانی‌اش»، «علی و قومیت عربی». در زمان مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی کتاب «امام علی صدای عدالت انسانی» برای آن بزرگمرد جهانی توسط خود مولف محترم به‌عنوان هدیه فرستاده شد. نظر معظم‌له در مورد این کتاب آن بود که در موضوع خود عادم النظیر است. آن رادمرد فقید حق بزرگی بر جهان تشیع به‌لحاظ تاسیس جماعه التقریب بین المذاهب الاسلامیه و شناسایی مذهب شیعه به‌عنوان یکی از مذاهب رسمی اسلامی با صدور فتوای شیخ الازهر مصر مرحوم شیخ محمود شلتوت دارد. آن مرحوم کتاب را به جهت آنکه مجال نداشتند که کاملا مطالعه بکنند نزد حضرت آیت‌الله‌العظمی آقای صافی‌گلپایگانی ارسال کرد تا به دقت مطالعه کنند و نتیجه را به معظم‌له اعلام فرمایند که این کار توسط ایشان صورت پذیرفت و ‌نظراتشان را به عرض ایشان رسانیده‌اند. با دستور ایشان، مرحوم آیت‌الله سیدصدر بلاغی‌شیرازی مشغول ترجمه و برگردان آن به زبان فارسی شد. این کار انجام ولیکن مزدوران ساواک ترجمه ایشان را به یغما بردند و آرزوی آن مرجع فقید در زمان حیاتشان محقق نشد همانطوری که جناب آقای خسروشاهی مترجم محترم نیز به‌درستی اعتقاد دارند جورج جرداق قبل از آنکه یک «مولف» باشد، یک کاشف است. ترجمه ایشان تاکنون 16بار در ایران به چاپ رسیده است. مرحوم جرداق 60سال تمام از عمر خود را صرف شناسایی شخصیت بی‌بدیل علی(ع) کرده است. عاش سعیدا و مات سعیدا.

کاخ‌های بلندِ «داستایفسکی»
روزنامه شرق در صفحه ادبیات با سروش حبیبی به مناسبت انتشار «قماربازِ» فیودور داستایفسکی گفت‌وگو کرده که می گوید: داستایفسکی سعی‌ می‌کرده که زبانش (البته زبان اشخاص داستان‌هایش) با شخصیت آنها سازگار باشد. حتی می‌گویند در «همزاد» اول زبان قهرمانش را آفریده و شخصیت و کار و رفتار او را براساس آن طرح کرده ‌است؛ این نکته در آثار او اهمیت بسیار دارد. بنده هم کوشیده‌ام که این موضوع را در ترجمه رعایت‌کنم. صحبت از شتاب نویسنده کردید. اجازه بدهید در این خصوص توضیحی عرض‌کنم. می‌دانید که داستایفسکی با برادرش میخاییل میخاییلویچ مجله ادبی «اپوخا» را منتشر می‌کردند و ارثی را که از پدرشان به آنها رسیده‌ بود بر سر این کار گذاشته‌ بودند. وقتی برادرش از دنیا رفت 25هزار روبل قرض برای او به ارث گذاشت. داستایفسکی که برادرش را بسیار دوست‌ می‌داشت نخواست که مجله را تعطیل‌کند و انتشار آن را تا شش شماره بعد ادامه‌ داد و 18هزار روبل هزینه انتشار بر بدهی‌هایش افزوده‌ شد. از این گذشته اداره زندگی همسر و فرزندان برادر را نیز به عهده گرفته‌ بود. با این وضع در مضیقه مالی هولناکی بود. طلبکارها فشار می‌آوردند و او را تهدید به زندان بدهکاران می‌کردند. از کرایفسکی تقاضا کرد که بابت یک داستان که وعده نوشتن آن را به او داد سه هزار روبل به او پیش بپردازد و وعده داد که امتیاز چاپ کلیه آثار چاپ‌شده‌اش را در سه مجلد به او واگذار کند. اما کرایفسکی زیر بار نرفت. داستایفسکی ناچار به ستلوفسکی متوسل شد که در سوال اول ذکرش را کردید. این ستلوفسکی در بازار کتاب نوعی دلال بود و آدم خوبی نبود. درماندگی داستایفسکی را غنیمت شمرد و سه هزار روبل به او داد برای کتاب بعدی با ضرب‌العجل دو ماه با این شرط که اگر در راس مهلت مقرر کتاب برای چاپ حاضر نباشد تمام آثار آینده داستایفسکی متعلق به او باشد. می‌شود تصورکرد که داستایفسکی در چه تنگنای وحشتناکی افتاده ‌بود؟ البته ناچار در نوشتن شتاب‌ می‌کرد. حتی فرصت بازخوانی نوشته‌اش را نداشت. شب‌ها تا صبح می‌نوشت و صبح همسرش نوشته‌های شبانه او را ماشین‌ می‌کرد. با این همه پیرنگ یا طرح همین کتاب‌های با شتاب نوشته را اغلب بارها عوض ‌می‌کرد. مثلا طرح «ابله» را اگر درست به خاطرم مانده ‌باشد پنج بار در نیمه راه تقریر داستان عوض کرد و ویژگی‌های روانی اشخاص داستانش را تغییر می‌داد. برای این است که آثار او کاخ‌هایی بلند و بی‌نظیرند. حالا اگر اندود گچ گوشه‌ای از آنها طبله‌ کرده یا کنج یک کاشی پریده‌ باشد البته قابل بخشایش است.

خاطرات روزانه خدمتکار اشراف‌زاده
روزنامه شرق در صفحه ادبیات نقدی درباره کتاب «ياکوب فون گونتن» اثر روبرت والزر منتشر کرده که در آن نوشته است: ياکوب فرزند خانواده‌اي اشرافي و ثروتمند است که خانه و کاشانه خود را ترک کرده و به مدرسه‌اي آمده که هدف اصلي‌اش تربيت «خدمتکار» است. او حين روزهاي زندگي خود در اين مدرسه، انستيتو بنيامنتا، خاطرات روزانه خود را يادداشت مي‌کند و در اوج ظرافت به بررسي شخصيت‌هايي مي‌پردازد که در مدرسه با آنها روبه‌رو مي‌شود. همشاگردي‌ها هرکدام اخلاقي دارند. يکي سختکوش و متعهد، يکي تن‌پرور و لذت‌پرست، يکي اهل معاشرت و ديگري کودن و کندذهن است. ياکوب از ارتباطات خود با دو دنياي مدرن و سنتي، ثروتمند و ندار، بافرهنگ و بي‌فرهنگ مي‌گويد و در هرلحظه خود را در تمام اين دسته‌ها جاي مي‌دهد. ياکوب مدام در خود خصوصيات متضاد دون و متعالي مي‌يابد و اين خصوصيات را به‌صراحت مطرح مي‌کند. کم‌کم ارتباط ياکوب با مدير مدرسه، آقاي‌بنيامنتا و معلم مدرسه که خواهر مدير مدرسه است، فروي‌لاين بنيامنتا، بالا مي‌گيرد و ياکوب به‌صورت شمرده و آهسته‌آهسته چنان بر انستيتو تاثير مي‌گذارد که سرانجام انستيتو تعطيل مي‌شود. خانم معلم که از زخمي قديمي در عذاب است، عاشق او مي‌شود و به مرگي آرام مي‌ميرد. مدير مدرسه سخت به اين جوان کله‌شق و افاده‌اي علاقه‌مند مي‌شود و به او پيشنهاد مي‌دهد با هم به سفرهاي دور بروند و از دنياي تمدن دور شوند. ياکوب نيز سرانجام قبول مي‌کند و خواننده، به‌قول جي.‌ام.کوتسي که مقاله‌اي از او به‌نام «نبوغ روبرت والزر» درباره روبرت والزر و ياکوب‌فون‌گونتن در ابتداي کتاب آورده شده است، به خود مي‌گويد «خدا به داد آقاي‌بنيامنتا برسد.»

او آنقدر کم می‌نویسد که انگار هر کلمه‌اش هزاران دلار می‌ارزد
روزنامه شرق در صفحه ادبیات مطلبی درباره کتاب «بودن»، از یرژی کوشینسکی با ترجمه مهسا ملک‌مرزبان به فارسی منتشر کرده که بیان می کند: کوشینسکی نویسنده‌ای قرن بیستمی است که در لهستان به دنیا آمد و خانواده‌اش از قربانیان هولوکاست جنگ جهانی دوم بودند و خود او نیز در کودکی و بر اثر ماجراهای جنگ توان صحبت‌کردن را از دست داد و مدت‌ها طول کشید تا دوباره بتواند حرف بزند. جنگ باعث شد که کوشینسکی به کارهای مختلفی بپردازد و در نهایت بعد از مشکلاتی که با دولت لهستان داشت، تن به مهاجرت داد و راهی آمریکا شد. در آمریکا توانست تحصیلاتش را ادامه دهد و بعد به‌صورتی جدی‌تر به نویسندگی بپردازد. رمان «بودن» توسط خود نویسنده به فیلمنامه هم تبدیل شد و در بخشی از مقدمه ترجمه فارسی کتاب در این‌باره آمده: «کوشینسکی فیلمنامه‌نویس، رمان «بودن»اش را به فیلمنامه تبدیل کرد که پیتر سلرز، شرلی مک‌لین، مریلین داگلاس و جک واردن در آن بازی می‌کردند و همان سال جایزه بهترین فیلمنامه را از اتحادیه نویسندگان آمریکا و آکادمی هنرهای سینما و تلویزیون انگلیس، بافتا، گرفت. ضمنا در فیلم سرخ‌ها ساخته وارن بیتی نیز نقش گریگوری زینوفیف را بازی کرده است. منتقدی درباره کوشینسکی نوشت: «او آنقدر کم می‌نویسد که انگار هر کلمه‌اش هزاران دلار می‌ارزد و یک کلمه نابجا یا عبارت غلط به قیمت جانش تمام می‌شود.» البته درست می‌گفت. سه‌سال طول می‌کشید تا کوشینسکی یک رمان بنویسد و ده‌ها بار آن را بازنویسی می‌کرد: در نهایت بعد از انجام تصحیحات لازم حجم رمان را به یک‌سوم کاهش می‌داد.

فراموشی را از خودمان بیشتر دوست داریم
روزنامه شرق در صفحه آخر یادداشتی درباره علی‌اکبر گودرزی‌طائمه، شاعر منتشر کرده که عنوان می کند: دوهفته پیش به او تلفن زدم تا حالش را بپرسم، گفتند در بیمارستان است. نخواستم باور کنم که سخت بیمار است. چندروز بعد دوباره زنگ زدم؛ گفتند شیمی‌درمانی می‌کند. این‌بار نمی‌شد باور نکرد. من و همسرم به اصرار مجموعه جدیدش را از او گرفته بودیم و به دو ناشر داده بودیم. ناشرها جواب رد دادند و ما حیران ماندیم که اگر شعر او را منتشر نمی‌کنند، شعر چه کسی منتشر می‌شود؟ رویم نمی‌شد خبر را به او بدهم. اما بیماری او مجال ‌دادن خبر را از ما گرفت. گفتند گودرزی دیگر نمی‌تواند حرف بزند. نمی‌تواند شعر بخواند. گفتند صدای زیبایش خداحافظی‌نکرده، رفته است. گفتند حال گودرزی خیلی بد است. زمانه بدی است و بدتر از زمانه، ما هستیم؛ ما که همیشه دیر می‌رسیم، ما که آنقدر سرگرم راه می‌شویم که مقصد را فراموش می‌کنیم، ما که فراموشی را دوست داریم؛ این‌بار هم همان قصه تکراری؛ شاعری تنها که بعد از مرگش معروف می‌شود؛ زیاد دیده‌ایم و زیاد خواهیم دید، چون ما تغییر نمی‌کنیم، ما فراموشی را از خودمان هم بیشتر دوست داریم.

کتاب در روزنامه فرهیختگان

ادبیات و مستندسازی
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر نقدی درباره مجموعه‌داستان «تهران 28» منتشر کرده که در آن آمده است: زبان داستان دوم این کتاب علی‌رغم اینکه راوی و وضعیت‌ و موقعیت متفاوتی دارد- شبیه زبان داستان اول است. اینجا اولین ضربه به مجموعه می‌خورد؛ ضربه‌ای که بعدا در داستان «میثم کوزت و شیشه‌های نوشابه تو اون شب برفیِ میدون تجریش» کاری‌تر و جدی‌تر می‌شود. به‌هرحال این هم نکته‌ای است که هرکدام از داستان‌های مجموعه را می‌شود به‌تنهایی خواند و از این حیث شاید آن جمله که گفتم «زبان داستان دوم -علی‌رغم اینکه راوی و وضعیت‌ و موقعیت متفاوتی دارد- شبیه زبان داستان اول است» کمی سختگیرانه و کمال‌طلبانه به نظر بیاید، اما اینکه توی داستانی -«میثم کوزت و شیشه‌های نوشابه...»- با پنج راوی اول‌شخص روبه‌رو باشیم که بی‌توجه به تفاوت‌های شخصیتی‌شان و بی‌توجه به فاصله‌ای که با رویداد مرکزی داستان دارند، همه‌شان با یک زبان و یک لحن و یک صدا حرف می‌زنند، چیز قابل‌قبولی نیست. بگذریم.
در پایان این مطلب آمده است: بالاتر گفتم زبان‌ورزی و نگفتم زبان‌بازی... داستان‌های مجموعه «تهران 28» علی‌رغم ایرادهای فنی‌ای که دارند، از امتیازی بزرگ برخوردار هستند. تیمورتاش از زبانی برای روایت داستان‌هایش استفاده می‌کند که در فرهنگ ما به‌شدت مغفول و مظلوم واقع شده و چه عجیب که نویسنده‌ها و شاعرهای ما هم حتی -آگاهانه یا ناخودآگاه- طردش کرده‌اند و کمتر سراغی ازش گرفته‌اند. هرچه باشد، یکی از وظایف ادبیات ثبت زبان است؛ اینکه حالا ما می‌دانیم در هر کدام از بازه‌های تاریخی سرزمین‌مان مردم چه‌جوری‌ها حرف می‌زده‎اند، یک دلیلش وجود ادبیات و کارکرد مستندسازی آن است. از این حیث تیمورتاش و مجموعه داستان «تهران 28» در مقام ثبت‌کننده زبانی متعلق به یک دوره تاریخی و یک طبقه اجتماعی- فرهنگی برمی‌آیند و این کار ارزشمندی است که هم در حوزه ادبیات و هم در حوزه مطالعات فرهنگی قابل نادیده گرفتن نیست.

آگاهی محدود از آرای فلاسفه
روزنامه فرهیختگان در صفحه اندیشه یاداشتی درباره کنت دوگوبینو منشر کرده که در آن می خوانیم: کنت دوگوبینو با اینکه به معنای اخص کلمه فیلسوف نیست ولی آنچه به نحوی فلسفه تلقی می‌شود در نظرگاه اصلی او اهمیتی فوق‌العاده می‌یابد. او اصطلاح فلسفه را به معنای بسیار عام به کار می‌برد و برای آن قائل به دایره شمول بسیار وسیعی می‌شود که عملا کل اعتقادات و ذهنیات انسان را در برمی‌گیرد؛ اعم از اعتقادات دینی، کلامی، باورهای سنتی، مناسک بومی و محلی و حتی جادویی و خرافی. این معنی در عنوانی که برای کتاب معروف خود، ادیان و فلسفه‌ها در آسیای مرکزی انتخاب کرده، بسیار روشن و مشهود است. او بدون‌شک نه‌فقط شناخت محتوایی از آثار فلاسفه بزرگ گذشته مسلمانان حتی از نوشته‌های ابن‌سینا که بارها نام ‌برده، نداشته است، به ‌احتمال نزدیک به‌یقین در مورد فلاسفه بزرگ غرب نیز چون دکارت و اسپینوزا و کانت و هگل، اگر بی‌اطلاع نبوده ولی در هر صورت آگاهی او در این زمینه‌ها نیز از محدوده فرهنگ عمومی یک عضو وزارت امور خارجه تحصیل‌کرده فرانسوی آن عصر، تجاوز نمی‌کرده است. او مسلما به جزئیات و ریزه‌کاری‌های فنی این متفکران واقف نبوده و در این مورد نیز هیچ‌گاه ادعایی نداشته است. در این زمینه می‌توان به مطالبی اشاره کرد که او در مورد تفکر دکارت نوشته است.

کتاب در روزنامه آرمان

من را به حال خودت بگذار
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره کتاب «من را به حال خودت بگذار» از علیرضا ماکویی منتشر کرده که در آن بیان می کند: در این کتاب قصد واکاوی در گزاره‌هایی را داریم که با استفاده از امر روایت و ذکر گزاره‌هایی که در بافتی بی‌تکلف قرار گرفته‌اند، در دایره‌ای از واژگان ساده در قالب محاوره روزمره از آن استفاده می‌شود می‌توان به تاویلی دست یافت که افق‌های معنایی تازه‌ای را به روی مخاطب بگشاید. ماکویی با محوریت قرار دادن متن قصد دست یافتن به قاعده‌ای دارد که در ظاهر پایان بندی برای متن قائل می شود اما این پایان‌بندی سریع و روشن مالوف از متن اولیه نیست بلکه با استفاده از عنصر طنز تمام برساخته‌های این جهانی را به نیش تلخی می رساند که نشان از نگاه موشکافانه و تفکر شهودی شاعر در عرصه وجودی او حکایت دارد. شاعر در پس شیوه تولید به فرایند اجتماعی با طنزی درونی و تلخ نظر دارد که مخاطب را گوش به زنگ اتفاقات ساده و روزمرگی قرار می دهد.
شعر ماکویی به لحاظ ابعاد زمانی و تاریخی محصول دوره خاصی نیست و برچسب تاریخی نمی خورد . در انتخاب افعال و زمان بندی شعر هم دقت زیادی دارد. تفکر و اندیشگی شعر هم به مضمون خاص و فاخر و دور از دسترسی نمی رسد، در مجموع این ویژگی ها شعر را به سیالیتی می‌رساند که توانایی وفق دادن خود با ابعاد زمانی خاص خودش را دارد . از آنجایی که شاعر به‌دنبال تکنیک‌جویی نیست از تمام ابزار پیرامونی خود موشکافانه برای رسیدن به کاراکتر تیپیک خود استفاده می‌کند و جهانی را سبب ساز می شود که ساده بنا می کند و اتفاقات آن از جنس روزمرگی‌های ماست . بدون ماهیت قراردادی با مصالح ذهنی و این جهانی اش . اغلب شعرهای این مجموعه کوتاه هستند و شاعر توجه و حوصله‌ای برای نامگذاری قائل شده که قابل تامل است به‌طوریکه این اسامی موجب تقلیل شعر نمی شود و ارجاعات متعارف به متن ندارد . مانند نامی که برای این مجموعه انتخاب کرده و با گذاشتن بار بر روی طرف مقابل ( خودت ) مخاطب را در امر مشارکت و همگرایی در متن به خوانش دعوت می کند.

اثری که به ادبیات زندان و زندگی روشنفکر جامعه شهری می پردازد
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره کتاب «آواز کشتگان» رضا براهنی منتشر کرده که در آن نوشته شده است: دکتر محمود شریفی قهرمان رمان آواز کشتگان، استاد دانشگاه و نویسنده مبارز است که با جمع آوری و ارسال مدارک به خارج علیه رژیم شاه فعالیت می کند و به این دلیل راهی زندان شده و بعد از تحمل شکنجه‌های سخت از زندان آزاد می‌شود، ولی سمت استادی از او گرفته شده و باید به‌عنوان کارمند اداری در دانشگاه کار کند. محمود سعی می‌کند دور سیاست را خط بکشد، مطلب تحریک‌کننده و بودار ننویسد و فقط به همسرش سهیلا و دخترش گلناز برسد. ولی زندگی عادی از او روی‌گردان است، ساواک همه حرکاتش را زیر نظر دارد، دانشجویان او را رهبر خود می‌دانند، همکاران و دوستانش از کوچکترین معاشرت با او هراسانند و....
رمان «آوازكشتگان» تحت تاثیر زندگی خود نویسنده در دهه چهل و پنجاه شکل گرفته است و برای اولین بار در دهه 60 منتشر شد. براهنی خود اعتقاد دارد که تاریخ ادبی یک عصر جدا از سرنوشت ادبیات آن عصر است. در آن دخالتی ندارد، تنها روایت آن است. او وظیفه اساسی متن ادبی را تولید فکر می داند و می گوید متن باید در تاریخ جدید شعر و ادبیات شرکت کند.«محمد محمدعلی» (نویسنده معاصر ایرانی) در نقدی بر رمان آواز کشتگان گفته است: «مجموعا رمان به عنوان اثری که ادبیات زندان و زندگی روشنفکر جامعه شهری را مورد بحث قرار می‎دهد، قابل تامل است. ما آدم‌های جدیدی را در آن می‌بینیم. آدم‌هایی که همواره با خصلت‌های خوب ‌و بد بورژوازی و خرده‌ بورژوازی ‌شان حضوری ملموس در شادی و ناشادی ما داشته و در پیوندی تنگاتنگ و مکانیکی با هم عمل می‌کنند. شخصیت‌هایی نظیر دکتر معلم، دکتر قاصد، پرنیان، دکتر عرب و… از یک‌ سو و نگهبانان، بازجوها، و مسئولان زندان از سوی دیگر. دکتر فیلسوف، دکتر هوشمند و… از یک‌سو، دکتر خرسندی، دکتر شریفی،اسماعیلی، اکبر صداقت، ایشیق، سهیلا، سلیمان و پدر محمود از جانب دیگر. که همه در تقابلی خستگی ‌ناپذیر قرار دارند و این خود طرح تازه‌ای است در رمان‌نویسی معاصر ایران.»
رضا براهنی چهره‌ای است كه حضورش در ادبيات معاصر ايران غنيمت به شمار می آيد و به تنهايی توانسته است جايگاه نقد ادبی در كشور را توسعه دهد. او سال‌ها است كه در خارج از كشور زندگی می‌كند اما همواره در ادبيات ايران حضوری جدی داشته است.

تأویل، راهِ ورود به تمامی متن‌ها نیست
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات با شهین خسروی‌نژاد گفت و گو کرده که از وی تاکنون ده مجموعه و گزیده شعر منتشر شده است.
او می گوید: هر تحلیلی از متن، از جمله تاویل، مکالمه‌ای است میان متن به ‌نگارش درآمده‌ و متن خوانده شده است. لحظه خوانش سنجیده یک متن، لحظه دگردیسی آن است از یک ابژه نوشتاری به سوژه‌ای در حال دگرگونی. ببینیم دیدگاه نیچه از اراده معطوف به قدرت چگونه به تاویل ربط می‌یابد. اراده از نظر او نسبت نیروست با نیرو و اراده به قدرت میل به سلطه‌جویی نیست بلکه به ‌تمامی آفریدن است، گرفتن نیست بلکه به‌ تمامی دادن است و بخشیدن! هنر، مظهر اراده معطوف به قدرت است و تاویل نیز همچنان‌که اشاره نمودید یکی از نمودهایش. از چنین زاویه‌ای تاویل نه باشیدن، شدن است و نه دریافتن و گرفتن معنی، دادن و اعطاکردن معنی ‌است. در اینجا نباید مرز میان معنی کردن و تاویل را خلط کرد. معنی‌شناسی از بیرون به داده‌های زبانی می‌نگرد و هدف آن یافتن معنایی نهایی با دلالت‌هایی همگانی ‌‌است در حالی‌که نگاه هرمنوتیک متوجه درون متن و ظرفیت‌ها و گستره‌هایی‌ست که امکان خوانش‌ها/ نوشتن‌های دیگرگونه‌، خاص و فردی را از آن فراهم می‌کنند. بدین‌گونه می‌توان دیدگاه نیچه از تاویل را پذیرفتنی‌ دانست. اما هنگامی به‌راستی تاویل نتیجه‌بخش خواهد بود که دلالت‌ها متن را از ساختارش، معماری‌ و بازی مناسبات درونی‌اش، به کلی منتزع نکرده باشد. به علاوه تاویل راه ورود به تمامی متن‌ها نیست. برخی متون یا حتی بخش‌هایی از یک متن در برابر هر تاویلی مقاومت می‌کنند و رویکردهای دیگری را می‌طلبند. بعضی نوشته‌ها هم اساسا تهی‌اند و چیزی برای خوانش ندارند.

کتاب در روزنامه مردم سالاری

جن‌زدگان
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره فئودور داستايوفسکي، نويسنده «برادران کارامازوف» به مناسبت سالروز تولدش منتشر کرده که در آن آورده است: فئودور ميخاييلوويچ داستايفسکي نويسنده مشهور و تأثيرگذار اهل روسيه بود که ويژگي منحصربه‌فرد آثار وي روانکاوي و بررسي زواياي رواني شخصيتهاي داستان است.
او تا تابستان 1844 سهم ارث پدري‌اش به خاطر ولخرجي‌هاي مختلف به اتمام رسيد. اوژني گرانده اثر بالزاک را ترجمه کرد و در همين سال از ارتش استعفا کرد. در زمستان 1844-1845 رمان کوتاه مردم فقير را نوشت که بدين وسيله وارد محافل نويسندگان بزرگ روسي شد و براي خود شهرتي کسب کرد. طي دو سال بعد داستان‌هاي همزاد، آقاي پروخارچين و خانم صاحبخانه را نوشت. در بهار 1859 استعفايش از ارتش پذيرفته شد و توانست به نزديکي مسکو نقل مکان کند. دو داستان خواب عموجان و دهکده اشپيانچيکوو را نوشت و به چاپ رسانيد. در فاصله سال‌هاي 64-1862 کتاب‌هاي خاطرات خانه مردگان و آزردگان را به چاپ رسانيد. در 1866 جنايت و مکافات را نوشت و در اکتبر همان سال رمان قمارباز را در 26 روز نوشت اين کار با تندنويسي «آنا گريگوريونا» انجام شد. در 15 فوريه 1867 با آنا ازدواج کرد و در آوريل همان سال با همسرش به اروپا سفر کرد و تا تابستان 1871 به روسيه بازنگشت. نوشتن رمان «ابله» را در ژانويه 1869 در فلورانس به پايان رسانيد و «هميشه شوهر» را در پاييز همان سال در درسدن نوشت و در ژوئيه 1871 نوشتن «جن‌زدگان» را به پايان رسانيد. در آغاز سال 1873 سردبير مجله «گراژ دانين» شد و تا ماه مارس سال بعد به اين کار ادامه داد. «جوان خام» را در زمستان 75-1874 نوشت که در طول سال 1875 در مجله «اوتچستيه زابيسکي» انتشار يافت.رمان بلند آوازه او «برادران کارامازوف» نيز به تدريج در «روسکي وستنيک» منتشر شد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط