شنبه ۱ آذر ۱۳۹۳ - ۰۷:۴۵
روز غبارروبی از چهره کتاب/ رمان‌هاي من و فرهيختگي از ياد رفته مشهد

امروز شنبه اول آذر 1393 روزنامه‌های ایران، شرق، فرهیختگان، آرمان، اطلاعات، خراسان، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کرده‌اند. گفت‌وگو با کاوه میرعباسی و سعید تشکری از موضوعات خواندنی روزنامه‌های امروز است.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)-  زینب کامرانی: امروز شنبه اول آذر 1393 روزنامه های ایران، شرق، فرهیختگان، آرمان، اطلاعات،خراسان، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کردند.

کتاب در روزنامه ایران

روز غبارروبی از چهره کتاب
روزنامه ایران در صفحه اول گزارشی از حضور شهروندان در کتابفروشی ها منتشر کرده که در آن می خوانیم: پنجشنبه‌ای که گذشت، رهگذران در برخی از خیابان‌ها و گذرهای فرهنگی تهران و سایر شهرهای ایران شاهد حضور جمع قابل توجهی از مردم و اهالی فرهنگ و هنر بودند. مردمی که به دعوت «احمد مسجد جامعی» وزیر پیشین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به کتابفروشی‌های بزرگ سطح شهر رفتند، کتاب خریدند و با نویسندگان، مترجمان و حتی کتابفروشان دیدار کردند. شاید نگاهی گذرا به مراجعه کنندگان، عابران را به این تصور دچار می‌کرد که مردم تنها به عنوان تماشاگر به کتابفروشی‌ها آمده‌اند. اما در واقع اینچنین نبود، بخش قابل توجهی از مردان و زنان در حالی از کتابفروشی‌ها بیرون می‌رفتند که دست کم یک کتاب در دستانشان جای گرفته بود.
فروشگاه کتاب چشمه از آن دسته کتابفروشی‌هایی بود که تعداد بسیاری از مردم به استقبال آن و کتاب‌هایش رفته بودند. بهرنگ کیائیان، مسئول فروش کتابفروشی چشمه درباره استقبال گسترده مردم از این روز گفت: «آمدن مردم به کتابفروشی‌ها به هر بهانه‌ای که باشد اتفاق خوبی است. حالا می‌خواهد بهانه تماشا باشد یا دور هم جمع شدن. همین دور هم جمع شدن‌ها به اهالی کتاب دلگرمی بیشتری برای فعالیت می‌دهد. به غیر از اهالی کتاب هنرمندانی همچون بهمن فرمان آرا هم بودند. استقبال خوبی شد و امیدوارم که در سال‌های آینده هم تکرار شود. البته زمان برای اطلاع‌رسانی کم بود وگرنه به طور قطع استقبال بیشتری می‌شد اما همین مقدار هم خیلی خوب بود.»
 
زندگی برجسته‌ترین نقاشان، پیکرسازان و معماران
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشـــتی درباره نمایشگاه نقاشی‌های علی اصغر قره‌باغی منتشر کرده که در آن آمده است: قره‌باغی علاوه بر آنکه منتقدی چیره‌دست است، مترجم نیز هست و نمونه ترجمه‌اش کتاب گرانبهایی چون «زندگی هنرمندان» اثر جورجو وازاری است. کتابی که نام کامل آن «زندگی برجسته‌ترین نقاشان، پیکرسازان و معماران» است و از سده هفدهم میلادی به این سو بار‌ها در سراسر جهان به زبان‌های گوناگون ترجمه شده و همواره به عنوان یکی از مآخذ معتبر برای مطالعه هنر دوران رنسانس به آن استناد شده است. کته کلویتس، هنر نقد هنری، تبار‌شناسی پست مدرنیسم، زندگی هنرمندان، فدریکا گارسیا لورکا (زندگینامه) و واژگان و اصطلاحات فرهنگی از تألیف‌ و ترجمه‌های این هنرمند محسوب می‌شود.

کتاب در روزنامه شرق

آی کتاب کتاب بیا به بالینوُم عروس رفته کتاب بخونه
روزنامه شرق در صفحه آخر یادداشتی درباره خواستگاری و میزان پیوند با کتاب و کتابخوانی در غالب طنز منتشر کرده که در آن نوشته است: جنتی وزیر ارشاد گفته: «امید است روزی برسد کسانی که به خواستگاری می‌روند به‌جای اینکه از اموال آنها پرسیده شود از میزان پیوندشان با کتاب و کتابخوانی سوال شود.»
همین‌طوریش بین خانواده عروس و داماد مساله بود. حالا فردا پدر عروس می‌گوید شما با کتاب پیوند داری؟ در چه حدی؟ چه کتابی؟ کتاب بالینی هم لابد داری؟ هان؟ با کتاب به خواب می‌روی؟ اسمش را می‌گذاری کتاب بالینی؟ خوب نیست. آن انار بود که می‌بردند به بالین. به قول شاعر ‌ای انار انار بیا به بالینوم... حالا همین کم مانده با کتاب هم پیوند بخوریم. اصلا شما بیجا می‌کنی پیوند بخوری با کتاب. بعد از داماد بدبخت می‌پرسد: پیوند شما با کتاب چطوری است؟ دوطرفه است؟ کتاب را از چپ می‌خوانی یا از راست؟ کتاب دوجلدی هم داری؟ کتاب خودآموز چی، داری؟ نکند کتاب مصور هم داری؟ هان؟ لابد با عکس رنگی؟ کاغذگلاسه؟ از آن گلاسه لیزها؟ واقعا که. تو جای ازدواج باید بروی پیش دکتر.

کاش این پنجشنبه وعده‌ای ماندگار شود
روزنامه شرق در صفحه آخر یادداشتی درباره حضور مردم در کتابفروشیها و مقایسه آن با کشورهای دیگر منتشر کرده که در آن آورده است: فراخوان‌ها و دعوت‌ها اینجا بیشتر وقت‌ها همان‌جا روی بیلبوردهای دولتی می‌مانند، یا اگر دولتی هم نباشند برای برپایی‌شان چوب‌هایی لای چرخ می‌آید و بالاخره مشایعت‌کنندگان و همراهان چندانی نمی‌یابد، اما این‌روزها اتفاقی غافلگیرکننده رخ داده، فراخوانی که برایش بیلبوردی هم در کوچه و خیابان نصب نشده بود، دست‌به‌دست و دهان‌به‌دهان می‌چرخید، موجی همراهش شد و خبرهای این غافلگیری را از چندروز پیش می‌شد دید؛ از اعلام همراهی گوشه‌گیرترین نویسنده‌ها تا انتشار خبر استقبال مراجع و علما، حالا امروز در تقویم تاریخ کتابفروشی‌های ایران روز دیگری خواهد بود. آنقدر که می‌توان خوشبین بود که شاید در تقویم سال94 روز 29آبان به‌نام «دیدار در کتابفروشی‌ها» ثبت شود.
در پایان این مطلب آمده است: در بریتانیا آنقدر برگزاری روز جهانی کتاب مراسم جدی و باارزشی است که از همین‌ حالا برنامه‌های روز جهانی کتاب در 23 فوریه 2015 با جزییات مشخص شده است. بریتانیا سال‌هاست که این مناسبت را از روی صفحه‌ تقویم‌ها به کف خیابان‌ها آورده و با برنامه‌هایی که با مشارکت فعالانه نویسندگانش ترتیب داده 23فوریه را در منظر عمومی تبدیل به روزی متفاوت کرده است، بی‌آنکه لازم باشد نگاهی به تاریخ بیندازند. در مدارس، کلیساها و کتابخانه‌های عمومی بن‌های خرید کتاب یک‌پوندی توزیع می‌شود و کودکان و افراد زیر 18سال می‌توانند از فهرستی که هرسال تغییر می‌کند کتابی انتخاب کنند و با یک بن یک‌پوندی رایگان دریافتش کنند. این طرح از سال1995 در بریتانیا اجرا می‌شود و سبب شده است بسیاری از کودکان مهاجر یا بدسرپرست و فقیر که امکان سرزدن به کتاب‌فروشی را ندارند در کنار باقی مردم، کتاب‌هایی برای خواندن داشته باشند.
حالا باید امیدوار باشیم که فراخوان آخرین‌روز هفته کتاب تنها به امروز ختم نشود و وعده‌ای دیرپا باشد در وعده‌گاهی آشنا.
 
کودک آدمی، آدمی‌تر از آدمی است
روزنامه شرق در صفحه آخر یادداشتی به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی منتشر کرده که در آن عنوان شده است: عنوانی که بالای این جستار می‌بینید از ژان ژاک روسو است؛ روسو می‌خواهد بگوید که کودک آدمی تشنه دانستن است، نه تشنه داشتن. این سخن را می‌خواهم به بخشی از گفت‌وگوی مدیرکل نهاد کتابخانه‌های عمومی کشور بچسبانم که درباره کتاب‌نخواندن نسل جوان چنین می‌گوید: «جوانان ما نه از «کتاب‌نخوانی» بلکه از پایین‌بودن مدل گوشی‌هایشان خجالت می‌کشند.» .» خب با توجه به آموزه روسو می‌توان گفت که ما این جوانان را خوب تربیت نکردیم که دارایی را از دانایی برتر می‌دانند. موبایل مدل‌پایین یعنی نداشتن دارایی و کتاب‌نخواندن یعنی نداشتن دانایی.
اگر قرار است مردمی دانا و آگاه شویم باید سر هر برزن و سرایی یک کتابخانه داشته باشیم. این کتابخانه‌ها باید که شبانه‌روز کار کنند و از کودک تا بزرگ ما کتاب بخوانند. آنگاه ممکن است روزی برسد که جوانان ما هم اگر دور هم جمع شدند از کتاب‌هایی که خوانده‌اند سخن بگویند. اگر همه این پیش‌فرض‌ها آماده شد آنگاه شاید آدمی مانند کودک خود به سر‌چشمه باز‌گردد و اصل خود را که درستی ‌و پاکی و دانایی است، بر دارایی برتر بداند. پس بیایید با هم هفته کتاب را یک شوخی سالانه فرض کنیم که در این هفته کتاب را بزرگ می‌داریم، اما همچنان آداب و آیین کتاب‌خواندن را در دیگر روزهای سال به کودکانمان نمی‌آموزیم.

کتاب در روزنامه فرهیختگان

رمان پلیسی با پشتوانه ادبیات کهن فارسی
روزنامه فرهیختگان در صفحه ادب و هنر با کاوه میرعباسی به بهانه انتشار رمان «سین مثل سودابه»گفت‌وگو کرده که از مترجمان تاثیرگذار و نویسندگان ایرانی است و تا امروز، بیش از 40 کتاب از نویسندگان بزرگ دنیا را ازجمله آندره برتون، کارلوس فوئنتس، ماریو بارگاس یوسا و گابریل گارسیا مارکز را به فارسی ترجمه کرده است.
او می گوید: من رمان سین مثل سودابه را از تابستان 85 تا تابستان 86 نوشتم. ولی ایده اولیه‌اش در سال 81 به ذهنم آمده بود، ابتدا در قالب یک رمان حدودا 600 یا 700 صفحه‌ای که به‌تدریج بسط پیدا کرد و شد یک هفت‌گانه. در سال 85 که نگارش جلد اول، سین مثل سودابه، را شروع کردم، طرح کامل کل هفت‌گانه در ذهنم بود. این هفت‌گانه نوعی دیالوگ با ادبیات پلیسی و بسیاری از گونه‌های فرعی آن است. شخصا بیش از 30 سال است که علاقه‌مند و پیگیر ادبیات پلیسی جدی هستم و از سال‌ها قبل خیال داشتم در راه پدیداری این ژانر ادبی در ایران اقدام کنم، زیرا واقعا هنوز موجودیت پیدا نکرده -منظورم مشخصا داستان جنایی- معمایی است که شخصا هیچ نمونه‌اش را در ادبیات فارسی سراغ ندارم- رمان سین مثل سودابه اگر دقیق‌تر تعریف شود یک رمان «نوار» است. ایده اولیه‌اش از آنجا آمد که یکی از عناصر –پرسوناژهای- ثابت رمان نوار شخصیت زن مهلک Femme fatale است و من مدت‌ها در این فکر بودم که نوعی پرسوناژ زن مهلک بیافرینم که در ادبیات کهن فارسی پشتوانه و مابه‌ازا داشته باشد و جز شخصیت سودابه در شاهنامه هیچ نمونه دیگری نیافتم. سپس پیرنگ کلی را براساس این پرسوناژ شکل دادم که در حقیقت هفت روایت این مجموعه به‌مثابه واریاسیون‌هایی هستند از یک تم -ماجرای سودابه و سیاوش در شاهنامه و با پرسوناژهایی ثابت: سودابه، سیاوش، کاووس، افراسیاب، فرنگیس و رستم.- بعد کارآگاه یا کاوشگر داستان را خلق کردم به نام فردوس قاسمی -که در هر رمان خصوصیات یکی از کارآگاهان معروف ادبیات پلیسی را دارد، در سین مثل سودابه از فیلیپ مارلو الگوبرداری شده و ویژگی‌های او را دارد و مانند داستان‌های فیلیپ مارلو به اول شخص روایت می‌شود-.

کتاب در روزنامه آرمان

فکری به حال کتابخوانی در روستاها کنیم
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره کتابخوانی در روستاها منتشر کرده که در آن می خوانیم: الان وضعیت کتابخوانی در محل زندگی ما در روستاهای قشم که از مناطق مرزی ایران به حساب می‌آید، چندان مطلوب نیست. در گذشته معلمان روستاها با خود کتاب‌هایی را به مدارس می‌بردند و به دانش آموز‌ها هدیه می‌دادند اما اکنون معلمان هم به نظر از کتاب فراری هستند. مسئولان فرهنگی هم در شهر‌های کوچک و روستا‌های دور افتاده، گویا دور این دست فعالیت‌های فرهنگی را خط کشیدند اگر هم کاری در زمینه‌ کتاب و کتابخوانی در روستا‌ها و شهر‌های کوچک صورت می‌گیرد، بیش‌تر دستوری و به نوعی برای رفع تکلیف است. از طرفی در کتاب‌هایی که تهیه و برای کتابخانه‌های روستایی ارسال می‌شود، کمتر نظر و دیدگاه و علاقه مخاطبان برای تجهیز کتابخانه‌های روستایی لحاظ می‌شود. کتاب‌های زیادی خریداری می‌شود و به شهر‌های کوچک و روستا‌ها ارسال می‌شود اما چندان مورد اقبال و علاقه‌ مردم قرار نمی‌گیرند. علاوه بر اینها متاسفانه امروز مطالعه ارزش نیست و در منطقه ما که کتاب خواندن به نوعی مایه دردسر شده و کسانی که کتاب می‌خوانند، با کنایه دیگران روبه‌رو می‌شود.
در پایان این مطلب آمده است: وقتی به مسائل فرهنگی شهر‌ها توجه نمی‌شود، چه انتظاری می‌رود که به این موضوع در روستا‌ها توجه شود.

ایران پایتخت جهانی کتاب می‌شود؟
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات گزارش درباره معرفی یکی از شهرهای ایران به عنوان پایتخت جهانی کتاب منتشر کرده که در آن نوشته است: تهران سال ۲۰۰۶ و ۲۰۱۱ برای کسب عنوان «پایتخت کتاب جهان» تقاضایش را به سازمان جهانی یونسکو اعلام کرد که موفق به کسب این موقعیت نشد. تهران در سال ۲۰۰۶ با یک رأی این عنوان را به تورین ایتالیا باخت. اما اکنون برای تحقق این درخواست با توجه به اهمیت ایران در مناسبات فرهنگ و تمدن جهانی و نقش بسزای این تمدن دیرینه در گسترش فرهنگ در جهان، مسئولان دولت تدبیر و امید گام‌های عملی و ملموس تری را برداشته‌اند و معاونت فرهنگی وزارت ارشاد برای نخستین بار طرح انتخاب پایتخت كتاب ایران را برای معرفی به یونسكو به عنوان نامزد پایتخت جهانی كتاب برگزار می‌كند. انتخاب پایتخت كتاب ایران بر اساس فعالیت‌هایی است كه تاكنون بر محور كتاب در این شهر انجام شده و نیز برنامه‌ها و فعالیت‌های آتی شهر را دربرمی‌گیرد.آن گونه که ستاد اطلاع رسانی جشنواره پایتخت کتاب ایران به نقل از فراخوان این جشنواره آورده است «هدف از این طرح افزایش انگیزه مسئولان و اهالی استان‌های مختلف كشور به فعالیت در حوزه كتاب و كتابخوانی است و از میان شهرهای كشور شهری كه بهترین برنامه‌های گذشته و بهترین برنامه‌های پیش بینی شده برای دو سال آینده را داشته باشد به عنوان كاندیدا برای انتخاب به عنوان پایتخت كتاب ایران برگزیده می‌شود و به شهر منتخب پایتخت كتاب ایران علاوه بر لوح تقدیر مقامات عالی رتبه كشوری منابع فرهنگی و اعتبارات تخصیص خواهد یافت. توجه به سرانه مطالعه و زیرساخت‌های ایجاد شده در حوزه كتاب و كتابخوانی از جمله معیارهای مورد بررسی داوران طرح پایتخت كتاب ایران است.»

در روزگار عسرت نیما
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات مطلبی درباره شعر نیمایی منتشر کرده که در آن آورده است: چرا زبان و بیان در شعر اکثر شاعران نیمایی آن قدر به هم شبیه است که انگار همه را یک شاعر سروده است؟ چرا شعر نیمایی دچار کلیشه‌هایی آشنا در سطربندی و تقطیع، قافیه بندی و حتی دایره‌ واژگانی شده است و نمی‌تواند از چنبره‌ این کلیشه‌ها‌‌ رها شود؟ حتما انتظار ندارم که نیمایی‌هایی که مظلومانه تنها کمتر از نصف مجموعه شعر «رودخانی» را تشکیل داده‌اند، راه خروج از بن بست را به نیمایی سرایان این سال‌ها نشان دهد اما فرازهای خوب همین چند شعر نیمایی امیدوارم می‌کند. امیدوارم می‌کند به زبانی نو اما هنوز وفادار به شیوه‌ پرش‌های محاوره‌ای «اخوان» در اوج آرکاییسم زبانی‌اش که ناگهان به مخاطب یادآوری می‌کند که آهای داری شعر معاصر می‌خوانی‌ها! «این دنیا را/ یک دو نظر هم شده، به چشم خریدار/ دیده‌ای آیا؟ / آخرتی می‌شود برای خودش‌ها!». که تو را دودل می‌کند که «مهدی سیار» دارد به تو طعنه و کنایه می‌زند یا با طنزی تلخ، تو را به تمسخر گرفته است؟! امیدوارم می‌کند به حضور کلماتی تقریبا خارج از دایره‌ واژگانی شعر نیمایی و در نتیجه پیدایش فضا و لوکیشن‌های تازه، انگار که داری شعری سپید می‌خوانی: «نه... نه... مرا نبلعید! / این التماس نیست/ این آخرین نصیحت کرمی ست نیمه جان/ آویخته به حلقه قلاب/ در گوش ماهیان».

کتاب در روزنامه اطلاعات

كدام كتاب؟
روزنامه اطلاعات در شماره امروز خود يادداشتی درباره حضور مردم در کتابفروشیها منشر کرده که در آن بیان شده است: چه كتاب‌هايي توليد و عرضه مي‌شود. چرا كتاب‌هايي كه عرضه مي‌شوند نوعاً بازاري شده‌اند و كتاب‌ خوب كمتر منتشر مي‌شود؟ چرا مؤلفان و مصنفان فرهيخته و فرهمند كمتر ذوق و رغبت كار دارند و در خالي ماندن صحنه، عده‌اي به كتاب‌سازي رو مي‌آورند و از اين مسير كيفيت صنعت نشر آسيب مي‌بيند؟ اصلاً چرا افراد فرهمند و فرهيخته كمتر خلق مي‌شوند و تك ستارگان حوزه‌هاي علم و اخلاق و ادب، شمارشان كم است و بلكه با مرگشان كمتر مي‌شود و ضريب جايگزيني‌شان آن طور كه بايد و شايد نيست و چرا جامعه علمي كشور،‌ دچار تصلب است و نمي‌تواند نخبگان را به وفور باز توليد و جانشين كند.
اما «چرا»ي آسان‌تري هم هست كه مسئولان بايد پاسخ دهند: چرا، مميزي وزارت ارشاد كه كتاب‌ها را از نظر اخلاقي و امنيتي و ايدئولوژيك بررسي مي‌كند ـ كه البته لازم است ـ مكانيزمي ندارد كه كتاب‌ها را از نظر كيفي هم بسنجد و نگذارد برخي سوداگران، كتاب‌ «بسازند» و «كپي كنند» يا مطالب نادرست و ترجمه‌هاي غلط و نثرهاي ناجور و نارسا تحويل مردم دهند يا روش‌هاي مسخره زيبايي و جذابيت و پولدارشدن و طالع بيني چيني و فال‌گيري هندي و جهل و خرافه و ابتذال را در زرورق كتاب بپيچند و به خورد خلق دهند و خلقي را از كتاب و كتابخواني بيزار كنند.

کتاب در روزنامه خراسان

رمان‌هاي من و فرهيختگي از ياد رفته مشهد
روزنامه خراسان در صفحه ادبیات با سعيد تشکري درباره رمان جديدش «مفتون و فيروزه» گفت و گو کرده که می گوید: امروز من به عنوان يک نويسنده در شهر مشهد، صاحب يک گنجِ ادبي فراموش شده ام. مشهد و رويدادهايش در همه جا غايب است. من از مکان هاي اقليمي کهن و معاصر حرف مي زنم وبه دنبال آن از آدم هايي مي گويم که در اين مکان ها رويدادهاي شگرف را ساخته اند. من دغدغه ام نويسندگي است و شهرم را بايد در رمان هايم ارائه کنم. وظيفه اي که سينما و تلويزيون از آن غفلت کرده اند. نگارش 5 رمان در طول 6 سال و بيش از 2هزار و چندصد صفحه، محصول يک رويکرد بيشتر نيست و اينکه اين کتاب ها توانسته اند يک جريان ادبي باشند به خاطر ذات متفکر درون متني و اتصال آن به حضرت رضا(ع) است. اگر هايدگر فيلسوف گفته انسان، تنها سوژه  واقعي فلسفه است، سوژه رمان هاي من فرهيختگي از ياد رفته  مشهد است.
تشکری در ادامه افزود: "مفتون وفيروزه" شاخصه  رسمي ادبياتي از نوع رمان – سينماست. رماني که با خوانش آن را مي توانيم ببينيم و اين در ادبيات ما زياد نمونه ندارد. اقبال "مفتون وفيروزه" و تهييج مخاطب براي خواندن هزار و دويست صفحه وقتي اتفاق مي افتد که شش سال براي طراحي و نگارش آن زمان صرف شده باشد. همانگونه که "بارِ باران" اقبال يافته و سه دوره کتاب سال رضوي را از آن خود کرده است و رمان "ولادت" در يک سال به چاپ دوم رسيده و رمان "پاريس پاريس" مخاطبان فراوان دارد، اقبال "مفتون وفيروزه" نيز بعد از چاپ براي من اثبات رويايي بود که در سخت ترين لحظات با آن زيسته بودم.

کتاب در روزنامه مردم سالاری

نويسنده «آواي وحش»
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره جک لندن، نويسنده مشهور و بزرگ آمريکايي منتشر کرده که عنوان می کند: جک پس از بازگشت به اوکلند به نوشتن پرداخت. او سعي داشت که با نوشتن و فروش آثارش (به گفته خودش با فروش مغزش) از بي‌پولي و اجبار به کار بدني رها شود. همزماني اين تصميم او با گسترش مجله‌هاي عامه‌پسند ارزان که به‌دنبال داستان‌هاي کوتاه بودند باعث شد که او بتواند از راه نويسندگي پول در آورد. به‌زودي نويسنده‌اي موفق شد و در سال 1900 درآمد او از نويسندگي به 000/25 دلار رسيد. «آواي وحش» مشهورترين رمان اوست که در سال 1903 منتشر شد. جک لندن در اين رمان داستان «باک» سگ اهلي و محبوب يک قاضي را تصوير مي‌کند که در پي ماجراهايي سر از محيط خشن و بي‌رحم کلوندايک در روزگار هجوم جويندگان طلا به ايالت يوکان در مي‌آورد. اين رمان تاثير گذارترين رمان جک لندن محسوب مي‌شود. آواي وحش با ترجمه پرويز داريوش به فارسي ترجمه شده است.
باک سگي است که از محيط انسان‌ها به دنياي وحش مي‌رود. جک لندن در رمان ديگر خود «سپيد دندان »داستان سگ-گرگي را حکايت مي‌کند که از ميان گرگان به جهان انسان‌ها وارد مي‌شود. اين دو رمان را «رمان‌هاي سگي» جک لندن خوانده‌اند.
گرگ دريا، رمان ديگري از اين نويسنده آمريکايي است که در سال 1904 منتشر شد و به سرعت با استقبال خوانندگان روبرو گشت. جک لندن در اين رمان داستان روشن فکري به نام‌هامفري وان ويدن را بيان مي‌کند که بر اثر غرق شدن کشتي، اسير گروهي ملوان خشن به سرپرستي شخصي به نام ولف لارسن مي‌شود که او را با کشتي خود به درياهاي دوردست مي‌برند.

کتاب در روزنامه شاپرک

پژوهشگر برتر
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي و آثار جلال‌الدين کزازي منتشر کرده که در آن آمده است: او از ساليان نوجواني نوشتن و سرودن را آغاز کرده‌است و در آن ساليان باهفته‌نامه‌هاي کرمانشاه همکاري داشته و آثار خود را در آنها به چاپ مي‌رسانيده‌است. او اينک عضو هيات علمي در دانشکده ادبيات فارسي و زبان‌هاي خارجي وابسته به دانشگاه علامه طباطبايي است. او افزون بر زبان فرانسوي که از ساليان خردي با آن آشنايي يافته‌است، با زبان‌هاي اسپانيايي و آلماني و انگليسي نيز آشناست و تا کنون ده‌ها کتاب و نزديک به سيصد مقاله نوشته‌است و در همايش‌ها و بزم‌هاي علمي و فرهنگي بسيار در ايران و کشورهاي ديگر سخنراني کرده‌است. چندي را نيز در اسپانيا به تدريس ايران‌شناسي و زبان پارسي اشتغال داشته‌است. او گهگاه شعر نيز مي‌سرايد و نام هنري‌اش در شاعري زُروان است. گفتني است، وي در سخن گفتن، هرگز واژگان عربي را به کار نمي‌گيرد.
او نويسنده، مترجم و پژوهشگر برجسته ايراني در زبان و ادبيات فارسي و از چهره‌هاي ماندگار است. وي مشهور به بهره‌گيري از واژه‌هاي پارسي سره در نوشته‌ها و گفتار خود است.
ترجمه او از انه‌ايد ويرژيل به فارسي، برنده جايزه کتاب سال 1369 شده‌است و تاليف او، نامه باستان، که تا کنون نه جلد آن به چاپ رسيده‌است، حائز رتبه نخستين پژوهش‌هاي بنيادين در جشنواره بين‌المللي خوارزمي شده‌است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط