کتاب در روزنامه ایران
شاعری که در گریبان خود میگریست
روزنامه ایران در صفحه شعر یادداشتی درباره زندگی و جهاننگری بیژن جلالی منتشر کرده که در آن میخوانیم: هنگامی که نامش به عنوان شاعر شنیده شد، داییاش- صادق هدایت- از او خیلی مشهورتر بود. در واقع او شهرتی نداشت و شعر منثورش هم با آن شیوه عجیب سطرنویسیاش که ظاهراً قاعدهای را بر نمیتافت، شاعران همدوره او را مجاب کرده بود که حداکثر، این آثار، یکسری کارهای تجربی است و البته بیآینده و البته بدون رهرو و ادامهدهنده.
ظاهراً ادبیات فرانسه و ساز و کارهای شعر منثور در این زبان، او را بیشتر مجذوب کرده بود تا درس و بحث و نگرش نوکلاسیک دکتر خانلری. در سالهای بعد، حتی ردپایی کمرنگ از نگاه خانلری به شعر، در آثار جلالی نمیتوان یافت و یادمان باشد که صادق هدایت، با آنکه با ادبیات فرانسه آشنایی کامل داشت و در جریان تحولات ادبیات مدرن در اروپا بود و اصلاً در گیرودار این تحولات، به شیوه منحصر به فرد قصهنویسی خود دست یافته بود اما حتی حرکت نیما را در شعر برنمیتافت و در مواردی آن را به سخره گرفته بود. حالا فرض کنید اگر زنده میماند و شعرهای به قول مولانا «هیچ آدابی و ترتیبی مجو/ هر چه میخواهد دل ِ تنگت بگو»ی خواهرزاده را میشنید، با آن زبانی که جز به طنز تلخ و کنایه باز نمیشد، چه میگفت؟! جلالی خود با آن روحیه حساس و البته طنزپردازش که ارثیه خانوادگی بود، گاهی اشارتی میکرد به این احتمالات و البته چندان هم برایش مهم نبود که دیگران چه فکری میکنند؛ آن روحیه خاندانی قجری، باعث شده بود با وجود کمتوجهی و اغلب اوقات بیتوجهی دستاندرکاران ادبیات مدرن به او و شعرش، او در قصر شعر خود، تنها بماند و احساس پادشاهی کند؛ چنانکه خود گفته بود در مجلسی: «دیدم که دیگران به من نمیرسند، سر جایم ایستادم تا به من برسند!»
آزرده از هیچ/ آزرده از همه چیز/ زخمهایی بر صورت داشت/ که گویی لبخند میزد/ ولی در گریبان خود میگریست/ و بر لبخند خود میگریست
ستاره شعر معاصر
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره حمید مصدق به مناسب شانزدهمین سال درگذشتش منتشر کرده که در آن آمده است: به جرأت میتوان گفت که «حمید مصدق» یکی از ستارههای شعر معاصر ایران است. وقتی در ایران، شعر نو آغاز شد، ایشان هم یکی از کسانی بود که در این عرصه خوش درخشید. از سوی دیگر او از جمله کسانی بود که وقتی مردم در سال 1357 انقلاب کردند، شعرش سر زبانها بود و مردم با آن اشعار، ارتباط خوبی برقرار کرده بودند. مرحوم مصدق که میشود او را یکی از شعرای جریانساز ادبیات معاصر ایران تلقی کرد، کارش را در دو شاخه نیمایی و منظومه- که شکلی نزدیک به نظم دارد- دستهبندی کرد که بدون شک، در نیمایی کاری بس سترگ را به انجام رسانده است. مضامین اشعار حمید مصدق، سرشار از عشق و عواطف و احساسات است و البته رنگ و بوی اجتماعی و گاه میهنی نیز به خود می گیرد.
ترکیه پَر، مصر پَر!
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره آمار کتابخوانی منتشر کرده که در آن نوشته شده است: یک دفعه فکر نکنید بنده برای خودم غولی شدهام در ادبیات، این دو تا شاخی که روی سر بنده سبز شده، از حرفهاییست در باب سیاهنمایی در ارائه آمار کتابخوانی توسط رسانهها! گوینده سالهاست دارد در حوزههای مختلف ادبی کار میکند و کلی هم کتاب دارد و بنده هم شخصاً تا به حال، هرچه از او شنیدم یا خواندم طوری نبود که به سلامت روان بنده خللی وارد شود اما متأسفانه گفتههای اخیر وی در باب آمار کتابخوانی و اینکه گفته وضعیت ما خیلی بهتر از ترکیه و مصر است، باعث شده که بنده بخواهم سر به بیابان بگذارم و... خب بیابان هم که نداریم این اطراف! او گفته: «اگر کتاب، فروش نمیرود و مردم کتاب نمیخوانند، چطور تعداد ناشران روز به روز در حال افزایش است؟... وضعیت ما در مقایسه با کشورهایی همچون ترکیه که به نوعی دروازه اروپا محسوب میشود یا کشور مصر بسیار بهتر است. پیشینه تاریخی ترکیه اگر بیشتر از ایران نباشد، کمتر نیست؛ اما نصف ایران هم کتاب تولید نمیکند. اگر مردم ایران کتاب نمیخوانند، پس این حجم از تولید کتاب چه توجیهی دارد؟» و البته در اثبات حرفهایش هم گفته: «خود من هفت هزار جلد کتاب در منزل دارم، اما چه کسی از میزان مطالعه من خبر دارد؟
کتاب در روزنامه خراسان
خدمتي که «هرملين» به ادبيات فارسي کرد
روزنامه خراسان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره فرآوري ادبي و زندگي اريک اکسل هرملين منتشر کرده که در آن عنوان شده است: در فاصله سال هاي 1918 تا 1943 ميلادي او نزديک به 23 جلد کتاب با بيش از 8000 صفحه در حوزه ادبيات فارسي منتشر نموده است. از آثاري که در دامنه فعاليت او قرار گرفته اند مي توان رباعيات و مثنوي هاي سعدي، گلشن راز شبستري، رباعيات خيام، حديقة الحقيقه سنايي و انوار سهيلي واعظ کاشفي را نام برد.
اما بايد بزرگ ترين و ماندگارترين فعاليت هرملين را مربوط به تلاش هاي او در زمينه آثار فريدالدين عطار و جلال الدين مولوي دانست. هر دو اثر پندنامه و منطق الطير عطار در سال 1929 ميلادي توسط هرملين منتشر گرديد. همچنين در فاصله سال هاي 1931تا1943 ميلادي تذکرة الاولياء عطار را در چهار جلد منتشر کرد. همچنين ترجمه سنگين مثنوي معنوي در فاصله سال هاي 33 تا 39 ميلادي در شش جلد از جمله شاهکارهاي مهم او به حساب مي آيد. ترجمه بخش هايي از شاهنامه، کليله و دمنه و اسکندرنامه نظامي نيز از ديگر دلمشغولي هاي او بوده است. شايد بتوان ادعا کرد تلاشي که او با ترجمه آثار کلاسيک ادب فارسي به سوئدي انجام داد در هيچ کجاي اروپا نمونه ديگري نداشت و خود، زمينه و انگيزه اي براي ترجمه آثار فارسي و بهره بردن از محتواي آن ها در آثار مدرن غربي گرديد. با وجود اين حجم عظيم آن چنان که بايد کارهاي او بازخورد نداشته و چهره اي نسبتاً ناشناخته به حساب مي آيد. شايد يکي از دلايل اين مسئله سبک خاص و ويژه سوئدي او در ترجمه بوده باشد. البته او در اين حجم عظيم کار دچار اشتباهاتي نيز در واژه فهمي ها و واژه يابي ها گرديده که مي توان به دليل عظمت فعاليتش ناديده گرفت.
اثر محتوايي و عيني فعاليت هاي هرملين را بايد گسترش مسئله عرفان دانست. در واقع او عرفان را به عنوان يک مدل از تصوف و با کمک ادبيات گسترش داده است.
البته سبک نوشتاري و ادبي ويژه هرملين بعدها از سوي گروهي از نويسندگان سوئدي نيز مورد تقليد و استفاده قرار گرفت. تلاش هاي هرملين منجر به تأسيس يک بورسيه تحصيلي فارسي در قرن بيستم گرديد. در سال 1943 ميلادي يعني يک سال پيش از مرگ او نشان شير و خورشيد را از سفير وقت ايران در استکهلم و به پاس تلاش هاي او براي گسترش ادب فارسي دريافت نمود.
به زعم تمام تلاش هاي هرملين شايد بايد دليل عدم استقبال شايسته از کار او را کهنه بودن قالب و زبان دانست. به طوري که او ادبيات کلاسيک و قديمي فارسي را در قالب زباني سنتي منتقل مي نمود. چنانچه انتقال و طرح اين مباحث (به عنوان مثال حکايت هاي اخلاقي مثنوي معنوي) در قالب هاي جذاب تري، چون داستان و رمان رخ مي داد با اثرگذاري بيشتري نيز روبه رو مي گشت.
کتاب در روزنامه وطن امروز
رمان نویسی که زندگی سخت مردم شهرهای صنعتی را به تصویر کشید
روزنامه وطن امروز در صفحه فرهنگ و هنر مطلبی درباره الیزابت استیونسون گاسکل منتشر کرده که در آن عنوان شده است: الیزابت استیونسون گاسکل، رماننویس و نویسنده داستانهای کوتاه بریتانیایی دوران ویکتوریاست. داستانهای او تصاویری واقعی از جزئیات لایههای زندگی افراد جامعه آن دوران بویژه فقرا به دست میدهد. گاسکل همچنین اولین فردی بود که زندگینامه شارلوت برونته را نوشت.
الیزابت عضو انجمن طرحهای منفعتی منطقه شد و به توزیع بلیتهای سوپ، غذا و لباس برای فقرا پرداخت و از دیدن آن همه فقر در منچستر واقعا شوکه شده بود. او همانند شوهرش در خیریههای متفاوت مشغول فعالیت بود و در این زمان احساس کرد که دیگر میتواند شروع به داستاننویسی کند و اولین رمان خود، مری بارتون، داستانی از زندگی در منچستر را نوشت که در سال 1848 به چاپ رسید. او در این رمان زندگی سخت مردم شهرهای صنعتی را به تصویر کشید.
سال 1850 چارلز دیکنز دست به نشر مجلهای زد و از الیزابت گاسکل دعوت به همکاری کرد. الیزابت چند داستان کوتاه از جمله لیزی لی– درباره بدکارهای در منچستر– نوشت که به چاپ رسید و بزودی داستانهای کوتاه زیادی در مجله دیکنز به چاپ رساند. در همان سال او با شارلوت برونته آشنا شد و به دوستان بسیار صمیمی تبدیل شدند. همچنین با فلورانس نایتینگل آشنا شد و همیشه او را به خاطر وظیفهشناسی و مهربانیهایش میستود. سپس بین سالهای 1851 تا 1853داستان کرنفورد را به رشته تحریر درآورد. سال 1853 داستان روت– که ماجرای خیاطی 15 ساله بود و اغفال شده و صاحب پسری نامشروع شد- را نوشت. او در این رمان تزویر و ریاکاری موجود در جامعه را به تصویر کشاند. سپس در سال 1855 «شمال و جنوب» را نوشت که چهره دلسوزانهتری از یک صاحب کارخانه نشان میداد. سال 1855 شارلوت برونته فوت کرد و پدرش از الیزابت خواست که زندگینامه دخترش را بنویسد و طی دوسال با جمعآوری نامههای شارلوت و اطلاعات دیگر از زندگی شارلوت «زندگی شارلوت برونته» را به چاپ رساند. این کتاب وقتی چاپ شد بحث و گفتوگوی بسیاری به همراه داشت و اعضای خانواده از تصویری که از برانول برونته، برادر شارلوت، ارائه شده بود ناراحت شدند و نسخههای فروختهنشده را از بازار بیرون کشیدند و یک نامه عذرخواهی رسمی نیز در مجله تایمز چاپ شد. با این حال الیزابت همیشه معتقد بود او تمام حقایق را نوشته است.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
فقيه و متکلم بزرگ شيعه
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره شيخ مفيد به مناسبت روزبزرگداشتش منتشر کرده که در آن بیان شده است: مُحمّد بن مُحمّد بن نَعمان ملقب به شيخ مُفيد و معروف به ابن المعلّم، فقيه و متکلم و از علماي برجسته شيعه قرن 5 هجري بود. وي استاد شيخ طوسي و سيدمرتضي علم الهدي بود. او فقيه و کلامي شيعي که بيشتر در علم کلام تبحر داشت و مکتب کلامي شيعه در عصر او به اوج کمال رسيد. او در مناظرات ديني مهارت خاصي داشت و مناظراتش با قاضي عبدالجبار رئيس فرقه معتزله بغداد و قاضي ابوبکر باقلاني رئيس اشاعره معروف بود.شيخ مفيد در محله «كرخ» بغداد كه مركز شيعيان بود ميزيست، و مسجد معروف «براثا» در آن محله كه تاكنون هم باقي است، و زيارتگاه شيعيان است، محل تدريس شيخ مفيد بود.
او مورد تحسين و احترام بزرگان اهل تسنن از قبيل، ابن حجر عسقلاني، ابن عماد حنبلي، شافعي و ديگران بود. شيخ طوسي درباره او در الفهرست مينويسد: «محمد بنمحمد بن نعمان، معروف به ابن المعلم (ابوالعلي معري اين لقب را به وي داده)، از متکلمان اماميه است. درعصر خويش رياست و مرجعيت شيعه به او منتهي گرديد. در فقه و کلام بر هر کس ديگر مقدم بود. حافظه خوب و ذهن دقيق داشت و در پاسخ به سؤالات حاضر جواب بود. او بيش از 200 جلد کتاب کوچک و بزرگ دارد.» گفتهاند لقب «مفيد» را علي بن عيسي معتزلي در عهد جواني، در نتيجه مباحثه با وي به او داد.
کتاب در روزنامه شاپرک
سلطان ادبيات وحشت
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي استفن کينگ منتشر کرده که در آن آورده است: سلطان وحشت، استفن اکينگ در سال 1947 در پورتلند ايالت مين آمريکا متولد شد.
کينگ در سال1971 تدريس انگليسي را در دوره دبيرستان و در آکادمي شروع کرد. او شبها و آخر هفته را نيز به نوشتن مشغول بود و کار نوشتن داستانهاي کوتاه را به طور دائم ادامه ميداد و در اين بين نيز بر روي داستانهاي بلندتر و رمان هم کار ميکرد. در بهار سال 1973، داستان او براي چاپ و انتشار پذيرفته شد مشروط بر اينکه تدريس را رها کند و تمام وقت خود را براي نويسندگي بگذارد. پس از آن در اواخر تاستان سال 1973 خانوادهي کينگ به سمت جنوب مين حرکت کردند زيرا مادر استفن بيمار شده بود و وضع جسماني خوبي نداشت.
رمان ديگرش در بهار سال 1974 به انتشار رسيد. در پاييز همان سال کينگ مين را به مقصد لدر، کلرادو ترک کرد. آنها براي مدتي کمتر از يک سال در آنجا زندگي کردند و در اين مدت زمان استفن رمان ديگري نوشت. سپس آنها در تابستان سال 1975 به مين بازگشتند.
استفن در ايالت مين و فلوريدا همراه همسر خود زندگي ميکند، زني رماننويس به نام تابيتا کينگ. آنها زن و شوهري نيکوکار هستند، کارهاي خير انجام ميدهند، براي ساختن يک دبيرستان کمک ميکنند. در محله خود به انسانهايي بشردوست شناخته شدهاند. اهالي محل براي آنها احترام خاصي قائل هستند. استفن در سال 2003 مدال ملي کتاب آمريکا را براي آثار ادبي متمايز و برجستهي خود دريافت کرد.
نظر شما