کتاب در روزنامه ایران
نوگراتر از نوگرایان عصر ما
روزنامه ایران در صفحه شعر نقدی درباره شعر بیدل دهلوی منتشر کرد که در آن می خوانیم: دیگر آرایه پرکاربرد بیدل، حسآمیزی، یعنی استفاده از دو حس مجزا مثل بینایی و شنوایی در یک ترکیب یا جمله است. این ویژگی در شعر شاعران نوگرای دهههای پیشین پر کاربرد بود اما امروزه کمتر به آن توجه میشود. از نمونههای مشهور آن در شعر معاصر، ترکیب جیغ بنفش در شعر هوشنگ ایرانی است. بیدل نیز میگوید:
محبت بس که پُر کرد از وفا جان و تن ما را/ کند یوسف صدا، گر بو کنی پیراهن ما را
این آرایه نیز اگر درست استفاده شود، میتواند بسیار دلنشین و زیبا باشد، مانند همین بیت یا بیت بعد که در آن حسآمیزی با ایهام گره خورده است:
گر همه بر خاک پیچد عشق، حُسن آرد برون/ کوشش فرهاد، آخر کرد شیرین سنگ را
سنگ را به وسیله حس لامسه میتوان درک کرد اما اینجا با صفت شیرین آمیخته شده است. در عین حال ایهام دارد و تلمیح از داستان خسرو و شیرین که آنجا فرهاد تمثالی از شیرین را بر سنگ میتراشد.
شعر بیدل دهلوی میتواند همواره برای خوانندگانی که خود خواهان شاعریاند، بسیار ایده دهنده باشد و شگردهای او، به شعرشان ساختاری مستحکم بخشد. تکنیکهای مطرح شده، تنها بخش کوچکی از این دریای بزرگ لفظ و معنی است و میتوان از بررسی اشعار بیدل رسالهها نوشت و از بیت به بیت آن، تازگی بیرون کشید.
سعدی شعر کودک
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره عباس یمینی شریف در پانزدهمین سال درگذشتش منتشر کرده که در آن آمده است: در شعرهای یمینی شریف چون روح کودکان، صداقت، سادگی، روانی، زلالی، راحتی و صفای درون حرف اول را میزند. به همین دلیل هم هست که واژههای کودکانهاش به دل مینشست و حلاوتِ خاصی داشت. او به تعلیم و تربیت کودکان علاقهمند بود. به همین جهت هم درونمایه سروده هایش بیشتر تعلیمی و نصیحتی هستند. اما این به این معنا نیست که شعرهای او مصنوعی بود و صمیمیتاش بود که ذهن مان را متوجه خود میکرد. اگرچه اکنون «کودک درون» تبدیل به شعار شده است اما او بواقع کودک درونش فعال بود و کفشهای کودکی به پایش تنگ نبود. از دریچه صنعت شعر، شاید اشعارش آن قوت و قدرت را نداشت اما او هیچ گاه برای هنرنمایی شعر نمیگفت. شعرهای او نه تنها خشونت را القا نمیکرد بلکه مثل وجود خودش، خیلی هم لطیف بود. به قول صمد بهرنگی که میگفت او برای کودکان نازک نارنجی شعر میسراید! من هم به جرأت میتوانم بگویم عباس یمینی شریف، «سعدی شعر کودک» است.
کتاب در روزنامه اعتماد
ايرانيهاي خارج از كشور هم كم كتاب ميخوانند
روزنامه اعتماد در صفحه ادبیات با ناصر غياثي گفتوگو کرده که كتاب دومش «تاكسي نوشت» سبب شهرت او در جامعه ادبي ايران شد و جايزه كتاب سال طنز را از آن خودش كرد. نكته ديگر در آثار غياثي، ترجمههاي او درباره كافكاست. او بيش از چهار كتاب درباره كافكا ترجمه كرده و اينگونه كه ميگويد، ترجمههايش درباره كافكا ادامه دارد، به قول خودش تا آخر عُمر. به تازگي دو جلد كتاب «تاكسينوشتها» و «تاكسينوشت ديگر» را در يك جلد و با عنوان «تاكسينوشت» توسط نشر حوض نقره به دست انتشار سپرد. اين كتاب نسخه ويراست شده دو كتاب پيشين است كه چند داستان تازه نيز به آنها افزوده است و نيز كتاب «محاكمه ديگر» نوشته «الياس كانهتي» توسط ايشان ترجمه و از سوي نشر نو به بازار كتاب عرضه شده است، همچنين ترجمه داستان بلند طنزآلود «شهرت ديرهنگام» اثر آرتور شنيتسلر توسط نشر چشمه راهي پيشخوان كتابفروشيها شده. همين ناشر رمان طنز ديگري تحت عنوان «پلنگهاي كافكا» اثر موآسير اسكيلر، نويسنده مكزيكي را به ترجمه غياثي زير چاپ دارد. وي رمان طنزي از روبرت والزر، نويسنده سوييسي با عنوان «ياكوب فون گونتن» را نيز ترجمه كرده كه به زودي توسط نشر نو به انتشار خواهد رسيد. «دستيار» رمان ديگر والزر را نيز ترجمه كرده كه توسط نشر چشمه انتشار خواهد يافت.
او می گوید: فكر كردم، بد نيست اگر با نوشتن يك كتاب داستاني به ايرانيها نشان بدهم آلمانيها چگونه مردمي هستند و تفاوتها و شباهتها در كجاست. آن روزها كمتر به وجه ادبي قضيه توجه داشتم، بعد كه كتاب منتشر شد، من و ناشر هر دو از استقبال خوانندهها غافل گير شديم. اين شد كه دست به كار نوشتن جلد دوم تاكسي نوشت شدم كه با عنوان «تاكسينوشت» ديگر منتشر و باز هم با استقبال قابل توجهي مواجه شد.
ايرانيهاي خارج از كشور هم مانند ايرانيهاي داخل كشور كم كتاب ميخوانند. در حالي كه گويا حدود ١٠ميليون ايراني خارج از كشور داريم، شمارگان كتاب در آنجا دست بالا ٥٠٠ نسخه است كه آن هم سالها طول ميكشد تا به فروش برسد. تازه اين تعداد مربوط به نويسندههاي نامدار است.
کتاب در روزنامه خراسان
پاريسي خوش شانس
روزنامه خراسان در صفحه ادبیات امروز یادداشتی درباره زندگي و آثار ادبي پاتريک موديانو منتشر کرده که در آن آورده شده است: عملکرد کميته فني انتخاب جايزه ادبي نوبل در سالهاي اخير حرف و حديث هاي فراواني را به بار آورده است. انتخاب هايي که معمولاً با تمام پيش بيني ها و حدس و گمان هاي نسبتا مستدل در تناقض است. شايد بتوان گفت که اهداي جايزه نوبل ادبي در تمام سال هاي اخير شوک آفرين بوده است. از ناديده گرفتن نويسندگاني چون موراکامي ژاپني تا اهداي جايزه به مويان چيني و ترنسترومر سوئدي.
همه اين موارد ترديد نسبت به عملکرد کميته نوبل را جدي تر کرده و مي کند. اين ترديدها با اهداي جايزه نوبل ادبي به پاتريک موديانو فرانسوي به اوج خود مي رسد. نويسنده اي که با وجود همه استعدادها و شايستگي هايش، شايد در جهان ادبيات چندان شناخته شده نباشد. اين بحران تا بدان جا پيش رفت که وزير فرهنگ کشور فرانسه که موديانو اين افتخار را برايش به ارمغان آورد در يک صحبت علني و عمومي به صراحت گفت که موديانو را نمي شناسد و آثار او را نيز مطالعه نکرده است.
در هر حال اهداي اين جايزه نگاه ها را بار ديگر به ادبيات فرانسه متمرکز نمود و موجي از موفقيت را نيز براي خود نويسنده به ارمغان آورد. تا آن جا که ظاهرا موديانو که درگير مشکلات مالي و اقتصادي بوده اکنون با دريافت اين جايزه فرصت نگارش و پيگيري رمان بعدي اش را يافته است. اما جالب اين جا است که بر خلاف مويان که در ايران ناشناخته بود، از موديانو آثاري به فارسي ترجمه شده بود که با اعلام دريافت جايزه نوبل فرصت تجديد چاپ يافتند.
در ادامه این مطلب آمده است: ديگر ويژگي مشهور موديانو توصيفات اختصاصي او از پاريس است. تا بدان جا که او را مي توان نويسنده پاريسي ناميد. او در همه آثارش در مورد پاريس مي نويسد، گويي عشق و علاقهاي ويژه به اين شهر دارد. موديانو با جزئياتي دقيق ويژگي هاي خيابان ها و کوچه هاي پاريس و آداب و رسوم مردم را توصيف مي کند.
کتاب در روزنامه آرمان
پيراهن زنانه شعر
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره «گرگم به هوای خودم» نخستین مجموعه شعر رضایی منتشر کرده که در برگیرنده شعرهایی آزاد از اوست که در فاصله این سالها سروده شدهاند. شاعر «گرگم به هواي خودم» روایتگر زنی است که با نگاهی ستیزهجو و پرسشگر به طرح مفاهیمیهمچون کودکی، عشق، آزادی، تنهایی، زندگی و مرگ میپردازد. رفتاری که نشان از کنشگری مولف در قبال سنتها و انتشار زنانگیهایش در متن است: «تُنگ تن توام/تنگاتنگ تو/ ماهي جنون!/ چشمانداز ابر/ دلم را دور ميكند/ مه/به مه/ محو ميشوم/ درياي آبستن/تنگ تن مني تنگاتنگ من...» (پيلهپوش/11). در همين چند سطر به سهولت ميتوان حضور متفاوت اجتماعي يك زن شاعر را درك كرد. حضوري كه ذهنيت متفاوت زن ايراني را در مقولههاي زيستي خود به نمايش ميگذارد. در چنين نگرشي زن نه يك موجود وابسته كه موجودي فرادستي است كه با برخورداري از جهانبيني و امكان تغيير در رويكرد هستيشناسانه محيط خويش به ميدان آمده است. نتيجه چنين تغييري را ميتوان در تعالي ذهنيت و عبور از تنگناهاي قراردادي مطالعه کرد. آرزو رضايي هر چند از تجربه دور و درازي برخوردار نیست اما توانسته است تلقي و تمركز خود را در جهان خويش و ديگران ابراز نمايد و دريافتهاي خود را با نگاهي زنانه كادر كند. آرزو رضايي در اين مجموعه توانسته است شكلي شخصي شده از دخترانگي، زنانگي و مادرانگيها را كلمه كند و اگر همين نكته را هوشمندانهتر ميتوانست در استخوانبندي شعرش تزريق كند، فرصت بيشتري براي معرفي خويش فراهم ميكرد: صداقت و صراحتي كه در شعر زير جريان دارد، محصول يك كشف ساده شاعرانه است كه بدون پناه بردن به لفاظيهاي بدون شنونده اين روزهاي شعر ممكن شده است. در اين شعر، زن راوي، نگاه زنانه خود را در جسم وجان چند كلمه حلول داده است و با خونسردي تمام، به گونه خودش شعر را اجرا كرده است؛ گونهاي كه گاه از «درد» ميگويد، گاه از «عشق» مينويسد و گاه «نوميدي» خود را بهانه قرار ميدهد: جزيينگري شاعر كه چندان نميتواند بيارتباط با جنسيت او باشد، در اين شعر ميتوان مرور كرد. روايتي كه بدون وجه به اسم شاعر هم ميتوان راوي آن را «زن» تصور كرد: زن گفت:/مرد- درد- دود- دارد/گريه كه كرد/ كودك نوشت/«دال»/ بد است (ديكته شب/22).
جغرافیای فرهنگ و زبانکُردی، عرصه روایتهای کهن است
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات با خلیل آهنگرنژاد گفت و گو کرده که اولین مجموعه شعر کُردی خود را با نام «نه رمه واران» در سال 1379 منتشر کرد. سپس مجموعه شعر فارسی «طعم روزهای نیامده» را در سال 85، مجموعه شعرهای کُردی «ته م» در سال 1389 و «رووژ» را در سال 1392 روانه بازار نشر کرد. آهنگرنژاد علاوه بر این آثار، کتابهایی همچون تصحیح «برزونامه» را در حوزه «رزم نامههای کُردی» منتشر کرده و در دست چاپ دارد.
او می گوید: جغرافیای فرهنگ و زبان کُردی، جغرافیای روایتهای کهن است. سرزمین «رازهای مگو» و پهنه رنجهای همواره است. نوکاوی در بافت روایتهای جغرافیای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی زبان کُردی میتواند دادههای تازهای را بر داشتههای روایتها بیفزاید که فکر میکنم در حوصله این گفتوگو نخواهد بود. همواره المانهای فرهنگی و اجتماعی، سازههای زبانی، حافظه تاریخی و بسیاری دیگر از امکانات ویژه هر زبانی میتوانند در پیش مفهومها و نحوه ساماندهی روایتها نقش ایفا کنند. اما به گمانم مشترکات ویژهای که جغرافیایی به نام «ایران» برای هر صاحب هنری ایجاد میکند، بسیاری از این داشتهها را مشترک کرده و حتی بر غنای آن افزوده است. در حوزه ادبیات کُردی در کرمانشاه جریانی به نام جریان ادبی «دهه هفتاد شمسی» شکل گرفته که نه تنها نحوه سازماندهی روایتها بلکه گسترهای فراتر میتوان گفت که بسیاری از پارامترهای شعر آوانگارد فارسی را در خویش درونی کرده است. در این مجموعه خبری از روایتهای پیشامدرن نیست. روایتی خطی وجود ندارد. آنچه هست ستیزی پنهان در بافتهایی تازه با جهان پیرامون است برای ساختن شکلی تازه از نگاهی که از کلیشه دلزده است و دنبال دست و پنجه نرم کردن با چرخهای پسامدرن است.
ما کو تا اونا شیم
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره مجموعه شعر «ما کو تا اونا شیم » از اکبر اکسیر منتشر کرده است. شعرهای فراوانی در این مجموعه به چشم میخورند که از فرط سادگی تسلیم سراشیبی ساده انگاری شده اند و طنز تزریق شده به این اشعار نیز سطحی و بی تأثیر جلوه میکند. برای نمونه میتوان از صفحات 22، 25 26 ،29 ،31،32، 34 ،40 ،42 ،44 ،45 ،46 ،51 و ... یاد کرد که با زبان و بیانی بسیار سطحی و غیرشاعرانه نگاشته شده اند. به این سطرها توجه کنید: «هر وقت بحث ازدواج میشد / پدر هندوانه را مثال میزد / ما میخندیدیم / و مادر از خجالت سرخ میشد» (ص25) یا شعری که به زبان ترکی نوشته شده و در اینجا به آوردن ترجمه آن اکتفا میشود. «دور اجاق نشستهایم / پدرم کباب خرد میکند / برادرم به سیخ میکشد / برادرم شیشه میکشد / من میگریم / مادرم میگرید.» (ص32) سطرهایی که در ادامه میآیند نیز شاهد مثال قابل ملاحظهای برای تشخیص طنزهای سطحی و بی درد این مجموعه است:«به توصیه کارشناسان محترم / تا اطلاع ثانوی / آب زاینده رود قطع / جنبیدن منار جنبان قطع / درختان چهارباغ قطع / نشستهام در درشکهای بی اسب / رو به روی عالیقاپو / تا مرا به هتل شاه عباس ببرد / دلم میخواد از اصفهان برگردم / آقا صدا قطع.
شاملو ساخته چه روزگاری است؟
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره احمد شاملو منتشر کرده که یکی از راهگشایان ممتاز شعر نو پارسی است که پس از نیما بیشترین تأثیر را بر شعر و شاعران معاصر داشته است. او در دوره فقر ادبی و انحطاط اندیشه که غالباً سخن از «تنهای برهنه و هوسهای برهنهتر» میرفت و عشق گنهکار و طرح قامت یار و چشماندازهای دیگر جنسی درونمایه شعر بیشتر شاعران بود – شاعرانی که به بیان واقعیتهای سطحی زندگانی دل خوش میداشتند- زندگانی امروزین را با پیچ و خمها و زیر و بمهایش به جهان شعر کشاند و از واقعیتهای ژرف سخن به میان آورد. شاملو در آغاز، کار خود را با مجموعهای از نثر و نظم به نام «آهنگهای فراموش شده» (1326) شروع کرد که سیاهمشقی بیش نبود. پس از آن با «نیما» و جوهر شعر جدید بیشتر آشنا شد و ثمره این آشنایی شعرهایی بود که به صورت مجموعههای «23»، «قطعنامه» (1330) و «آهنها و احساس» (1332) به چاپ رسید. آنچه نخست درباره شاملو باید گفت دگرگونیهای اندیشه و احساس اوست. وی همواره شاعری زنده و آفرینشگر بوده و همراه تحولات زندگانی اجتماعی گام برداشته است.
کورسوی امیدی همچنان هست
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره «کتاب انسانیت؛ تاریخ اخلاقی سده بیستم» منتشر کرده که در آن نوشته شده است: هنوز فراموش نکردهایم که آغاز سده بیستم، خوشبینیِ برخاسته از روشنگری، تصویری را برای ما ترسیم میکرد که بر اساس آن گسترش چشمانداز انسانی و علمی به رنگباختن جنگ و سایر شکلهای بیرحمی و بربریت منجر شد و چنین رخدادهایی را در تالار وحشتی که بخشی از موزه گذشته بدوی بود، به بایگانی تاریخ میسپرد. چنین توقعات و انتظاراتی سبب گردید تا قرن هیتلرها و استالینها ما را غافلگیر کند. جاناتان گلاور در «انسانیت: تاریخ اخلاقی سده بیستم» (ترجمه افشین خاکباز، ویراسته خشایار دیهیمی، نشر آگه) ما را با این خطرات یکبار دیگر رودررو و به ما یادآوری میکند: «آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد میسپارد جان!» اما بااینهمه، حتی در تاریکترین لایههای کتاب نیز - که تاکید نویسنده بر عدم پیام بدبینی است- کورسوی امیدی همچنان هست! امیدی برای فردای ناآمده؛ که بهقول کارل پوپر «روشن» است! روشنیای که پیشترها هایدگر آن را اینگونه در آینده میدید: آینده مسدودی که او آن را باز هم آینده میپنداشت و میگفت: «حتی اگر واقعیت بشری دیگری چیزی پیشاپیش خود نداشته باشد، حتی اگر حسابش را متوقف کرده باشد، باز هم هستیاش در پیشرفتن از خود تعیین میشود.» و اینگونه هایدگر آدمی را به توقف در هر لحظه از زمان حال بایسته نمیداند که او را به عنوان «ماحصل آنچه دارد» تعریف کند؛ چراکه ماهیت شعور مستلزم این است که خود را به پیشاپیش خود در آینده بیفکنیم؛ بنابراین نمیتوان بودن و وجود فعلی آن را درک کرد مگر از طریق آنچه خواهد شد و از طریق امکانات آیندهاش. اما آیا میتوان با اینهمه بیاخلاقیها، آینده را – آینده مسدود را- باز هم روشن دید؟
کتاب در روزنامه شاپرک
قلمي به وسعت برادر
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره شمسآل احمد منتشر کرده که در آن عنوان شده است: شمسآل احمد همانند برادرش جلال قلمي روان و خواندني داشت و ذهني نقاد و صريح و قلماندازيهايش و حتي نوع گفت وگو و محاوره او جذاب ، خواندني و دلنشين بود.
آثار او گرچه به تعداد اندک و انگشت شمارند، اما به لحاظ محتوا و مضمون و شيوه کار، آثاري درخور توجهاند. شمس آلاحمد برعکس آنها که اندک ميخوانند و بسيار مينويسند، بسيار خوانده و کمتر نوشته است. عرصه کمتر شناخته شده توانايي او، پس از پيروزي انقلاب، قدرت سخنوري، قوت استدلال و بيان گرم و گيرا، و تأثيرگذار او بود. مجموعه سخنان وي در مجامع گوناگون، اگر روزي به صورت مکتوب عرضه شود، يقيناً بيش از بيست جلد کتاب خواهد شد.
کار شاخص و برجسته شمس آلاحمد در زمينه تصحيح متون که ميتوان از آن بهعنوان الگويي موفق از پژوهش و تصحيح آثار خطي گذشتگان نام برد، «طوطينامه» يا «جواهر الاسمار» است که 37سال پيش(1352) به چاپ رسيد. گزارشگري هنرمندانه شمس آلاحمد از خاطرات و ديدارهايش در سفر، از ديگر قوتهاي کار اوست. نثر شمس، پخته و پيراسته و قلمش شيوا و شيرين است. در گزارشها، دقيق و نکتهسنج مينويسد. کلامش به ايجاز تمايل دارد و طنز پنهان در آثارش، جاذبهاي دارد که خواننده را با خود همدل ميکند و همراه ميبرد. اين ويژگيها بويژه در آثار سالهاي اخير وي، بيشتر نمايان است.
نظر شما