کتاب در روزنامه شهروند
داستانی که وضع بد اجتماعی و اقتصادی را به تصویر می کشد
روزنامه شهروند در صفحه کتاب یادداشتی درباره مجموعه داستان «چال» نوشته علی دهقان منتشر کرده که در آن می خوانیم: «چال» روایت نوجوانی است که به علت اخراج پدر از شرکت واحد تن به کار میدهد و مجبور به زندگی در شرایط سخت میشود. داستان از ابتدا با بیان وضع پدر و اخراج او از محل کار به علت اعتراض به شرایط اقتصادی و معشیتی رانندگان شرکت واحد، موضع خود را نسبت به وضع موجود شخصی پیش میبرد که میتوان گفت صدای رسای جامعهای مشخص و طبقه اجتماعی فقیری است که اغلب بار سنگین مشکلات اقتصادی کلان جامعه در زیست روزمرهشان معلوم است.
نویسنده میکوشد با بیان قصهاش از زبان راوی اول شخص داستان وضع بد اجتماعی و اقتصادی او را به تصویر بکشد. اگرچه متن کوشیده در هیچ جا قضاوت آشکاری نسبت به موقعیت افراد نداشته باشد اما داستان به صورت کاملا غیرمستقیم نقدی کامل از وضع قدرت را به مخاطب ارایه میکند. در واقع عملی که متن را نسبت سایر متون دیگر ممتاز میکند نقد آشکار قدرت است. نویسنده جامعهای را تصویر میکند که در آن پدر به علت اعتراض کار خود را از دست میدهد و همین امر شاکله خانواده را از بین میبرد. جامعهای که در آن هرگونه اعتراض با شدت کامل پاسخ داده میشود و کودکان در آن مجبور میشوند تن به کار بدهند.
درآمدی بر علم شناختی
روزنامه شهروند در صفحه کتاب یادداشتی درباره کتاب «درآمدی بر علم شناختی» نوشته «پیتر استاک ول» ترجمه «لیلا صادقی» منتشر کرده که پیش از هر چیز، ذهن را به مباحث «علمشناختی» میکشاند. حوزهای که در اصل به آینده متعلق و اغلب جذابیتش نیز به همین خاطر است. این آینده اما این روزها آغاز شده است و بخش وسیعی از جنبههای آن در زندگی هر روزه ما مشاهده میشود. یکی از جنبههای قابل تامل در «علوم شناختی» این است که دانشمندان آن تا به امروز موفقیتهای چشمگیری در ابداع فناوریهای مرتبط با مسائلی همچون ذهن، مغز، زبان و هوش به دست آوردهاند و همین موفقیتها بوده است که باعث شده بسیاری از دانشمندان حوزه «علوم انسانی» به مباحث و مسائل «علومشناختی» علاقهمند و تمرکز خود را بر آن بگذارند. اما گستره «علمشناختی» در نگاه به آینده و لذت از کشف آن خلاصه نمیشود. «علمشناختی» به همان اندازه که علمی درباره آینده است، در گذشته نیز ریشه دارد. این علم بسیاری از پرسشها که در محور هستیشناسی و معرفتشناسی طی سالیان طولانی در گفتمانهای فلسفی، اخلاقی، ادبی و ... مطرح بودهاند را در شمایل و ساختاری جدید احیا کرده است. پرسشهایی همچون نسبت ذهن با بدن، ماهیت اخلاق، قضاوت اخلاقی، چگونگی اکتساب دانش، نحوه ادراک زیبایی، ماهیت اراده آزاد، و رابطه ذهن و زبان؛ از پرسشهای معمول «علومشناختی» هستند. با این همه اساسیترین پرسش و مسأله مورد تأکید «علومشناختی» روی «آگاهی» است.
کتاب در روزنامه آرمان
رمانی که از دیدگاه داناى کل نامحدود روایت می شود
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره رمان «بنگر فرات خون است» زنده یاد یاشار کمال منتشر کرده که این رمان بیش از هر چیز حاصل فلسفه و روانشناسى دوران معاصر است، محصول روانپریشى سالمترین انسانهایى است که تازه پا به دنیاى مدرن گذاشته اند. در عین حال زاییده برداشت نهایى نویسندگان عصر ما از فراز و فرودهاى تعاملهاى فرهنگى متنوع جهانى است؛ از جمله تقابل دو مقوله متضاد جنگ و نوعگرایى انسانها. به همین دلیل مى بینیم که رمان بازنمایى وحشت انسانهایى است که خود با اعمال خشونت بارشان، وحشت آفرینى مى کنند. پرداخت ژرف نویسنده فقط به این مفاهیم محدود نمى شود بلکه او طبق جهانبینى خود، به اصل دیگرى هم پایبندى نشان مى دهد و آن، اصل نیاز انسانها به یکدیگر است. گرچه رگه هایى نسبتاً قوى از ناتورآلیسم در این داستان دیده مى شود، اما نویسنده متن را در مجموع در این بستر محدود نمى سازد و حتى تا مرز نگرش جدید به طبیعت و خودبازنگرى پیش مى رود. بنابراین خواننده دقیق پى مى برد که در وراى وجوه ناتورآلیستى اثر، متن از طریق کنش و تفکر شخصیتهایش در شاخه هاى متنوع دیگرى هم گسترش مى یابد؛ از جمله خودکاوى و نگاه جدید به گذشته. رمان از دیدگاه داناى کل نامحدود روایت مى شود.
«آب خوردن مورچه» ادامه رمان «بنگر فرات خون است» و جلد دوم از سه گانه اى است که یاشار کمال سالهاى زیادى از زندگى خود را وقف نوشتن آنها کرد.ج لد اول با سکونت ناخدا قدرى و مادرش ملک خانم در جزیره کارینجا و تصمیم پویراز موسى و واسیلى براى کشاورزى در جزیره به پایان رسید.
هنوز پروازی هست
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره مجموعه «... هنوز پروازی هست» از سرخوش پارسا به چاپ رسیده که در آن میخوانیم: درون مایه اغلب کارها انتقادی اجتماعی است. با التفات به مقاله (جستاری در شعر هایکو و شعر کوتاه فارسی) از این قلم که انواع شعر کوتاه را متذکر شدهایم و ویژگیها و خصایص اشعار کوتاه را به تصویر آوردهایم و شاخصهایی که برای این گونههای شعری ترسیم کردهایم، میتوان کار سرخوش پارسا را به نوعی پیرنگهایی کوتاه برشمرد که این سرودهها بیشتر به سمت معناگرایی در حرکتند و به تعبیری سرایش گو را در این مجموعه میتوان «معنا گرا» نامید. صنعت ایجاز نیز در سرایشهای این مجموعه کم و بیش دیده میشود چه اینکه در برخی اشعار شاعر توانسته با کمترین واژهها بیشترین معنا را تصویر نماید. از این نگاه شاعر در این مجموعه بیشتر مبینگراست تا زبان گرا. چه اینکه بیان و لحن بر ساختار و محتوای سرایشها چربش بیشتری دارد و با توجه به حضور شعرهایکو در ایران و تفاهم و تقابلی که بین دکترین ادبیات در حوزه شعر کوتاه مطرح شده، میتوان گفت هنوز زبان ساختاری و محتوایی شعر کوتاه فارسی جایگاه خود را پیدا نکرده است و اغلب شعرا با تجربهای تقلیدی از ادبیات و شعر ژاپن به سرایش کارهای کوتاه میپردازند و از شعر کوتاه فارسی غافل ماندهاند.
کتاب هدیه دادن نویسندهها
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره رمان نویسی منتشر کرده که در آن آمده است: اطرافیان نزدیک نویسنده، از خانواده درجه یک و دو گرفته تا دوستان و نویسندگان همکار و اساتید و پیشکسوتانی که احتمالا در نگارش داستان یا در بازنویسی با نویسنده همراه بودهاند، سوای شیرینی و سور انتشار کتاب، هر کدام دست کم انتظار دارند یک جلد کتاب با امضای نویسنده از خود او تحویل بگیرند. این انتظار، انتظار به جایی است و معمولا نویسنده خودش را موظف و متعهد میداند با اهدای کتابش به کسانی که به هر شکلی با او همراه بودهاند، از آنها قدردانی کند. حالا نویسنده خودش مجبور میشود کتاب خودش را از ناشر بخرد تا به دیگران هدیه دهد. گاهی هزینه کتابهای خریداری شده از حقالتالیف نویسنده کم میشود و گاهی هم ناشر کتاب را نقد حساب میکند. برای نویسنده، سوای همه سختیها و زحماتی که کشیده و ملاحظاتی که دارد، خرید کتاب خودش از ناشر، خوشایند نیست و این کار او را از لحاظ ذهنی آزرده میکند. تصور اینکه خودش، کتاب خودش را باید خریداری کند، برایش مشکل است. متاسفانه این روند فقط به کتابهای اول نویسنده محدود نمیشود. حتی پس از انتشار کارهای بعدی هم نویسندگان جوان، هنوز مجبورند کتاب خودشان را بخرند و هدیه بدهند. این وسط میماند نویسنده که بعد از این همه زحمت، موقعی که برای دریافت چک حقالتالیفش پیش ناشر میرود، مبلغ چک، حتی هزینه رفت و آمدش را پوشش نمیدهد، چرا که معادل حقالتالیفش کتاب خریده و به دوستان هدیه داده است.
کتاب در روزنامه اعتماد
او برادر بزرگ شرق بود
روزنامه اعتماد در صفحه ادب و هنر یادداشتی درباره ياشار كمال نويسنده مطرح ترك منتشر کرده که در آن نوشته شده است: ياشار كمال نويسنده محبوب خيلي از ماها بود. او فقط براي ما محبوبيت نداشت؛ دنيا با آثار او احساس نزديكي ميكرد. وقتي كه خبر درگذشت او را شنيدم به دوستانم زنگ زدم و مرگ برادر بزرگمان را تسليت گفتم؛ بلي او برادر بزرگتر همه ما بود. دوران جواني و نوجوانيمان را با آثار او زندگي كرديم. بزرگ شديم و از آثارش لذت برديم.
ما با «اينجه ممد» زندگي كرديم؛ ممد نوجوان، شخصيت اصلي داستان، در روايت به شخصيتي پخته و جاافتاده بدل شد؛ شخصيتي كه عليه ظلم اربابها بر رعيتها طغيان ميكند و تاواني سنگين هم ميپردازد. ما با اينجه ممد همراه شديم. آثار ياشار كمال با جواني و نوجواني ما گره خورده است. «اربابهاي آقچاساز» و داستان درويشبيك هنوز در ذهنمان مانده است؛ مردي تحصيلكرده با خصلتهاي خوب و بد بسيار كه برادرش در نزاعي كشته ميشود و او درصدد انتقام برميآيد.
هرچند اورهان پاموك را نويسنده بزرگ جهاني ميدانم اما به نظرم ياشار كمال برادر بزرگتر او هم بود و صداي سرزمينش را زودتر از او به گوش جهانيان رساند. ياشار كمال با آنكه كرد بود اما اين نگاه را در آثارش نداشت. نويسنده محبوب ما از اهالي آناتولي بود؛ سرزميني كه دوستش داشت و در بسياري از آثارش اين منطقه را توصيف ميكرد. خيلي ها در شرق، جواني و نوجواني شان را با آثار او گذراندند. او صداي بزرگ شرق بود.
به من نگاه كن برادر!
روزنامه اعتماد در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره ياشار كمال نويسنده مطرح تركيه منتشر کرده که در ايران هم نام آشناست، چرا كه مترجمان ايراني آثار زيادي را از او به فارسي برگردانده اند. نخستين اثر معروف او «اينجه ممد» بود كه ثمين باغچه بان آن را به فارسي ترجمه كرد. «پرندگان نيز رفتند» ديگر اثر او با ترجمه مصطفي ايلخاني زاده منتشر شد. «به من نگاه كن برادر!» يكي ديگر از آثار ياشار كمال هم با ترجمه اسد بهرنگي به دست فارسي زبانان رسيد. «ستون خيمه» را رضا سيدحسيني ترجمه كرد، «بگذار خارستان بسوزد» با ترجمه ايرج نوبخت، «قهر دريا» و «ارباب هاي آقچاساز» با ترجمه رحيم رييس نيا و دوره دوجلدي «آن سوي كوهستان» با ترجمه رضا سيدحسيني و جلال خسروشاهي آثاري هستند كه از اين نويسنده در ايران منتشر شده اند.
کتاب در روزنامه شرق
احتمال، هزارتو و تله
روزنامه شرق در صفحه ادبیات تحشیهای بر رمان «بیترسی» نوشته محمدرضا کاتب منتشر کرده که در آن بیان شده است: چگونه میتوان در هنگام خواندن اثر ادبی یک ستاره راهنما یا دقیقتر یک نقطه درخشان پیدا کرد. اگر بتوانیم در کار یک نویسنده نقطههایی پیدا کنیم و سپس این نقطهها را با یک خط به هم وصل کنیم، یک بردار خواهیم داشت و هرگاه این بردار نقطه یا نقطههایی را در فلسفه، نظریه ادبی، یک رمان دیگر و یا یک شعر دیگر قطع کند، ما یک نقطه درخشان خواهیم داشت. یک ستاره راهنما. اگر یک بردار داستانی، نقطهای را همزمان در شعر و در فلسفه قطع کند، این نقطه بسیار سوزان خواهد بود. یک ستاره راهنمای بسیار درخشان. یک ستاره قطبی در سپهر ادبیات دوران. منوچهر آتشی در «گندم و گیلاس» میگوید: «میخوانم و هشدار میدهم/ تمام شکوفههای برنیامده را / که برنیایند و / ذخیره احتمال بمانند». چگونه میتوان معنای پنهان «ذخیره احتمال» را آشکار کرد و آن را به صدا درآورد. نخست به نظر میرسد ذخیره احتمال همبسته کاهش احتمال است. اما کاهش احتمال به هیچروی رهآورد کمبود احتمال نیست. دقیقا برعکس. کاهش احتمال رهآورد انباشت احتمالها است و مساله بر سر خود احتمال است. هرچه احتمالهای بیشتری پیش چشم باشد، رویدادهای بیشتری ممکن است روی دهند اما امکان دستیابی به یک احتمال نو، نامحتمل، احتمالی که تاکنون به چشم نیامده است، کمتر میشود. مساله بر سر فراوانی رویدادهای ناشی از احتمالها نیست، مساله بر سر فراوانی احتمالها است. بنابراین سخنگویی شاعر از ذخیره احتمال، همبسته موقعیتی است که در آن احتمالها بسیار انباشتهشده، بسیار نگریستهشده و بسیار در پیش چشم آوردهشده و پیشبینی شدهاند. موقعیتی که در آن امکان سخن گفتن از یک احتمال نو بسیار سخت خواهد بود. یکی از بردارهایی که از درون رمانهای کاتب میگذرد، بردار «احتمال، هزارتو و تله» است که با کردوکار تاسریزی در نوشتههای او همبسته است. بردار احتمال، هزارتو و تله، نقطه ذخیره احتمال را در شعر آتشی قطع میکند و سبب درخشش یک ستاره راهنما در سپهر ادبیات داستانی ما میشود.
سپیدهدم خون شاعر
روزنامه شرق در صفحه کتاب مطلبی درباره مجموعه عکسهای تازه در چهار قاب منتشر کرده که قاب اول:«زمان سخت»
مجموعه عکسهای محسن راستانی از سارایوو است. زمان سخت، زمان خاکستریهاست. از سیاهی نشان و جای گلولهها بر دیوار آغاز میشود و به سفیدی برف گورستانی در سارایوو میرسد. گسترهای وسیع از تصویر جهان که خیره به ما مینگرد. نگاه خیره هراسآور است و هیچ راه فراری از آن نیست. خیرگی جهان به انسان است که انسانیت را میسازد. تمام تلاش خود را میکنیم که به جهان بنگریم اما جهان بسیار قبل ازآنکه انسان مفهوم نگریستن را دریابد به او خیره نگریسته است. حال اندیشهای به این پرسش پاسخ دهد که انسان شبیه به جهان شده است یا برعکس.
قاب دوم«اهل ناکجا» مجموعه عکسهای ژیمان هوشمند زاده است که با نگاهی واقع گرا و در عین حال زیباشناسانه به سراغ ترکمن ها رفته است. کتاب اهل اسب را می توان به بخشهای محدودی تقسیم کرد: «ارتباط انسان با محیط»، «ارتباط انسان با اسب» و «ارتباط انسان با انسان»
قاب سوم « آداب مهاجرت» از «مهران مهاجر» عکاس شناختهشدهای است که در بیشتر مواقع آثارش با طبیعت بیجان در پیوند است. مجموعه اخیر این هنرمند که توسط نشر مانوش منتشر شده، حیطهها و زوایای نادیدنی و شاید گاه دیدنی شهر تهران را بازکشف و بازنمایی کرده است. دقت در نگریستن و مشاهده، در عکسهای مهاجر حرف نخست را میزند. سادگی آثار او نه از روی سادهنگری است بلکه براساس نوعی فلسفه زیباشناختی است. بیپیراگی و خلوص در فرمها مهاجر را به یکی از مهمترین عکاسان فرمالیست ایرانی تبدیل کرده است.
قاب چهارم مجموعه عکسهای یحیی دهقانپور از مرگ فروغ فرخزاد است که در آن عنوان شده است: مرگ رویدادی یکه و مجرد است. رویداد رویدادها. مطلق و بیکموکاست. به سراغمان نمیآید، اما وقتی بیاید نیمهکاره نمیآید. شعر نیز از جهاتی مطلق است. مطلقی که در ذهن شکل میگیرد. حتی اگر شاعر نسبیگرا باشد بازهم اثرش یکه و مطلق است. بههمیندلیل بسیاری از فیلسوفان با شعر دشمن بودند. بههمیندلیل در آرمانشهرهایشان خبری از شاعر نیست. آرمانشهرشان با مرگ میانهای ندارد. پس سوفوکل سالها فراری میشود و هیچکس به فریادهای اوریپید حین دریدهشدن توسط سگهایوحشی گوش نمیدهد.
شاعر با مرگ زندگی میکند بیآنکه بداند. شاید هم میداند. تجسم ذات مرگ در شعرهای بسیاری از شاعران قدیم و معاصر خوانده میشود. ارتباط سازنده آنان با مرگ برای زیستن بهتر انسان هدیهای است فروافتاده از آسمان. هدیهای بادآورده که بر ما میبارد. و ما آن را کم و بیاحساس میکنیم.
عکسهای یحیی دهقانپور با موضوع مرگ شاعر نامدار ایران فروغ فرخزاد از چندین زاویه قابل خوانش است. آیا این مجموعه گزارشی تصویری است از یک رویداد دردآور؟ پاسخ مثبت است. آیا این مجموعهای است اسنادی و تاریخی که بسیاری از بزرگان را در یکواقعه دورهم جمع کرده؟ پاسخ مثبت است. آیا این مجموعه مرثیهای شاعرانه است برای مرگ یکشاعر؟ بازهم پاسخ مثبت است.
سربالایی طنز و سرازیری سانسور!
روزنامه شرق در صفحه آخر یادداشتی درباره طنز منتشر کرده که در آن می خوانیم: طنز از موثرترین و پرخوانندهترین و درعینحال از سختترین بخشهای کار رسانهای است. به نحو آشکاری نقد در سطوح مختلف جامعه کمتر تحمل میشود. با اینکه میدانیم اشتباهاتمان کم نیست ولی خوش نداریم مورد مخالفت قرار بگیریم یا کاستیهایمان بازنمایی شود. این هم فقط منحصر به بخش سیاست نیست. همه بخشها از این نظر سختگیرند. آستانه تحملها فوقالعاده پایین است. بههمینخاطر کمتر فرد یا دستگاه و نهادی طنز درباره خود را میپذیرد. در این زمینه گویی رقابتی در نپذیرفتنِ کلامی از گل کمتر بین همه ما وجود دارد که تاسفآور است. با این پیشزمینه اگر فرد یا مجموعهای با طنز درباره خود یا کارش برخورد مثبت دارد، باید قدرش را شناخت و درکش را ستود. هرگاه میشنوم کسی در واکنش به انتقادی میگوید «نقد بکنید ولی تخریب نکنید»، بلافاصله این سوال پیش میآید که مرز بین نقد و تخریب کجاست؟ و چه مرجعی باید آن را تشخیص دهد؟ اگر نهاد قدرت، تشخیصدهنده باشد، طبیعی است که بهخاطر آنکه بخش مهمی از نقد درباره خودش است کارش سوالبرانگیز خواهد بود. طبعا من هم قبول دارم نقد باید در چارچوب قانون باشد ولی اگر تفسیر قانون در این زمینه تنگ باشد، عملا از نقد جز عنوانی زیبا و فریبنده و بیخاصیت باقی نخواهد ماند. به همینخاطر مرجع تشخیص نقد از توهین یا تخریب یا هر عنوان بازدارنده دیگری فقط باید افراد خبره باشند که کار مطبوعاتی را بشناسند و قضاوتشان هم بر اساس معیارهای برآمده از متن قانون یا هنجارهای غالب عمومی باشد. با وجود همه محدودیتها و مشکلاتی که به بخشی از آنها در بالا اشاره کردم، اینروزها طنزنویسان خیلی خوبی در رسانهها خوش میدرخشند که کارشان فوقالعاده است.
کتاب در روزنامه ایران
نسخه نجات نشر ایران چیست؟
روزنامه ایران در صفحه کتاب مطلی در باب اقتصاد نشر کتاب در ایران منتشر کرده که در آن آمده است: شبکههای زیرزمینی با رشد صنعت دیجیتال و آسانی تولید کتاب، اندک اندک تبدیل به یک قدرت جدی در تولید کتاب شده و البته هم بخشهایی را خوشحال هم میکند، زیرا از شر ناشران خصوصی راحت میشوند. اگر این 17 درصد تولید کتاب در ایران حذف شود، فاجعهای پیش نمیآید، زیرا حداقل 50 هزار عنوان کتاب دیگر در سال تولید میشود، اما این، نوعی سادهاندیشی است، بخش عمدهای از اهل تفکر و اندیشه، استادان و نویسندگان و حتی سیاستگران در این میدان فعال هستند، بسته شدن دریچه ارتباط آنها با جامعه، در درازمدت تأثیری مخرب بر زبان، فرهنگ و تفکر نهاده و گریز مغزها را شتاب میبخشد، از این رهگذر سیستم دولتی بیش از مردم آسیبپذیر میشود. دولت در این شرایط حداقل کاری که میتواند انجام دهد، آزادسازی فعالیت بخش قانونگرای نشر است، نظارتهای سختگیرانه، تنگنظریها و بستن راه به تولید کتاب در میدانهای مختلف اندیشه بشری در طولانیمدت گریبانگیر همین مجریان انسداد میشود. اعتمادسازی و ترمیم اعتماد از دست رفته نزد فرهیختگان جامعه، میتواند افزایش کتابخوانی را در پی داشته باشد و اگر شمارگان کتاب، میانگین متوسط کتابخوانی و افزایش خوانندگان اتفاق بیفتد، جذب سرمایه برای تولید کتاب هم سهلتر میشود. دولت میتواند با در اختیار نهادن فضاهای فروشگاهی بزرگ به بخش خصوصی و کمک در افزایش ویترین، نقشی کلیدی در بهبود وضعیت فرهنگ در شرایط خاص و ترسیم اقتصاد در حال فروپاشی نشر داشته باشد، امید که چنین باشد.
کتاب باید با دکور خانه جور در بیاید!
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره رمان منتشر کرده که در آن نوشته شده است: حسن محمودی نویسنده و روزنامهنگار اشاره درستی کرده که: «پخش و نشر، رمان را بر داستاننویسی ما تحمیل کرده.»ما داستان ِ کوتاهنویسهای خیلی خوبی داریم و به همان اندازه، یا رماننویس بد داریم یا دفتر ِخاطرهنویس، اما پخش و نشر ما، دسته دوم را ترجیح میدهد؛چرا؟ چون حجم دارد کتاب و با دکور خانه جور در میآید!بعد در این شبکههای اجتماعی، هی از من بپرسید چرا هر ماه سه بار سکته میکنم؟!
کسی که شبیه هیچ کس نبود
روزنامه ایران در صفحه آخر یادداشتی درباره یاشار کمال منتشر کرده که در آن بیان شده است: در سال 1943 نخستین کتابش با نام «مرثیهها» را که شامل ترانههای فولکلور آناتولی بود منتشر کرد. سال 1950 به اتهام تبلیغ کمونیسم زندانی شد. کمال بعد از آزادی در سال 1951 به استانبول مهاجرت کرد. نام یاشار کمال را نخستین بار برای یادداشتها، طنزها و گزارشهایی که در روزنامه جمهوریت منتشر میکرد برای خود برگزید. یاشار کمال در سال 1952 نخستین کتاب داستانش را با نام «زرد و سوزان» و پس از آن در سال 1955 رمان ماندگار «اینجه ممد» را که باعث شهرت و محبوبیت وی شد منتشر کرد. خالق رمان ماندگار اینجه ممد در کنار نویسندگی به فعالیتهای سیاسی و اجتماعی میپرداخت. کمال به دلیل عضویت در هیأت مرکزی حزب کارگران ترکیه و نوشتن مقالات سیاسی بارها تحت بازجویی قرار گرفت. این نویسنده بزرگ ترکیهای در سال 1995 به دلیل انتشار مقالهای در نشریه آلمانی اشپیگل در دادگاه امنیت استانبول محاکمه و تبرئه شد. در همان سال به دلیل انتشار مقالهای دیگر در نشریه ایندکس آو. سنسور شیپ به یک سال و 8 ماه حبس تعلیقی محکوم شد. وی در دادگاه خطاب به قاضی گفت: بهتر است به جای وادار کردن من به سانسور مرا به اعدام محکوم کنید. آثار یاشار کمال تا به امروز به بیش از 40زبان زنده دنیا ترجمه شده است.
یاشار کمال در یادداشتی که در سال 2014 برای مراسمی که به منظور اهدای دکترای افتخاری در دانشگاه بیگه برای او ترتیب داده شده بود فرستاد، توصیه هایی به خوانندگان آثارش کرد. یاشار کمال در بخشی از این یادداشت نوشته بود: یک، دوست دارم خوانندگان آثار من دشمن جنگ باشند نه قاتل. مخالف بهرهکشی از انسانها باشند. دوست دارم هیچکس دیگری را کوچک نشمارد. اجازه ندهید کسی دیگران را شبیه خود کند.
کتاب در روزنامه شاپرک
جنگ و صلح، تصوير کاملي از زندگي بشري است
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره جنگ و صلح تولستوي منتشر کرده که در آن عنوان شده است: من معتقدم بالزاک، بزرگترين رمان نويسي است که تاکنون جهان شناخته است، ولي عقيده دارم «جنگ و صلح» تولستوي، بزرگترين رمان عالم است.رماني با يک چنين پهنه وسيع که درباره يک چنان دوران خطير تاريخي گفتگو کند و اين همه قهرمان داشته باشد، قبلاً نوشته نشده بود و گمان مي کنم هرگز دوباره نوشته نشود. درست گفته اند که «جنگ و صلح» يک حماسه است.من هيچ اثر خيالي ديگري را نمي شناسم که به حقيقت بتوان آن را بدينگونه توصيف کرد.
استراخوف که از دوستان تولستوي و منتقد توانايي بود، عقيده خود را درباره «جنگ و صلح» در چند جمله پر حرارت بيان کرده است. او مي گويد: «جنگ و صلح، تصوير کاملي از زندگي بشريست. تصوير کاملي از روسيه آن زمان است، تصوير کاملي از همه چيزهاييست که در آنها، مردم سعادت و عظمت، اندوه و خواري خود را مي يابند. اين است جنگ و صلح».تولستوي، وقتي نوشتن «جنگ و صلح» را آغاز کرد، سي و شش ساله بود، و اين سني است که در آن، استعداد آفرينش يک نويسنده معمولاً در حد کمال است، و هنگامي که آن را تمام کرد، شش سال گذشته بود. دوراني را که تولستوي براي رمان خود برگزيد، زمان جنگهاي ناپلئون بود و نقطه اوج داستان حمله ناپلئون به روسيه و آتش سوزي مسکو و عقب نشيني و اضمحلال ارتشهاي حمله ناپلئون است. وقتي تولستوي شروع به نوشتن رمان خود کرد، در نظر داشت داشت داستاني درباره زندگي خانوادگي اشراف روسيه بنويسد و قرار بود حوادث تاريخي، فقط به منزله زمينه رمان او به کار روند. بنا بود قهرمانان داستان دچار حوادثي شوند که از لحاظ روحي تاثير عميقي در آنها بگذارد، ولي در پايان، پس از تحمل مشقات زياد، پاک و بيغش شوند و از يک زندگي آرام و سعادتمند برخوردار گردند. فقط در جريان نوشتن رمان بود که تولستوي درباره مبارزه عظيمي که ميان نيروهاي مخالف در گرفته بود، بيش از پيش تاکيد کرد، و از مطالعات وسيع او، يک فلسفه تاريخي پديد آمد که من، بعد به اختصار به آن اشاره خواهم کرد.مي گويند «جنگ و صلح» نزديک به پانصد قهرمان دارد. شخصيت تک تک اين قهرمانها، در کتاب کاملاً مشخص و معلوم شده و با وضوح تمام به خواننده معرفي گشته است.
نظر شما