در نشست جادو یا تابوی هدایت مطرح شد:
درباره هدایت بسیار کم میدانیم / حرف زدن از هدایت صحه گذاشتن بر ایدئولوژی او نیست
نشست تحلیلی «جادو یا تابوی هدایت» با حضور دکتر حسین پاینده، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و منتقد ادبی و محمود حسینیزاد، مترجم و نمایشنامهنویس، از سوی انجمن اندیشه و قلم در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد.
وی ادامه داد: اکثر ایرانیها هدایت را با نام بوف کور میشناسند، این در حالی است که هدایت چندین داستان به سبک ناتورالیسم نوشته است، مثل «چنگال»، چندین اثر رئالیسم دارد، مثل «علویه خانم» و اثری مدرنیستی به نام «فردا» دارد که بعد از داستان «درد دل ملا قربانعلی» اثر جمالزاده نمونه بارز تکگویی درونی در ادبیات داستانی معاصر است.
این منتقد نامآشنا در ادامه صادق هدایت را نویسندهای چندوجهی دانست و گفت: شهرت بوف کور در ایران باعث شده است که ما بیش از حد روی وجه سورئالیسم هدایت تأکید بیشتری داشته باشیم.
دکتر پاینده در خصوص دلایل نگارش بوف کور اظهار کرد: در همان سالهایی که سورئالیسم در هنرهای تجسمی و ادبیات مطرح شده بود، هدایت برای ادامه تحصیل به فرانسه اعزام شد و به گواهی مصطفی فرزانه به دیدن نمایشگاههای سورئالیسم میرفت و به همین دلیل تحت تأثیر آن فضا قرار گرفت.
همه چیز را در بوف کور خلاصه نکنیم
دکتر حسین پاینده در بخش دیگری از سخنان خود با تأکید بر جایگاه بوفکور در ادبیات ایران گفت: هدایت با نگارش بوف کور، باب را برای تحولی بزرگ در ادبیات ما باز کرد و پس از او هیچ اثر سورئالیستی در ادبیات ما خلق نشد که حتی تنه به بوف کور بزند. البته این را هم نمی پذیرم که نویسنده امروز باید همه چیز را در هدایت و بوف کور خلاصه کند و باید به دنبال سبکهای جدید باشد.
وی آشنایی هدایت با سورئالیسم را امری نیکو دانست و افزود: آندره برتون نویسنده بیانیه سورئالیسم، پس از انتشار بوف کور به فرانسوی در جولای سال 1953، در مقالهای که منتشر کرد به تحسین هدایت پرداخت و بوف کور را یک شاهکار سورئالیستی دانست.
این استاد دانشگاه درباره تأثیر وقایع سیاسی و اجتماعی ایران بر نوشتههای هدایت گفت: هدایت در دوران انتقال زندگی میکرد. او سه سال پیش از انقلاب مشروطه به دنیا آمد و جوانیاش همزمان شد با به قدرت رسیدن رضاشاه. رد پای زمانه پرتلاطم، رواج ناسیونالیسم، گذشتهگرایی پهلوی و جامعهای که هنوز به رهبران دینی اقتدا میکرد را میتوان در آثار این نویسنده مشاهده کرد.
وی ادامه داد: هدایت به تبع جامعهای که در حال تغییر ساختارهای اجتماعی خود را تغییر میداد، به درستی متوجه شد که ادبیات نیز باید دگرگون شود. البته این جنبه از زندگی حرفهای هدایت مورد غفلت واقع شده که دگرگونی ادبیات برای این نویسنده به معنای فراموشی پیشینه زبان فارسی نبوده است. من نمیدانم چرا افرادی که هدایت را الگوی خود میدانند، فکر میکنند هر نوع هنجارشکنی و ساختارشکنی در داستان نویسی پسندیده است؟
دکتر حسین پاینده سپس به نقل قول از یکی از آثار طنزآمیز و کمتر دیده شده هدایت پرداخت که از این قرار بود: بعضی دیگر از شاعران بزرگوار پیرو دبستان وومیتیسم (تهوع گرایی) هستند و معتقدند مضامین شعر باید با زندگی جدید وفق داده شود. بنابراین شاعر باید به جای «شمع و پروانه» از «چراغ برق و پروانه» گفتوگو کند.
حرف زدن درباره هدایت صحه گذاشتن بر ایدئولوژی او نیست
حسین پاینده در بخش دیگری از سخنان خود به ضرورت تأکید بر آثار هدایت به جای زندگی شخصی او دانست و گفت: ما درباره هدایت بسیار کم میدانیم و تأکید بر زندگی خصوصی این مسئله را بدتر کرده است. متأسفانه وقتی در دانشگاه از هدایت صحبت میکنیم طوری برخورد میکنند که انگار ما با آرا و زندگی شخصی او موافق هستیم، این در حالی است که نظریههای جدید در حوزه نقد ادبی، زندگی شخصی یک نویسنده و از آن جمله خودکشی کردن او تأثیری بر نقد آثارش ندارد.
او در ادامه ضمن اشاره به ضرورت آشنایی با ویژگیهای نثر هدایت و فهم جایگاه او در ادبیات ایران گفت: هدایت یکی از پژوهشگر زبان شناسی در زمان خودش بوده است. هدایت در عین اینکه با حساسیت فوقالعاده یک داستاننویس به عبارتهای مورد استفاده در زبان عامیانه توجه داشته و در خلق شخصیتهای خود از آن بهره برده است، در بوف کور از زبانی شبه فلسفی استفاده کرده است. این تباین بیش از هر چیز نشانگر تسلط هدایت بر زبان فارسی است و من کسانی را که میگویند او با زبان فارسی آشنا نبوده ارجاع میدهم به تنوع زبانی بسیار زیاد شخصیتهایی که این نویسنده خلق کرده است.
پاینده درباره تنوع ساختارهای ادبی مورد استفاده در آثار هدایت تأکید کرد: آثار متنوع هدایت به یک اندازه قوی نیستند و برخی داستانهای او ساختاری ساده و غیرتأمل برانگیز دارند. اما در آثار تأمل برانگیز او به فراخور موضوع با ساختار ادبی مستحکمی مواجه هستیم. این نویسنده به فراخور موضوع، سبکی متفاوت را برگزیده و به همین دلیل تنوع سبکهایی که به کار برده بسیار بالاست. برای مثال او در داستانهای رئالیستی خود مثل علویه خانم از ساختار هرمی بهره برده است، اما در بوف کور از ساختاری دورانی استفاده کرده چرا که راوی داستان فردی روانپریش است و نمیتواند به صورت منطقی داستانی را روایت کند.
وی در پایان گفت: هدایت در دوران رضا شاه سانسور شد، در دوران پهلوی سانسور شد و در جمهوری اسلامی هم سانسور شد ولی سانسور این نویسنده راه به جایی نمیبرد. مدیران فرهنگی اجازه بدهند این نویسنده و آثارش را به شیوهای علمی و نه براساس کلیشههای اغلب نادرست مطالعه کنیم و بدانیم شناختن یک نویسنده به معنای صحه گذاشتن بر ایدئولوژی او نیست.
محمود حسینیزاد: هدایت را از زاویهای بزرگ کردیم که برای ادبیات بیفایده است
در بخش دوم نشست، محمود حسینیزاد درباره تأثیر هدایت بر جریان ادبی و روشنفکری ایران گفت: با وجود دینی که به هدایت که ما را با ادبیات مدرن و معاصر آشنا کرد دارم، باید بگویم که ما هدایت را از زاویهای بزرگ کردیم که نه برای ادبیات و روشنفکری ما مفید بوده است، نه برای خود هدایت.
وی با مرور برخی نوشتههای هدایت و از آن جمله بخشهایی از داستان «پروین دختر ساسان» و نامههای این نویسنده به دوستش حسین شهید نورایی تأکید کرد: ما باید به جای تمرکز بر مسائل شخصی زندگی هدایت، سراغ هدایتی میرفتیم که شروعکننده داستان مدرن در ایران بود، فرنگ را میشناخت، برای آموختن زبان سانسکریت به هند رفت و هم سفرنامه نوشت، هم رمان، هم داستان و هم نمایشنامه و مقاله.
حسینیزاد گفت: ما بخشهای مهمی از تحقیقات و مطالعات اجتماعی و ادبی هدایت را نادیده گرفتهایم. هدایت در زندگی کوتاه خود ولع بسیار زیادی برای دانستن داشت، قصه جمع کرد، سفرنامه نوشت، زبانهای گوناگون را آموخت ولی ما فقط به سورئالیسم او پی بردیم چرا که بیشتر از موتیفهای آشنایی مثل پیرمرد خنزر پنزری چیزی نمیتوانستیم چیزی از او بفهمیم.
وی افزود: من معتقدم ما چنان هدایت را با افسانه ها پیچیدهایم که همه نویسندگان جوان میخواهند شبیه او باشند. این در حالی است که ادبیات ما بیش از این حرفها محتاج به تحقیق است که بخواهد همه چیز را وقف زندگی خصوصی هدایت کند. ما باید به جای اینکه دنبال این باشیم که بفهمیم هدایت در اتاق خواب چه میکرده، می فهمیدیم هدایت وقتی پشت میز می نشست چه می کرد.
اگر هدایت را مطالعه میکردیم روشنفکری را مترادف با تحریک اجتماعی نمیدانستند
محمود حسینیزاد با تأکید بر این نکته که عدم شناخت راه و روش هدایت دلیل اصلی مترادف دانستن او با بدبینی، خودکشی، ضدیت با دین و میهن بوده است، گفت: روشنفکری در ایران مسیر دیگری را پیش میگرفت اگر ما راه و روش هدایت را بررسی و احیانا تصحیح میکردیم. اگر روش مبارزه هدایت با دیکتاتوری را فارغ از زندگی شخصی او مطالعه میکردیم، میتوانستیم شخصیت و آثار او را در کنار مینوی، ارانی، دهخدا، جمالزاده و فروغی قرار بدهیم و به روشنفکریمان سر و صورتی ببخشیم.
این مترجم ادامه داد: اگر بد و بیراهها و دشنامهای هدایت را در چهارچوب شیوه مبارزاتی او بررسی میکردیم و نه به عنوان امری جالب توجه و اگر دلایل او را برای انتخاب چنین شیوهای مطالعه کرده بودیم، اجازه نمیدادیم که کسی مثل ناصر پور پیرار بیاید و بگوید روشنفکری ایران به دنبال تحریک اجتماعی است و نه تحرک اجتماعی.
درک نادرست هدایت سد راه جریان ادبی شده است
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: اگر نوشتههای هدایت را از نظر سبک، موضوع و زبان با نویسندگان بزرگ آن زمان مقایسه کرده و به نقاط ضعف و قوت آثارش میپرداختیم، نویسندههای جوان ما تا این حد علاقهمند به نگارش اثری مثل بوف کور نبودند.
حسینیزاد ادامه داد: من منتقد تأثیر زیاد هدایت بر ادبیات ایران هستم و آن را گمراهکننده میدانم، چرا که نسل جوان و کم مطالعه ما که زبان خارجی نمیداند و در چهارچوب خودش زندگی میکند، نمیتواند افقهای متفاوتی را تجربه کند. برداشت غلطی که ما از هدایت داشتهایم سد راه جریان ادبی در ایران شده و باعث شده که داستانهای جدید پر از وهم و خیال باشند. داستانهای نویسندگان جوان ایرانی قابل تلخیص از 200 صفحه به پنج سطر هستند، چرا که همه میخواهند بدون برخورداری از دانش عظیم هدایت، شبیه او بنویسند.
این مترجم برجسته با مقایسه «تأثیر نویسندگان آلمانی بر ادبیات این کشور» و تأثیری که هدایت بر نویسندگان ایرانی گذاشته است، اظهار کرد: تأثیر منفیای که هدایت بر نویسندگان ما گذاشته است، بسیار بیشتر از تأثیر نویسندگان آلمانی بر جریان ادبی در کشور خودشان است. در آلمان ادبیات مدرن سابقهای 300 الی 400 ساله دارد و نویسندگان آلمانی معاصر به یک اندازه تحت تأثیر گوته، هسه، توماس مان و برشت قرار گرفتند، نه یک شخص به خصوص. این در حالی است که ما در ایران یک باره با نویسندهای مثل هدایت مواجه شدیم که برای ورود ادبیات غرب به ایران کمر همت بست.
وی افزود: دوره همینگوی در اروپا تمام شده و جالب است بدانیم که نویسندگان در جهان یکدیگر را کامل می کنند نه تکرار. در اروپا دوره هر نویسندهای تمام میشود، ولی این دوره باید کامل طی شود، هر نویسندهای باید خوانده و مطالعه و پس از آن بایگانی شود. هدایت از این نظر یک استثناست که به عنوان یک نویسنده مطالعه نشده است، به همین دلیل است که همه هنوز با ولع هدایت را میخوانند.
نظر شما