ایدههایی که نویسنده کتاب «انسان و خدایان» درباره کارکرد اسطورهها و اهمیت آنها ارائه داده است، به شدت تحت تاثیر ارنست کاسیرر است و میتوان گفت او بر پایه اندیشههای این فیلسوف آلمانی است.
در مجموع، تعداد مدخلهای این کتاب 31 مدخل است و پیش از آن نیز نویسنده پیشسخنی برای ورود به کتاب به رشته تحریر در آورده است. نویسنده در این پیشسخن برای تاکید بر اهمیت داستانهای اسطورهای بیان میکند که هرگاه بخواهیم باوری انتزاعی را به مردم انتقال دهیم، آن را به صورت داستان و قصه درمیآوریم؛ در این صورت، مردم آن را میپذیرند و به کار میبرند.
در باور وارنر قهرمانان اسطورهای، مجموعهای از نیروها و توانمندیهایی هستند که انسان عادی از داشتن آنها عاجز است. این قهرمانان نامدار در بسیاری از موارد، جان خود را به خاطر مردم، به خاطر فرهنگ و ارزشهای اجتماعی ملتی به مخاطره میاندازند تا این معیارها و این انسانها، بری از ستم و دور از استعمار و استثمار به حیات خود ادامه دهند و بدینسان حماسه، زاده میشود. افسانههای قهرمانی، تجسم هنجارهای اجتماعی است و در اصل ریشه استانداردهای فرهنگی یک جامعه را باید در میان همین اسطورهها جست.
ایدههایی که نویسنده درباره کارکرد اسطورهها و اهمیت آنها ارائه داده است، به شدت تحت تاثیر ارنست کاسیرر است و میتوان گفت او بر پایه اندیشههای این فیلسوف آلمانی است.
کاسیرر یکی از مهمترین نظریهپردازان در حوزه اسطوره محسوب میشود و در کتابهایی نظیر «اسطوره دولت»، «سرچشمههای زبان و اسطوره» و مهمتر از همه کتاب «اندیشه اسطورهای» که جلد دوم کتاب شناخته شده او «فلسفه صورتهای سمبلیک» محسوب میشود، به اندیشهورزی فلسفی در حوزه اسطوره پرداخته است.
به اعتقاد کاسیرر ایجاد و رشد اسطورهها با رشد زبان و ذهن انسان مرتبط است. او به این نتیجه رسیده بود که اگر ذهن و زبان، خود را معطوف رشد علم و تکنولوژی نمیکردند، احتمالاً اسطورههای بیشتری ساخته میشدند ولی با ظهور ادیان الهی اسطورهها پایان یافتند.
البته این نگرش کاسیرری که مورد توجه نویسنده این کتاب نیز بوده است، در نیمه دوم قرن بیستم و در نگرش اندیشهورزانی نظیر رولان بارت و اومبرتو اکو مورد تردید قرار گرفت که خارج از بحث این مطلب است.
بر پایه نگرشی کاسیرری، وارنر نویسنده کتاب «انسان و خدایان» معتقد است اسطورههای حماسی، تعین اندیشههای انسانها هستند که برآمده از کارویژههای زبانی آنهاست. به گفته وارنر عرصه مبارزه این قهرمان اسطورهای، صرفاً میدان جنگ با دیوها و شیاطین، غولها و دیوها نیست، آنان گاه مجبورند تا با نیروهای درونی خود هم بجنگند، با گرسنگی، تشنگی، هوس، طمع و... اوج قهرمانی یک پهلوان اسطورهای زمانی بهتر آشکار میشود که نیروهای دشمن او قویتر و برتر از تصور باشند و این پهلوان نه تنها به اتکای نیروی بازو و تعقل، بل با یاری و حمایت خدایان به پیروزی رسیده باشد تا بتواند رد پای نسلها و قومها در تاریخ شود.
اینان همان الگوهای رفتاری و گاه سیاسی قوم و نژاد خودشان میشوند، چرا که با زندگی و گاه با مرگ خود ارزشهای جدیدی را ایجاد میکنند، ارزشهایی که در جهان نسلهای آتی، به صورتی ـ حتی به صورت توتم ـ حفظ میشوند تا برای فرهنگها، هدف ایجاد کرده و برای نسلها، مسیر زندگی را مشخص نمایند. از این روی است که ملتها، به قهرمانان خود میبالند و آنان را الگوهای رفتاری خود قرار میدهند.
هر یک از این اسطورهها دلایل خاص خود را برای ازجانگذشتگی دارند؛ از آشیل که نمادی از خودخواهی و خودشیفتگی است؛ تا گیلگمش که خود را فدا میسازد تا راز نامیرایی را بیاموزد و انسان را فناپذیر کند؛ تا رستم که همه حیات خود را فدای ملیت میکند؛ تا بودا که عرصه مبارزه را از درون خود آغاز میکند.
در این نگرش نسبت به اسطوره، مهمترین نقش اسطوره ایجاد یک گذشته باشکوه از مردمی است که با این اسطورهها ارتباط قومی و نژادی دارند. بر این پایه، نویسنده کتاب معتقد است که خواننده هنگام خواندن قصههای این کتاب، آنها را برای پرکردن وقت فراغت خود نمیخوانند، میخوانند تا لذت ببرند و در اندیشه فرو روند که چگونه اجداد ملتهای مختلف برای بقای نسل کنونیشان، چه قصههایی که نساختهاند.
باید باور داشته باشیم که چنین داستانهای هوشمندانهای حاصل ذهنهای آدمهای معمولی نیستند، روایت این قصهها را انسانهای وارستهای که هدفهای آموزشی و تربیتی داشتهاند بر عهده گرفتهاند و درون اینها عشقی پنهان و نمایان زندگی میکند که همچنان زنده است و نفس میکشد.
بیشتر قصههای مجموعه «انسان و خدایان» به دورانی اشاره میکند که به لحاظ تاریخی مقارن با پایان دوران مادرسالاری و آغاز پدرسالاری است. در این قصهها در کنار عشق زنان به مردانشان، عجوزهها عمدتاً زن هستند؛ زنانی با هیبتهای عجیب و مخوف؛ انگار اندیشمندان آن دوران دست به کار تبلیغی علیه زنان شکستخورده زدهاند، اگر زنی یا زنانی هم همچنان در قدرت میتازند، در محیطی بس دور، مثل آمازون زندگی میکنند. این زنان با وجود سلحشوریشان هر بار در نبرد با دلاوران مرد شکست میخورند و حال آنکه همین زنان در شرق به دوره متفاوت تقسیم میشوند: الف) بکارت (دوران معصومیت)، ب) دوران زنانگی (معبودی برای عشق) و ج) عجوزگی (شخصیتی مخوف از زن.)
بر پایه چنین رویکردی، آنچه از مضمون خدایان میتوان فهمید این است که انسان دوران باستان میخواهد به این نتیجه برسد که بهتر است تا جهان از سوی یک نیروی ماوراءالطبیعه اداره شود تا یک انسان فانی و هر گاه که انسانی اقدام میکند تا پا جای خدایان بگذارد، نظم هستی را به مخاطره میاندازد.
کتاب «انسان و خدایان» سرگرمکننده و جذاب است. روایت زیست خدایان و پهلوانان باستانی را به شکلی بیان کرده است که علاوه بر کارآمدی برای محققان (و به ویژه محققانی که رشته یا تمرکز اصلی تحقیقشان اسطورهشناسی نیست) به کار خواننده عام هم بیاید. چنین است که به اعتقاد نویسنده، خواننده با خواندن قصههای این کتاب به سؤالات زیادی درباره تکتک شخصیتها خواهد رسید؛ اینکه چرا پیشگوها عمدتاً شاهان را از فرزندان ذکورشان برحذر داشتهاند؟ چرا سلاطین برای حفظ تاج و تختشان بیش از همه به نزدیکترین اعضای خانوادهشاه خیانت کردهاند یا چرا این آدمها این همه ربالنوع ساختهاند.
انتشارات سمندر کتاب «انسان و خدایان؛ اسطورههای یونان باستان»، نوشته رکس وارنر را با ترجمه منوچهر پارسایی، در سال 1398 با تیراژ 500 نسخه و قیمت 32 هزار تومان در 222 صفحه منتشر کرده است.
نظر شما