گفتوگوی ایبنا با نویسنده کتاب «سیاه چال مستر»
جلال شرفی چگونه شکنجه شد اما اعتراف نکرد؟/ سیاهچالهای برای یک دیپلمات
جلال شرفی در زمان اسارت فرصت زیادی داشت به آنچه قرار است بر سرش بیاید، فکر کند به این که تروریستها موفق میشوند از او اعتراف بگیرند، یا نه؟ او در این لحظهها به خانواده و عشیرهاش فکر میکرده و این که اگر در پی شکنجه مسائلی را بگوید و اعتراف کند حتماً خانواده طردش میکنند و این که مطمئن بوده خانوادهاش راضیاند به این که او شهید شود اما به کشورش خیانت نکند.
تألیف کتاب «سیاه چال مستر» چگونه شکل گرفت؟
حدود دوازده سال است در کتابخانه تخصصی جنگ حوزه هنری کار میکنم. این سالهایی که در کتابخانه بودم با خاطرات جنگ بیگانه نبودم، کتابهای خاطره را تورق میکردم و میخواندم و به این حوزه علاقهمند بودم. از طرفی به علت مجاورت کتابخانه با دفتر آقای سرهنگی ایشان مرا میشناختند. درجلسه دفاع کارشناسی ارشد من هم شرکت کرده بودند و بنابر گفته خودشان، بیان و قلم مرا دیده بودند و مناسب نوشتن این خاطرات دانستند. خودم هم علاقهمند بودم در این حوزه کار کنم. وقتی آقای سرهنگی این سوژه را در آبان ماه 1396 به من پیشنهاد کردند، استقبال کردم و از دی ماه همان سال شروع به کار کردم. آقای سرهنگی به عنوان کارشناس ادبیات اسارت و بازداشتگاهی بر این اثر نظارت داشتند و راهنماییام کردند، مراحل کار زیر نظر ایشان پیش رفت. بعد پایان متن، چند کارشناس دفتر ادبیات و هنر مقاومت که کارشان به طور تخصصی خاطره نگاری است، این کتاب را مطالعه کردند و نظراتشان را ارائه دادند. شروع کار و انجام مصاحبه از دیماه 1396 و بعد معارفه من با آقای شرفی آغاز شد. مصاحبهها روزهای دوشنبه انجام میشد. این کتاب حاصل 11 جلسه دو ساعته و سه جلسه مصاحبه تکمیلی سه ساعته من با جلال شرفی بود. بیش از یک سال به صورت مداوم روی نوشتن این کتاب متمرکز شدم حتی روزهای تعطیل هم در دفتر و خانه کار را رها نکردم. کتاب هم بهمنماه سال 97 برای انتشار آماده شد که روز خوبی برایم بود.
ممکن است این دیپلمات هنوز تحت تعقیب باشد، گفتوگوها و نوشتن این کتاب با رعایت مصالحی انجام شد یا همه وقایع با جزئیات، ذکر شده است؟
همه آنچه برای نوشتن و تکمیل این کتاب لازم بود، پاسخ داده و نوشته شده است، اما بنا بر مصالحی مثل احتمال تحت تعقیب بودن ایشان و باز بودن پرونده، بعضی اسامی تغییر داده شد تا برای افرادی که در دوره فرار به ایشان کمک کردند مشکلی در عراق پیش نیاید و ردیابی نشوند، اما جزئیات مربوط به ربوده شدن بدون کم و کاست، ذکر شده است.
پس از یک دهه از ربوده شدن ایشان، وقایع را با جزییات به یاد داشتند؟
از روزی که ایشان از اسارات فرار کردند و به وطن بازگشتند، گزارشی برای وزارت امور خارجه خودمان نوشتند آنچه در این روزهای سخت بر ایشان گذشته شرح دادند. چون این مستند نگاری به سرعت انجام شده و وقایع با جزییات نوشته شده است توانست به ما در به انجام گفتوگو و روند مصاحبه، کمک کند.
بعضی خاطرات و وقایع در کتاب تکرار شده است. این مسأله تعمدی بوده یا علت دیگری داشته است؟
بعضی مطالب مثل زیر نور آفتاب نشستن، آزار دادن زخمها و یا ماجرای پشههای بال سفید در کتاب تکرار شدهاند. چون ایشان در جای محدودی محبوس بوده و کسی کنارش نبوده، همه وقایع دائم برایش تکرار میشد که همین باعث رنج و آزار راوی بوده است، برای اینکه این زجرآور بودن برای مخاطب قابل لمس و درک باشد آنها در کتاب هم تکرار شدهاند.
وقتی راوی خاطراتش را نقل میکرد چه حس و حالی داشت؟
تکرار آن روزها برای آقای شرفی سخت بود و چون برای تکمیل شدن کار، بر آن روزها و احوالات و حالاتش تأکید داشتم، این یادآوری برایش دردآور بود. فشار روحی که وی حین مصاحبه تحمل میکرد گاهی به من هم منتقل میشد، حس میکردم چه مصائبی را از سر گذراندهاند. لحظهای که میخواست یک صحنه اعدام را برایم توصیف کند، قلب من هم به تپش افتاده بود. اما وقتی گفتوگوهای من با وی تمام شد اعتراف کرد با نقل خاطرات سبک شده و حس بهتری دارد.
گویا تروریستها به دنبال اطلاعاتی از یک گروه مسلح بودهاند؟
از سؤالهایی که تروریستها از وی میکردند معلوم بود اطلاعاتی از یک گروه مسلح میخواستند و اینکه بمبگذاریهای عراق و بغداد را به ایران نسبت بدهند. با همه سختیها و شکنجههایی که آقای شرفی متحمل شد و آثارش هنوز هم هست، تن به خواسته تروریستها نداده و تا آنها بخواهند تدابیری برای گرفتن اقرار بیندیشند، او در یک فرصت مناسب و با تیزهوشی موفق میشود از سیاهچال فرار کند.
این دیپلمات چطور شرایط شکنجه را تحمل کرد و اطلاعاتی به این گروههای تروریستی نداد؟
جلال شرفی در زمان اسارت فرصت زیادی داشت به آنچه قرار است بر سرش بیاید، فکر کند به این که تروریستها موفق میشوند از او اعتراف بگیرند، یا نه؟ به این که چطور باید در مقابل آنها مقاومت کند و به کشورش خیانت نکند و حافظ منافع کشور باشد. خودش میگوید در این لحظهها به خانواده و عشیرهاش فکر میکرده و این که اگر در پی شکنجه مسائلی را بگوید و اعتراف کند حتماً خانواده طردش میکنند و این که مطمئن بوده خانوادهاش راضیاند به این که او شهید شود اما به کشورش خیانت نکند. فکر کردن به پدر، مادر، خواهر و برادرها، همسر و به دخترش زهرا باعث میشده قوت قلب بگیرد و شکنجه را تحمل کند و کوچکترین اطلاعاتی به دشمن ندهد.
این اسارت چه تأثیری در زندگی وی گذاشته است؟
بعد از اسارت وی از نظر روحی و عصبی آسیب دیده بود، چند سال در پی درمان و تحت نظر پزشک بوده است، گویا حبس و شکنجه آسیبهای جسمی، روحی و روانی زیادی به او وارد کرده بود که هر روز بهتر میشود و سلامت خودش را بیشتر به دست میآورد.
کتاب «سیاه چال مستر»، تألیف محبوبه عزیزی، در 363 صفحه، شمارگان 1250 نسخه به بهای 37 هزارتومان از سوی انتشارات سوره مهر به بازار نشر عرضه شده است.
نظر شما