گوته، مکتب «طوفان و رانش» و رمانتیسم ادبی
او نخستین ادیب از مجموع اهالی ادبیات در عصر رمانتیسم ادبی است که به آنها میپردازیم. رمانتیسم در ادبیات به مکتبی اطلاق میشود که متعلق به به قرن هجدهم و نیمه اول قرن نوزدهم میلادی اروپاست. در نگاهی مختصر به خصوصیات آن میتوان به مواردی نظیر «توجه فراوان به طبیعت»، «تمرکز روی مناظر بکر»، «پیوند بین رفتارهای بشر و طبیعت»، «تاکید بر مذهب طبیعی»، «ارزش گذاشتن بر بداههگویی»، «اهمیت نبوغ فردی»، «تکیه بر فردیت»، «احترام به مردم بدوی نجیب» و در نهایت «اعتقاد به اوهام و مخالفت با خرد» اشاره کرد و به واسطه جمیع ویژگیهای خیالانگیز، این مکتب بیشتر با شعر شناخته میشود تا نثر. اما گوته پیش از انتساب به رمانتیسم بهعنوان یک مکتب بینالمللی، به جنبشی آلمانی Sturm Und Drang که معادل فارسی آن چیزی مثل «طوفان و رانش» میشود، منتسب است.
سعید فیروزآبادی درباره ارتباط گوته با مکاتب ادبی میگوید: «مکتب «اشتورم اوند درانگ» یا همان طوفان و فشار، مکتبی با عمر کوتاه است که تنها جوانی گوته را دربرمیگیرد. عنوان این مکتب برخاسته از نام یک نمایشنامه است و در واقع جنبشی روشنگرانه از سوی جوانانی مثل گوته و شیلر در نیمه دوم قرن هجدهم است. در عصر روشنگری، کسانی مثل لسینگ، اندیشه خردورزانه را مبنای جهانبینی خود گذاشتند و فلاسفهای نظیر مندلسون و کانت، با اندیشههایی از این جنس، پایههای جهان مدرن را بنا نهادند. اهالی آن اعتقاد داشتند خدواند جهان را خلق کرده، قوانینی وضع کرده و به انسان خرد داده تا بتواند رمز و راز جهان را درک کند. به همین خاطر هم کلیسا با آنها سر نزاع داشت. مکتب طوفان و فشار، مکتبی موازی با جریان روشنگری و به تعبیری مخالف آن است.
به این معنا که کسانی مثل گوته معتقد بودند تکیه بر خرد محض به تنهایی، خود نوعی «جزماندیشی» است و این وجود نوابغ است که میتواند تفاوتهای جامعه را رقم بزند. نابغه به معنای کسی که بینیاز از تحصیلات آکادمیک، بلکه به طور خودآموز مسائل را یاد میگیرد اما در نهایت، احساس بر عقل او غالب است و رمان «رنجهای ورتر جوان» به قلم گوته، نمونه بارزی از این شیوه جهانبینی است. دوران موسوم به طوفان و فشار که در آستانه انقلاب کبیر فرانسه و تا حدی هم از آن حال و هوای انقلابی متاثر شده است.»
گوته و حافظ
فیروزآبادی در تشریح کیفیت الهامبخشی حافظ برای گوته نیز میگوید: «گوته ۸۳ سال عمر کرده که برای زمان خودش عمری طولانی محسوب میشود. زندگی گوته را میتوان در یک جمله به «جستوجوی همیشگی برای الگوهای مناسب» تعبیر کرد. این جستوجو با آغاز قرن نوزدهم(حدود سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۸۵۰) و با عصر شکوفایی «شرقشناسی» در اروپا به معنای شناخت کشورهای مشرق زمین، همگام است. دلایل خاص خود را هم دارد و از آن جمله میتوان به وسعت سرزمینهای این منطقه و فتوحات ناپلئون در عصر مذکور اشاره کرد. از این رهگذر، زبانهای عربی، فارسی و ترکی، در محافل دانشگاهی اروپا مورد توجه قرار میگیرند.
نکته حائز اهمیت این دوره برای ما ایرانیان این است که اروپاییها از دو راه با ادبیات ایران آشنا شدند؛ یکی به واسطه تاثیری است که زبان فارسی بر زبان رایج در عثمانی گذاشته و اینکه پادشاهان عثمانی شعر فارسی میسرودند و دیگر مستشرقین در هند مثل سر ویلیام جونز انگلیسی، چرا که زبان ادبی آن روزگار در هند، فارسی بوده است. علاقه به ادبیات شرقی در نهایت سبب میشود طی سالهای ۱۸۰۴ تا ۱۸۰۸، نشریهای به نام «گنجینههای مشرقزمین» شامل گزارشهای مختلفی درباره ادبیات فارسی در وین(اتریش) منتشر شود. ترجمه شعرهای حافظ در اروپا هم به همین دوره بازمیگردد. در نهایت، ترجمه «یوزف فون هامر-پوگشتال» در حدود سالهای ۱۸۱۱ تا ۱۸۱۳ به آلمانی موجب آشنایی و علاقهمندی گوته به حافظ میشود. پوگشتال در مقدمه خود بر ترجمه شعر خود میگوید که بیشتر از تفسیر «سودی بوسنوی» استفاده کرده و برداشتی غربی از شعر حافظ ارائه کرده است.»
گوته، سعدی و دیوان غربی-شرقی
وی میافزاید: «شخصا در مقالهای آوردهام که به لحاظ کلامی و نکات نغزی که گوته میگوید، سعدی اثرگذاری بیشتری بر او داشته و حافظ بیشتر به ابعاد عرفانی و شناختی گوته کمک کرده است. او در این دوره کتابی با عنوان «دیوانی شرقی از مولفی غربی» نگاشته که در زمان خود، چندان مورد توجه قرار نمیگیرد. اما بخش مهمی از آن مربوط به «ماریانا فون-ویلمر» با نام مستعار زلیخا است که با گوته دوست بوده و با هم مکاتباتی داشتهاند. بعدها این اثر، مجدد کشف و بازنشر میشود اما اینکه تا چد حد با ادبیات فارسی تطابق دارد، تحقیقی جداگانه میطلبد. فکر میکنم از مجموعه ترجمههای «دیوان غربی-شرقی» ترجمه دوم آن (کورش صفوی)، فهرستی از ۴۴ عنوان از ادبیات شرقی که گوته در دوران خود از کتابخانه وایمار به امانت گرفته موجود است و میتوان فهمید چه مسائلی نگاه گوته را شکل دادهاند. از سوی دیگر، ترجمه واپسین، اثر «محمود حدادی» بخشی به نام یادداشتهای گوته در انتها دارد و نشان میدهد گوته در بسیاری موارد، شناختی سطحی نسبت به شرق دارد و علت هم این است که بسیاری از آثار هنوز در اروپا ترجمه نشدهاند. تا سال ۱۸۱۸ که هامر-پوگشتال کتاب «تاریخ سخنوری ایران» را منتشر میکند و منبع جامعی بر پایه تذکرههای گذشته ارائه میکند منطبق بر ادبیات آن روز ایران(عصر فتحعلیشاه) و مکتب بازگشت ادبی.»
تاثیر گوته و ترجمه آثار او در ایران
ظاهرا ایرانیان با «رنجهای ورتر جوان» ترجمه نصرالله فلسفی استاد دانشگاه تهران، در نخستین دهه از قرن چهاردهم خورشیدی با گوته آشنا شدند. اما در ادامه، محمود حدادی کسی است که به لحاظ شماره، بیش از هر کسی در ترجمه آثار او نقش داشته است. اما آثاری از او (شامل دو رمان) هستند که هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند.
فیروزآبادی درباره تاثیر او بر ادبیات جهان، همچنین علت ترجمه نشدن برخی آثار او به فارسی میگوید: «گوته یکی از پایهگذاران رمان مدرن است و تا بیش از صد سال بر جریان رماننویسی اروپا اثر داشته است. کتاب رنجهای ورتر جوان، اثری مهم و مکتبساز است این اثر در خود آلمان هم کتابی مهم و مکتبساز است. اما مفهوم نهفته در برخی آثار او برای ایرانیان امروز جذاب نیست و متعلق به فرهنگ اروپایی است. گوته یک روح آلمانی دارد و به خاطر تفاوتهای فرهنگی و جغرافیایی، ورود به دنیای کلام او کار سادهای نیست و شاید همینها باعث شده آنگونه که باید گوته را در ایران نشناخته باشیم.»
فیروزآبادی در پایان خاطرنشان میکند: «او از یک سو شاعری آلمانی با نگاهی جهانی است و یک جستوجوگر برای یافتن الگو در زمینههای مختلف؛ در گذر دوران، همانگونه که شیلر بهعنوان نماد ادبیات آلمان شرقی شناخته میشود، گوته هم به واسطه اشرافیت و کار سیاسی به نماد ادبیات آلمان غربی تبدیل شده است.»
میراث گوته برای ادبیات
گوته تا به امروز، مظهر عظمت زبان آلمانی است و میتوان او را به چهرههای بلامنازعی مثل شکسپیر برای ادبیات انگلیسی، سروانتس در اسپانیایی، یا دانته در زبان ایتالیایی دانست. بنا به تعبیر «کرتیوس» منتقد ادبی برجسته، گوته در مقام وارث شکسپیر و دانته، جمع روح مغربزمین در یک شخص است.
نظر شما