شاید بتوان یکی از انگیزههای زرتشتیان که در جنبش مشروطهخواهی حضور داشتند دلبستگی به ايران و سربلندی و سرافرازی در مبارزه با استبداد دانست و اینکه به باور آنها باید با بدی جنگيد تا نيكی پيروز شود.
آنچه بازگو شد بخشی از سخنان احمد كسروي در پيشگفتار كتاب «تاريخ مشروطه ايران» است. شاید مصداق این سخن را بتوان به مشروطهخواهانی نسبت داد که در تاریخ ایران نام آنها عنوان نشده اما نقش بسزایی در جنبش ملی مشروطهخواهی و آزادیخواهی داشتهاند که از یک سده گذشته با نگرش نوین ایرانیان به زندگی اجتماعیشان آغاز شد. در این جنبش، مانند بیشتر حرکتهای اجتماعی، گروهها و طبقات مختلف مشارکت داشتند؛ گروههایی با افقهای دید گوناگون و اندیشههای متفاوت، ولی همگی در جبههای واحد در مبارزه برای زندگی بهتر در پناه قانون و عدالت. روشنفکران اصلاحطلب و انقلابی، بازرگانان ترقیخواه و روحانیون روشنبین سه عنصر اصلی بیداری مردم و سازنده این نهضت بودند.
زرتشتيان كه در آغاز مشروطيت، در حدود يك هزارم جمعيت ايران را داشتند، به نسبت جمعيتشان نقش كيفی و كمی مناسبی در برپايی و پشتيبانی اين جنبش ملی ايفا كردند و به جز همراهی فكری و بيداركننده، به كمک مالی مجاهدين نيز پرداختند. جهانگیر اشیدری در کتاب «تاریخ پهلوی و زرتشتیان» مینویسد: «البته بسیاری از زرتشتیان هم در هیجانات مشروطه تمایلی به دخالت در تغییرات اجتماعی نداشتند، و این شاید بر اثر ترس تاریخیشان بود. در جلسهای از جلسات «انجمن زرتشتیان طهران»، برخی از اعضا نسبت به اقدامات بعضی از زرتشتیان برای تغییر اوضاع مملکت، اعتراض کردند و میگفتند که اگر مستبدین از هشت میلیون مسلمان، هزار نفر را بکشند، هفت میلیون و نهصد و نود و نه هزار نفر باقی خواهند ماند، ولی اگر هشت هزار زرتشتی را بکشند، دیگر اثری از زرتشتیها باقی نخواهد.»
مهدی ملکزاده در کتاب «تاریخ مشروطیت ایران» درباره علت حضور کمرنگ زرتشتیان در جریانات سیاسی میگوید: «زرتشتیان در جامعه ایران کمتر در جریانات سیاسی ظاهر شدهاند و هیچگاه خود نمیخواستند و یا نمیتوانستند عامل حرکتی سیاسی و یا اجتماعی بر ضد دولت و حکومت باشند. در مشروطیت هم به جز موارد ویژه، بیشتر فعالیتشان محدود به کمکهای مالی و سیاسی به مجاهدان و اعضای مجلس برای ایجاد یک محیط سیاسی و اجتماعی آزاد و برابر بود. پیش از مشروطیت تنها حضور کمرنگ دو زرتشتی به نامهای «اردشیرجی ریپورتر» و «ارباب گیو زرتشتی» را در «کمیته انقلاب»، که انجمنی مخفی بود، مشاهده میکنیم.»
تورج امینی در کتاب «اسنادی از زرتشتیان ایران» به دو تجارتخانه بزرگ زرتشتیان در دوره مشروطه اشاره میکند و مینویسد: «در دوران مشروطه دو تجارتخانه بزرگ «جهانيان» و «جمشيديان» به سرپرستی دو ارباب بزرگ زرتشتی، كه مورد اعتماد مردم بودند، به ياری آزادیخواهان برخاستند. یکی از معروفترین تجار ایرانی در زمان مظفرالدینشاه، ارباب جمشید بهمن جمشیدیان نام داشت. ایرانیان او را به مهربانی، بخشندگی و درستکاری میشناختند. «رییس التجار کل زرتشتیان ممالک محروسه ایران»، لقبی بود که شاه، همراه با نشان و جبه و حمایل مخصوص به او عطا کرد. پس از شکست ساسانیان، این نخستین باری بود که یک زرتشتی در سطح ملی به چنین موقعیت اقتصادی و اجتماعی دست مییافت. فعالیتهای اقتصادی ارباب به حدی با موفقیت همراه بود که تجارتخانه او به نام «جمشیدیان» (که در واقع یک بانک بزرگ و تمام عیار بود) گذشته از شعبههایی که در بعضی از شهرهای ایران داشت، در بغداد، کلکته، بمبئی و پاریس دفاتر و بانکهایی دایر کرد.
تجارتخانه دیگری که زرتشتیان آن را اداره مینمودند؛ «جهانیان» نام داشت که از آن ارباب خسرو شاهجهان بود. این تجارتخانه نیز شعبههایی در شهرهای ایران، به ویژه در جنوب کشور داشت و مابین ایلات و عشایر فارس دارای محبوبیت و اعتبار فراوان بود و توانسته بود با تشکیلات منظم خود با هند و انگلیس و آمریکا روابط تجاری خوبی برقرار سازد. خوشنامی این تجارتخانه به اندازهای بود که براتها و رسید صندوق آن مانند اسکناس اعتبار داشت و دست به دست میچرخید.»
تجارتخانههایی که کمک مالی به مشروطهخواهان میکردند در کتاب «سهم زرتشتیان در انقلاب مشروطیت ایران» فرهنگ مهر این چنین آمده است: «این دو تجارتخانه که کارهای صرافی و بانکداری میکردند به مجاهدان مشروطه کمکهای مالی میکردند. تجارتخانه جمشیدیان، یک بار بیست هزار تومان از جانب خود و بار دیگر همان مبلغ را از جانب دیگر تاجران زرتشتی در اختیار مجاهدان نهاد. جهانیان نیز از صرف پول برای مجاهدان کم نگذاشته بود؛ و یک مرتبه مبلغ ده هزار تومان به ایشان پرداخت کرده بود تا هزینههای خود را پوشش دهند. دیگر تاجران زرتشتی چون ارباب رشید مهر و ارباب کیخسرو رستم کرمانی نیز در زمانهایی که نیاز به تبلیغات به نفع جامعه زرتشتی بود، از اهدای کمک به مشروطهخواهان دریغ نورزیدند.
شواهدی در اسناد دولتی موجود است که نشان میدهد ارباب جمشید بهمن و پس از او ارباب کیخسرو شاهرخ (نمایندگان زرتشتیان در دو دوره نخست مجلس شورای ملی) برای تهیه مایحتاج قشون و یا کمکهای مالی در اداره امور مجلس به عنوان قرض به دولت و یا حتی بلاعوض، از صرف پول خودداری نکردهاند. همچنین در مجلس اول که دولت و مجلسیها برآن شدند که بانک ملی را بنیان نهند، تجارتخانههای جمشیدیان و جهانیان در این راه همراهی کردند و یکی از مورد اعتمادترین اعضای مجلس در این زمینه ارباب جمشید بود، به طوری که در اعلانی که به همین منظور منتشر شد، حجره ارباب جمشید جزو اداراتی ذکر شد که مردم میتوانستند مبلغ پرداختی خود را به آن جا حواله و رسید دریافت کنند.»
كتاب «تاريخچهی سیساله بانك ملی ايران» نیز به کمکهای مالی شاهجهان اشاره کرده است: «خسرو شاهجهان و برادران به منظور عمليات صرافی و بانكداری شركتی در سال 1274 خورشیدی در يزد تشكيل دادند و بعداً شعبی در شهرهای ايران و در بمبئی و لندن داير كردند... يكی از كمكهای اين شركت به آزادیخواهان مبلغ ده هزار تومان بود، كه در يكبار در اختيار آنها گذاشت. همچنين عدهای از زرتشتيان اسلحههايی را كه بعضی از دولتیها از انبار مهمات سرقت میكردند خريداری نموده و به آزادیخواهان میدادند.»
در شماره 31 روزنامه «صوراسرافيل» آمده است: «در چندی قبل از ذخيره دولتي چهارصد قبضه تفنگ «ورندل» بلند قد خارج نموده و به... تاجر پارسی فروختهاند... همچنين از اسلحه خانه دويست قبضه تفنگ پنج تير «مكنز» و غيره با يكصد و پنجاه هزار عدد فشنگ فخيمالممالك و... فروختهاند.»
در یادداشتهای کیخسرو شاهرخ چنین آمده است: «در تهران توزيع مهمات و تفنگ بين مجاهدين مشكل بود، چون مجاهدين و به ويژه آذربايجانیها مورد سوءظن و شك بودند. صوراسرافيل كه عضو «انجمن آذربايجان» بود، ارباب مهربان جمشيد پارسايی (بنيانگذار پذيرشگاه پارسايي در تهران و از خيرانديشان جامعه زرتشتي) را كه با او خيلي دوست بود، مامور اين كار كرد و او كه مردی آرام بود، سوءظن برانگيز نبود. تا اينكه پس از مدتها، مستبدين به همكاري بانكهای جمشيديان و جهانيان و مهربان پارسايی با مجاهدين پی بردند و تصميم به قتل پرويز شاهجهان در يزد گرفتند و او را به وضع فجيعی كشتند. خبر قتل شاهجهان در شماره 12 روزنامه «ندای وطن» منتشر شد و موجی از هيجان و خشم عمومی را بر عليه عمال استبداد برانگيخت.
مبارزان و آزادیخواهان صدای اعتراض بلند کردند، و خواستار مجازات دستاندرکاران این قتل شدند. موضوع قتل ارباب پرویز، که در آن قاتل از نظر زرتشتیان معلوم و مشخص بود، در اثر تلگراف محمدکاظم خراسانی نه فقط به دست فراموشی سپرده شد، بلکه باعث شد تا فریبرز نامی که مستاجر یکی از مزارع ارباب شاهجهان بود، با کارد کشته و زنش مجروح شود. کشته شدن شاهجهان بسیار مرموز بود. آزادیخواهان انگیزه قتل را مبارزه زرتشتیان در راه مشروطه و قتل را به فرمان محمدعلی میرزا دانستند، و روزنامههای آن دوره به گستردگی از این جنایت نوشتند.
پارسيان هند هم بنا به وضعيت و موقعيتی كه داشتند به آزادیخواهان ياری میرساندند. پارسيان براي رهايی ايران از استعمار انگليس و روسيه تزاری حاضر بودند در تشكيل بانك ملی ايران به مجلس و دولت ایران كمك كنند. شاید یکی از علتهای قتل شاهجهان رقابت شدید بانکهای روس و انگلیس در ایران با تجارتخانه جهانیان بوده باشد و اینکه این استعمارگران نمیخواستند در ایران بانک ملی ایجاد شود، که البته تا اندازهای هم این کار را عقب انداختند. در هندوستان اين خبر در روزنامه تايمزبمبئی و جام جمشيد انتشار پيدا میكند و تفسيرهايی درباره عدم تامين جانی و مالی زرتشتيان در ايران نوشته میشود و اين درست برابر است با قصد سرمايهگذاری پارسيان و شركت در تاسيس بانك ملی ايران.»
ادوارد براون در كتاب «انقلاب ايران» درباره شاهجهان مینويسد: «همدردی و كمک پارسيان و زرتشتيان بمبئی كه ممكن بود هم با طيب خاطر و هم با واسطه استطاعت همراهی كامل بنمايند، بدبختانه به واسطه قتل نابكارانه و ناجوانمردانه ارباب پرويز در يزد (تاریخ 13 فوریه 1906 / 24 بهمن1285 خ.) كه هر چند مطبوعات و اكثريت توده ايرانيان و حتی علما را عزادار کرد، آنان را دلسرد و روبرگردان ساخت.»
قتل شاهجهان و تهديدهای دولتیها بر عليه زرتشتيان آنها را از كوشش در راه مشروطه و در راه دستيابی به آزادی، برابری و تامین مالی و جانی، باز نداشت. شاید بتوان یکی از انگیزههای زرتشتیان که در جنبش مشروطهخواهی حضور داشتند دلبستگی به ايران و سربلندی و سرافرازی در مبارزه با استبداد دانست و اینکه به باور آنها باید با بدی جنگيد تا نيكی پيروز شود.
نظر شما