خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)؛ داریوش سوم، آخرین پادشاه هخامنشی، در دوران پرآشوبی بر تخت نشست. او در برابر حملات اسکندر مقدونی ایستادگی کرد، اما شکستهای پیاپی و خیانت اطرافیانش سرنوشت او را رقم زد. دوران حکومت کوتاه اما پرحادثه او، پایان یکی از بزرگترین امپراتوریهای باستان را رقم زد و تأثیر عمیقی بر تاریخ ایران گذاشت. آنچه که از شخصیت داریوش و جزئیات زندگی او میدانیم، اغلب توسط نویسندگان رومی و یونانی نوشته شده است که داریوش سوم را پادشاهی ناشایست و ترسو به تصویر میکشند؛ در صورتی که واقعیت ماجرا چیزی غیر از این است! برای آنکه نگاهی دقیقتر و موشکافانهتر به سرگذشت این پادشاه بزرگ داشته باشیم، با روایت ما همراه باشید.
داریوش سوم که بود؟
داریوش از خانواده سلطنتی بود؛ اما از شاخهای کم نفوذ. او خویشاوند دور پادشاهان هخامنشی محسوب میشد و رسیدنش به قدرت کاملاً غیرمنتظره بود. برخلاف تصویری که بعدها از او بهعنوان پادشاهی ترسو ساخته شد، آغاز مسیر قدرتش با شجاعت همراه بود. هنگام لشکرکشی اردشیر سوم علیه قبیله کادوسیان، داریوش در نبردی تنبهتن دشمنی را شکست داد که باعث تحسین سپاه و ارتقای جایگاهش در امپراتوری شد.
آنچه داریوش را به پادشاهی رساند، یک بحران بود. اردشیر سوم با سرکوب شورشها و بازپسگیری مصر، امپراتوری پارس را تثبیت کرده بود؛ اما، ناگهان درگذشت. روایتها مرگ او را به یک خواجه قدرتمند دربار، باگواس، نسبت میدهند که گفته شده با خوراندن زهر، اردشیر را به قتل رساند. پس از مرگ او، پاکسازی خاندان سلطنتی آغاز شد و باگواس، پسر اردشیر، ارشک را به تخت نشاند؛ اما او نیز به همان سرنوشت دچار شد.
در نهایت، باگواس فردی کماهمیت اما محبوب را بهعنوان پادشاه جدید انتخاب کرد و او در سال ۳۳۶ پیش از میلاد با نام داریوش سوم تاجگذاری کرد. بااینحال، اگر باگواس گمان میکرد که داریوش تحت فرمان او خواهد بود، سخت در اشتباه بود. داریوش خیلی زود قدرت خود را تثبیت کرد و باگواس را وادار ساخت همان جام زهری را که به پادشاهان پیشین نوشانده بود، خودش بنوشد و جان خود را از دست بدهد.
با این شرایطی که داریوش توانست تخت پادشاهی را از آن خود کند، هیچگاه نمیتوانست از جایگاهی که به دست آورده است، احساس امنیت کند. علاوه بر اینها، داریوش فرصت زیادی برای استفاده از قدرت نداشت؛ چراکه درست در زمان عبور امپراطوری ایران از بحرانها، قدرتی نوظهور در غرب شکل گرفته بود! نتیجه چه بود؟ جنگ!
جنگی متفاوت با استراتژیهای سنتی!
بخش بزرگی از زندگی داریوش سوم به نبرد او با پادشاهان غرب مربوط میشد. جالب است بدانید، زمانی که فیلیپ دوم و اسکندر سوم داشتند مقدونیه را به قدرت برتر دریای اژه تبدیل میکردند، ایرانیان بیکار ننشسته بودند. توسعهطلبی فیلیپ و بعد از آن ورود او به آسیای صغیر با مقاومت ایرانیان مواجه شد؛ اما، واقعیت این است که این نوع جنگها در آن زمان بسیار عادی بود و امپراطوری ایران فکرش را نمیکرد که با خطر بسیار بزرگتری قرار است روبهرو شود!
پیشتر، آتنیها و اسپارتیها نیز در دوران اوج خود با ایران وارد جنگ شده بودند، اما در نهایت، همگی مجبور به عقبنشینی شدند. به احتمال زیاد، دربار امپراتوری بر این باور بود که جنگ تازه با مقدونیها نیز سرانجامی مشابه خواهد داشت و نیازی به نگرانی جدی وجود ندارد.
استراتژی سنتی چه بود؟ راهکار موفق و همیشگی ایرانیان در برابر تهاجم یونانیها این بود که تا جایی که ممکن است با نیروی مهاجم مقابله کند؛ درحالیکه با منابع مالی و تسلیحاتی مخالفان آنها در یونان، آنها را تقویت میکرد. این روش تا قبل از حمله اسکندر کارآمد بود؛ ولی بعد از ورود اسکندر به آسیا، این استراتژی شکست خورد!
احتمال دارد که داریوش در آغاز سلطنتش، به دلیل شورشهایی که در بابل و مصر رخ داده بود، توجه کافی به تهدید مقدونیان نداشته باشد. علاوه بر این، دلیلی وجود نداشت که شخصاً به مرزهای غربی دوردست امپراتوری برود تا به طور مستقیم با اسکندر روبهرو شود.
در هر حال، نتیجه تصمیماتی که اتخاذ شد، نبرد گرانیکوس بود. ایرانیان در این نبرد شکست خوردند، هرچند که در میانه درگیری، تا آستانه کشتن اسکندر پیش رفته بودند.
سرنوشت خانواده داریوش سوم چه شد؟
نبرد گرانیکوس دلیلی بر سقوط هخامنشیان بود. پس از سقوط هخامنشیان، استاتیرای دوم که دختر یا خواهر و همسر داریوش سوم شناخته میشود، در اسارت درگذشت. دختر بزرگ داریوش، استاتیرای سوم است. زمانی که اسکندر توانست تخت جمشید را به تصرف خود دربیاورد، به شوش رفت و برای آنکه خون ایرانی و مقدونی را با هم درآمیزد، عروسی بزرگی برای سرداران سپاه خود با زنان بلندپایه ایرانی برگزار کرد.
خود اسکندر با روشنک، دختر وخشتهارته بلخی و استاتیرای سوم، دختر داریوش سوم و پروشات دوم، دختر اردشیر سوم کرد. بعد از مرگ اسکندر، ازآنجاکه رکسانا به استاتیرا حسادت میکرد، او را با نامه جعلی از اسکندر به پیش خود خواند و استاتیرا و خواهرش را کشت و به درون چاهی انداخت.
دلیل سقوط هخامنشیان چه بود؟
محمد داندامایف بیان میکند که هر کسی که گزارشهای لشکرکشی اسکندر را میخواند، آرزو میکند که ای کاش پارسیان پیروز میشدند. او معتقد است که پارسیان با شجاعت جنگیدند و از صفوف منظم سربازان مزدور یونانی برخوردار بودند که به فرماندهان خود وفادار میماندند. علاوه بر این، پارسیان در ناوگان دریایی برتری محسوسی نسبت به مقدونیها داشتند و از لحاظ ذخایر مالی و اقتصادی نیز در وضعیت بهتری قرار گرفته بودند.
از نگاه او، شاهنشاهی هخامنشی به دلایل متعددی فروپاشید:
کشتارهای داخلی در خاندان سلطنتی
شورشهای پیوسته در ساتراپیها
اعمال مالیاتهای سنگین بر اتباع امپراتوری
بیمیلی ساتراپهای وابسته به امپراتور برای دفاع از سرزمینهای تحت فرمانش
کلام آخر
سقوط امپراتوری هخامنشی تنها نتیجه شکست در میدان نبرد نبود، بلکه ضعفهای ساختاری، فساد گسترده و نارضایتی داخلی نیز در این فروپاشی نقش داشتند. این امپراتوری عظیم به مرحلهای رسیده بود که دیگر توان ایستادگی در برابر چالشهای خارجی را نداشت. بااینحال، نقش داریوش سوم نیز در این میان قابلتوجه است.
داریوش سوم تلاش کرد تا امپراتوری روبهزوال هخامنشی را نجات دهد؛ اما، واقعیت از توان او فراتر بود و در نهایت خود در این راه شکست خورد و به قتل رسید. مرگ او نقطه پایانی بود بر یکی از بزرگترین امپراتوریهای تاریخ. بااینحال، نمیتوان موفقیتها، مقاومتها و فرمانروایی مقتدر او را در نبردهای مختلف و آشوبهای داخلی و خارجی بزرگ نادیده گرفت.
اگر به دنبال اطلاعات بیشتری پیرامون تاریخ ایران و زندگینامه پادشاهان بزرگ ایرانی هستید، مجله بزرگ آسمونی را از دست ندهید. سعید زنگنه، مدیر مجموعه بزرگ آسمونی که لقب داریوش آسمونی را برای خود برگزیده است، تمام تلاش خود را کرده است تا در میان هجوم اطلاعات غلط در اینترنت، بهترین و مفیدترین آنها را در اختیار شما قرار دهد.
نظر شما