گفتوگو با مهدی فرجی، مولف کتاب «حبلالمتین و ترقی ایران»
ایرانیت مورد تعریف حبلالمتین با مولفههای مدرن سازگار نیست
مهدی فرجی میگوید: ایرانیت مورد تعریف حبلالمتین، نه تنها با مولفههای مدرن سازگار نیست، بلکه با زیست تاریخی، ترکیب جمعیتی و بافت اجتماعی و اندیشههای اسلامی هم مطابقت نداشته و منافع و هویت همه ایرانیان را هم در برنمیگیرد و بر همین اساس، تعریفی ملی از هویت ایرانیان را شامل نشده و موجب وحدت ملی نمیشد.
فصل دوم بر اساس نظریه انتقادی به شرح و نقد تبیین حبلالمتین از نسبت ترقی با علوم جدید و تعلیم و تربیت عمومی و به تبیین ویژگیهای علوم مورد نظر حبلالمتین برای ترقی ایران و همچنین به روایت و نقد تبیین حبلالمتین از ترقی کشور نوظهور ژاپن با محوریت علوم جدید و آموزش عمومی اشاره کرده است. فصل سوم نقش تعلیم و تربیت عمومی در حفظ استقلال، وحدت و تکوین هویت ملی ایرانیان از منظر روزنامه مزبور را شرح داده و بر اساس «پارادایم مدرنیستی ملی گرایی» به نقد ایرانیت و هویت ملی مورد تعریف و ترویج این روزنامه پرداخته است. فصل چهارم نیز راهکارهای روزنامه حبلالمتین در حوزه آموزش و علوم را توصیف و تبیین کرده و بر مبنای «نظریه انتقادی» به تحلیل و نقد راهکارهای این روزنامه میپردازد.
مهدی فرجی دکتری تاریخ ایران دوره اسلامی از دانشگاه شهید بهشتی تهران دارد و عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز است. وی اکنون کتابی با موضوع «روابط سیاسی ایران و ترکیه در دوره رضا شاه و مصطفی کمال آتاتورک» در دست چاپ دارد و در حال ترجمه یکی از آثار پروفسور فاروق سومر، استاد فقید دپارتمان تاریخ دانشگاه آنکارا است. با وی درباره کتاب «حبلالمتین و ترقی ایران» گفتوگو کردهایم که در ادامه میخوانید:
ابتدا از رویکرد کتاب «حبلالمتین و ترقی ایران» بگویید، همچنین چه شد که به تالیف چنین کتابی روی آوردید؟
روزنامه حبلالمتین کلکته یکی از مهمترین محفلهای منورالفکری و انتقادی ایران در دهههای پایانی دوره قاجاریه بود که با نگرش مزبور بر اقتباس علوم جدید و عمومی کردن تعلیم و تربیت به عنوان راهکار ترقی تاکید میکرد. کتاب «حبلالمتین و ترقی ایران» با مطالعه نشریه حبلالمتین از سال 1313 ق/ 1274 تا سال 1345 ق/ 1305 به انتقاد از دریافت حبلالمتین از ترقی و نیز به نقد راهکارِ این نشریه مبنی بر اقتباس علوم جدید و عمومی کردن تعلیم و تربیت پرداخته است.
حوزه مطالعه و تحقیق من تاریخ معاصر ایران است. در واقع از دوره فوق لیسانس به بعد تمرکز مطالعات و تحقیقاتم بر روی مسائل ایران معاصر بوده است. رساله دکتری خود را با راهنمایی استاد عالم و فرهیخته دکتر قباد منصوربخت در گروه تاریخ دانشگاه شهید بهشتی با عنوان «الگوی اصلاح و نوسازی منورالفکران ایرانی هند با تکیه بر روزنامه حبلالمتین کلکته» دفاع کردم. مطالعه مقالات و نوشتههای حبلالمتین باعث شد که با افکار و مقاصد این نشریه ترقیخواه که در واقع یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین محافل منورالفکری ایران در اواخر دوره قاجاریه بود، از نزدیک آشنا شوم. حبلالمتین کلکته به سردبیری «سید جلال الدین حسینی طهرانی» متخلص به «ادیب» از سال 1311 تا 1349 ق ( 1309 ش) با کسر سالهایی که تعطیل شد (1342- 1334 ق)، جمعا در حدود 32 سال منتشر شده است. روزنامه مذکور از ابعاد مختلفی جای تحقیق و بررسی دارد. به حسب آشنایی که با اندیشههای حبلالمتین داشتم تصمیم گرفتم که اندیشههای این نشریه درباره امر اقتباس علوم جدید و تعلیم و تربیت عمومی را به طور مستقل مورد مطالعه و بررسی قرار دهم.
با توجه به اینکه شما بر این باور هستید که یکی از مهمترین ضرورتهای تحقیقات علوم انسانی، بازخوانی انتقادی رویکردهای ترقیخواهانه پیشینیان است. روزنامه حبلالمتین را با چه رویکردی مورد بررسی قرار دادهاید؟
این کتاب با تکیه بر رویکرد نظری و تحلیلی «نظریه انتقادیِ» مکتب فرانکفورت، به انتقاد از تبیین روزنامه حبلالمتین کلکته از نسبت ترقی با علوم جدید و آموزش عمومی پرداخته و نواقص راهکارهای پیشنهادی این روزنامه در حوزه علوم و آموزش را مشخص میکند. نظریه انتقادی در واقع رویکرد نظری و تحلیلی و پارادایم فکری «موسسه تحقیقات اجتماعی» از سال 1931 به بعد است که از سوی ماکس هورکهایمر مدیریت میشد. موسسه مزبور در سال 1923 در جمهوری وایمار آلمان به عنوان بخشی از دانشگاه فرانکفورت با محوریت ارزیابی مجدد نظریه مارکسیستی و بهویژه رابطه نظریه و عمل تأسیس شده بود. اعضای موسسه تحقیقات اجتماعی در سالهای تبعید (1950- 1933) به آمریکا مهاجرت کردند. موسسه مزبور پس از پایان جنگ جهانی دوم، در دوره جمهوری فدرال آلمان دوباره در دانشگاه فرانکفورت احیا شد. ماکس هورکهایمر، تئودور آدورنو، هربرت مارکوزه و اریک فروم را میتوان بنیانگذاران نظریه انتقادی دانست که اصول و روش نظریه مزبور را سر و سامان دادند. نظریه انتقادی عمدتا در انتقاد به مکتب اثباتگرایی و انتقاد بر تفسیر افراطی از آرای مارکس شکل گرفت. صاحبنظران نظریه انتقادی، برخلاف اثباتگرایان معتقد بودند که نمیتوان قوانین علوم طبیعی را به شکل مطلق و قطعی در مورد کنش انسانی و مسائل اجتماعی به کار گرفت.
صاحبنظران یاد شده، برخلاف جبرگرایان اقتصادی بر این باور بودند که نقش اقتصاد در تحلیل مسائل اجتماعی را باید تعدیل کرد و علاوه بر حوزه اقتصاد، باید به جنبههای دیگر زندگی اجتماعی از جمله فرهنگ نیز توجه کرد. نظریه انتقادی بر این باور است که مسائل اجتماعی نتیجه نقشِ تعیینکننده و زیر ساختیِ اقتصاد نیست؛ بلکه نتیجه نسبت دیالکتیک ذهن و عین و به عبارت دیگر، محصول نسبت دیالکتیک نظر و عمل است. بر همین اساس، تحلیل امر اجتماعی نباید تک علّی باشد. نظریه انتقادی با تکیه بر رهیافت دیالکتیک، بر جامعیت امر اجتماعی تأکید دارد. به این معنی که هیچ یک از جنبههای زندگی اجتماعی را بدون ارتباط آن با کل تاریخ و ساختار اجتماعی نمیتوان درک کرد. بر اساس این رهیافت، تأکید بر هر گونه جنبه خاص زندگی اجتماعی به ویژه نظام اقتصادی باید کنار گذاشته شود و به جای آن باید به درک متقابل ابعاد مختلف پدیده اجتماعی پرداخت. بر اساس رهیافت دیالکتیک، هیچ یک از اجزاء سازنده زندگی اجتماعی را نباید جدا از اجزای دیگر بررسی کرد. در فصل سوم کتاب، رویکرد و راهکارهای حبلالمتین درباره ایرانیت و ملیگرایی، با استفاده از «پارادایم مدرنیستی کلاسیک ملیگراییِ» آنتونی دی. اسمیت تحلیل و نقد شده است. با استفاده از این رویکرد، معلوم می شود که چگونه نشریه مزبور هویت ملی و ایرانیت را در چارچوب رویکرد و ادعاهای ازلی گرایی و یا تعریف «قومی- فرهنگی» از ملت تعریف کرده و با تأکید بر مولفه قومیِ زبان، تنوع قومی و زبانی را مانعی در برابر وحدت ملی میداند.
با توجه به اینکه نظریه انتقادی عمدتا در نقد رویکرد اثباتگرایی شکل گرفته، شما چه استفادهای از این نظریه در نقد دریافت حبلالمتین از مقوله ترقی کردهاید؟
کتاب «حبلالمتین و ترقی ایران» در پی این است که با استفاده از رویکرد و رهیافت نظریه انتقادی نشان دهد که حبلالمتین نگرشی ابزاری و فن سالارانه به ترقی و راهکارهای آن دارد و بر همین اساس، تبیینی که از نسبت علوم جدید و آموزش عمومی با ترقی ارائه میدهد، تبیینی ناقص و معکوس است. به عبارت دیگر اثر مزبور در پی ایضاح این مطلب است که حبلالمتین با توجه به اینکه با رویکردی پوزیتیویستی مقوله ترقی را درک کرده است، نه تنها از طرح ضرورت همراهی متقابل ساختارهای چهارگانه سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در امر ترقی عاجز مانده است، بلکه بدون توجه به شرایط متفاوت کشورها، اقتباس علوم جدید و عمومی کردن آموزش را یگانه راه ترقی همه ممالک قدرتمند غربی، کشور نوپای ژاپن و نیز ایران میداند.
براساس نظریه انتقادی مکتب فرانکفورت چه نقدی بر دریافت حبلالمتین از نسبت ترقی با علوم جدید و آموزش عمومی وارد است؟
در نقد رویکرد و راهکارهای حبلالمتین، نخستین نقد به تبیین ناقص و معکوس این نشریه از نسبت علوم جدید و تعلیم و تربیت عمومی با ترقی وارد است. به این توضیح که علتشناسی حبلالمتین از ترقی دول بزرگ غربی، معکوس و ناقص است. در واقع نشریه مزبور درکی فلسفی و جامع از تمدن جدید اروپایی و نسبت ترقی با علوم جدید و آموزش ندارد. تمدن جدید اروپایی و برتری نظامی و اقتصادی کشورهای بزرگ اروپایی که حبلالمتین آنها را برابر با ترقی میشمارد، به تنهایی محصول علوم و آموزش نبود، بلکه حاصل فرایند در هم تنیده صورتبندیهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بود که در طول چندین قرن با همدیگر در تعامل بوده و زمینه تکوین یکدیگر را فراهم کرده بودند. علوم جدید و ایده تعلیم و تربیت عمومی، از سویی در جریان و متن تحولات و فرایندهای چهارگانه و در نسبتی هماهنگ با آنها ظهور کرده و از سوی دیگر بر تکوین صورتبندیهای چهارگانه تمدن جدید هم تأثیر گذاشته بودند. به عبارت دیگر علوم جدید و ایده آموزش عمومی در اروپا مسیری منفرد و مجزا از فرایند تحولات طی نکرده بودند. زندگی و ساختارهای سنتی و پیشامدرن از اواخر قرون وسطی فرایند تغییر و تحول را آغاز کرد و در قرن نوزدهم و بیستم به مرحله و وضعیتی رسید که از آن، تحت عنوان تمدن جدید یاد میشود. شیوه زندگی و ساختارهای سنتی اروپاییان برای مدرن شدن در حوزههای مختلف، تحولاتی به خود دید که این تحولات در کنش و واکنش متقابلی قرار داشتند.
نکته قابل تأمل در تبیین خاستگاه تمدن جدید، این بود که تمدن جدید نه بر اساس یک عامل بلکه مجموعهای از عوامل و فرایندها شکل گرفت. حبلالمتین درکی از ساختارها و تحولات به هم پیوسته تمدن جدید و رابطه دیالکتیک عوامل سازنده این تمدن نداشت. نشریه مزبور علوم جدید را عامل ترقی اروپا معرفی میکند. علومی که خود در بستر فرایندها و تحولات و در تعامل با آنها ظهور و تداوم یافته بود. ترقی غرب، محصول فرایندهای صورتبندیهای به هم پیوسته اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود و عاملی یگانه به طور دفعی منجر به ترقی اروپا نشده بود. حبلالمتین چنین تبیینی از خاستگاههای تمدن جدید ندارد و علوم جدید را بدون در نظر گرفتن عوامل دیگرِ ترقی، عامل قدرتمندی اروپا تبیین میکند و این اندیشه را ترویج میکند که کشورهای دیگر از جمله ایران نیز میتوانند این علوم را به سادگی و مانند یک ابزار أخذ کرده و ترقی کنند. با غفلتی که حبلالمتین از نقش تحولات و فرایندهای مختلفِ امرِ جامع و اجتماعیِ ترقی دارد و بر این باور است که اقتباس و بهکارگیری علوم جدید، قانون و اصل ثابت ترقی همه جوامع است، میتوان گفت که رویکردی تک ساحتی و پوزیتیویستی به ترقی دارد.
نقد دوم، بر نقص و عدم جامعیت راهکارهای حبلالمتین وارد است. این نشریه با توجه به دریافت معکوس و ناقص خود از نسبت ترقی با علوم جدید و تعلیم و تربیت، راهکارهایی که ارائه میکند، به رغم اهمیتی که دارند، لکن ناقص هستند و نمیتوانستند راه به جایی ببرند. راه حل اساسی ترقی نشریه مزبور در حوزه علوم و آموزش، اقتباس علوم جدید و عمومی کردن تعلیم و تربیت است. دستورالعملهای این نشریه برای عمومی کردن تعلیم و تربیت عبارت است از: واگذاری مشاغل دولتی به شرط تحصیل، تأسیس کتابخانه عمومی، اجباری کردن آموزش از طریق قانون، تأسیس مدارس، صرف بخشی از درآمد موقوفات و نذورات در راه عمومی کردن تعلیم و تربیت، تغییر الفبا، متحول کردن جایگاه و حقوق اجتماعی زنان از جمله حق تحصیل آنها، همراه کردن علمای مذهبی با ایده عمومی کردن تحصیل. راه حلهای نوسازی مدارس این نشریه هم عبارت است از گنجاندن علوم جدید از قبیل شیمی و فیزیک و... در برنامه درسی، توجه به راهکارهای نوین آموزشی، تدریس زراعت و صنعت، ترجمه کتب تخصصی، استخدام متخصصین خارجی. این راه حلها از اندیشهای فلسفی که بر جامعیت امر ترقی واقف باشد و به منظور نیل به ترقی، پیوندی بین عوامل و فرایندهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی برقرار کند، ناشی نشده بود.
روزنامه حبلالمتین کلکته یکی از مهمترین محفلهای منورالفکری و انتقادی ایران در دهههای پایانی دوره قاجاریه بوده است. از نگرش این روزنامه در مقوله ترقی و آموزش بیشتر بگویید.
حبلالمتین در فضای واکنشی ناشی از تهدیدات و فشارهای نظامی و اقتصادی اروپا به دنبال یافتن راهی آنی برای نجات از فشارها و تهدیدات مزبور و هماوردی با دول بزرگ اروپایی بود و در این راه، قدرت اقتصادی و نظامی را مترادف با ترقی تلقی کرده و اقتباس علوم جدید و عمومی کردن تعلیم و تربیت را راهکار اساسی ترقی و نجات ایران میدانست. به عبارت دیگر، نشریه مذکور همانند عموم نخبگان و منورالفکران ایران، بر اساس اندیشه و فلسفهای منسجم، مستقل و بومی، دغدغه ترقیخواهی نیافته بود. به همین دلیل، نگرشی معطوف به قدرت و رویکردی ابزاری بر راهکارهای این نشریه غلبه دارد. همین نگرش به ترقی باعث شده است که حبلالمتین راهکار اقتباس علوم جدید و عمومی کردن تعلیم و تربیت را بدون ضرورت تحول و همراهی مناسبات و ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مطرح کند. راهکار اقتباس علوم جدید با توجه با عدم تناسب ساختارها و مناسبات سنتی ایران با اهداف و فلسفه علوم جدید، در مرحله اقتباس دچار مشکل می شد. کما اینکه پروژههای نوسازی دوره قاجاریه با محوریت اقتباس علوم و فنون جدید به دلیل عدم همراهی ساختارها و مناسبات حوزههای چهارگانه، نتوانست به شکل مطلوبی به عنوان موتور محرکه ترقی ایران عمل کند.
نقص راهکار مزبور این بود که از نسبت دیالکتیک ذهن و عین و به طور کلی از نسبت متقابل تحولات و فرایندها در امر ترقی غافل بود. به این توضیح که اندیشه و نگرش مدرن، طی فرایندها و تحولاتی باعث ظهور علوم جدید شده بود و از سوی دیگر علوم جدید با تحول مناسبات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و شکلگیری مناسبات و شیوه تولید صنعتی و سرمایه داری و طی فرایندی ظریف و پیچیده توانسته بود به تولید کالا و ثروت منتهی شود. در ایران برای اینکه راهکار اقتباس علوم جدید در عمل پیاده شده و منتهی به تولید کالا و ثروت شود، نیاز به محرک و انگیزه فکری- فرهنگی و مادی بود. به عبارت دیگر لازم بود که با تحول فکری- فرهنگی و نیز تحول مناسبات و ساختار اقتصادی و اجتماعی و با فراهم شدن سرمایه گذاری مادی و صنعتی، محرک فکری و مادی لازم برای اقتباس علوم جدید فراهم شود.
درباره راه حل عمومی کردن تعلیم و تربیت هم همین ملاحظات وارد است. چرا که همانگونه که حبلالمتین خود معترف بود، مردم ایران در دوره مورد بحث، عموماً رغبتی به تعلیم و تربیت نداشتند. در اروپا ایده تعلیم و تربیت عمومی برآمده از ضرورتها و تحولات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جدیدی از جمله مناسبات اقتصاد صنعتی و سرمایهداری و ظهور دولت-ملت مدرن بود. لذا عمومیت یافتن تعلیم و تربیت در ایران، نیازمند محرک و انگیزه فکری و مادی بود. همچنین لازم بود که حبلالمتین در اندیشه و دستورالعمل مطروحه خود بر ضرورت تحول ساختارهای فکری-فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و ضرورت سرمایهگذاری صنعتی تأکید میکرد و تدابیری به منظور تحول ساختارهای سنتی جامعه میاندیشید تا مشخص شود که راهکار تعلیم و تربیت عمومی بدون این ملاحظات و تدابیر، عقیم خواهد ماند. لذا میتوان گفت که اندیشه و راه حلهای حبل المتین، کلیت و جامعیت امر ترقی را در نظر نگرفته و از مجموع شرایط و مقدمات لازم برای ترقی، به شرایط و مقدمات سطحی و بیرونی توجه داشته و از توجه به شرایط و مقدمات اساسیتر غافل بوده است.
حبلالمتین حفظ وحدت و تکوین هویت ملی ایرانیان را یکی از کارکردهای آموزش عمومی میدانست و تعریف ویژهای از ایرانیت داشت. چه نقدی بر تعریف این روزنامه از ایرانیت و هویت ملی وارد است؟
کمک به حفظ استقلال و وحدت کشور و شکل گیری هویت ملی، کارکرد سومی است که حبلالمتین متأثر از نظامهای آموزشی اروپا انتظار دارد که آموزش عمومی در ایران نیز وسیلهای برای تحقق این مهم باشد. ولی از منظر پارادایم مدرنیستی، نقدی بر تعریف ملت و ملیگرایی مورد نظر حبلالمتین وارد است و آن این نکته است که تعریف این نشریه از ملت، ایرانیت و هویت ملی که تعلیم و تربیت عمومی باید به آنها تحقق بخشد، با دریافت نظری حبلالمتین از دولت مدرن و مولفههای آن که سالها در قالب نظریه مشروطه به تبیین آن پرداخته است، سازگاری ندارد. علت نقد تعریف ملت و ملیگرایی حبلالمتین با رویکرد پارادایم مدرنیستی، این مسئله است که حبلالمتین سالها به تعریف مدرن از مناسبات دولت و ملت پرداخته بود. به عبارت دیگر حبلالمتین خود مروج اندیشههای مدرن بود.
این نشریه با وجود اینکه در مقالات متعدد و مواضع مختلفی مفهوم دولت و ملت را بر اساس مولفههای مدرن تعریف میکند و برای افراد جامعه، حقوق و آزادیهایی قائل بوده و با اصالت دادن به فرد، ملت (متشکل از افراد) را کل، و دولت را جزء تعریف میکند، لکن در راهکارهایی که برای ساخت هویت ملی ایرانیان در پیوند با تعلیم و تربیت عمومی ارائه میکند، به مولفههای مدرن دولت و ملت پایبند نیست. حبلالمتین مشخصا در تعریف ملت ایران، رویکردی تاریخی و اسطورهای و ذاتگرایانه دارد. بدین توضیح که ریشه ایرانیت را در تاریخ جستجو کرده و ملت ایران را بر اساس مولفههای قومیِ تبار و زبان تعریف میکند. در تعریف این نشریه از ملت، تنوع قومی و زبانی تهدیدی برای وحدت و ایرانیت تلقی میشود. ملت ایران با تنوعشان پذیرفته نمیشوند و بر مبنای تعریف یکدستی که از ملت دارد، ایرانیت باید از طریق سیاست یکسانسازی زبانی و تعلیم و تربیت عمومی، به مردم غیر فارسی زبان ایران «تلقین» شود. چنین تعریفی از ملت، با «پارادیم مدرنیستی ملی گرایی فاصله بسیار داشته و با مفروضات «ازلی باوری» سازگار است. به عبارت دیگر تعریف حبلالمتین از ملت و هویت ملی، تعریفی سیاسی که برآمده از قرارداد، میل و رضایت ملت و مطابق با منافع آنها باشد، نیست؛ بلکه تعریفی قومی- فرهنگی و بر مبنای مولفه تبار و زبان است؛ ایرانیتی تقلیل یافته است که نه با مشارکت و رضایت ایرانیان بلکه از بالا بر ملت تحمیل میشود.
نقد وارده، این نکته مهم است که ایرانیت مورد تعریف حبلالمتین، نه تنها با مولفههای مدرن سازگار نیست، بلکه با زیست تاریخی، ترکیب جمعیتی و بافت اجتماعی و اندیشههای اسلامی هم مطابقت نداشته و منافع و هویت همه ایرانیان را هم در برنمیگیرد و بر همین اساس، تعریفی ملی از هویت ایرانیان را شامل نشده و موجب وحدت ملی نمیشد. در واقع حبلالمتین که مدت مدیدی را صرف ترویج اندیشه مشروطیت و حقوق ملت کرده بود و در نوسازی سیاسی و آموزشی، بر عمومی کردن قدرت و تعلیم و تربیت تأکید داشت و حق مشارکت مردم، یکی از ارکان اصلی اندیشه نوسازی این نشریه بود، راهکار تعلیم و تربیت عمومی را اسیر ایدئولوژی باستانگرایی و سیاست یکسانسازی زبانی کرده و خود را در ردیف پیشروان ملی گراییِ قوم گرایانه و مبلغان ایرانیتی انحصاری و مبتنی بر مولفه قومیِ زبان قرار میدهد که چنین تعریفی از ملت و هویت ملی، مغایر با منافع ملی و حقوق ایرانیان غیر فارسی زبان بوده و همچنین خطری برای وحدت و تمامیت ایران است. نکته بسیار مهم دیگری که میتواند از سوی محققان مورد بررسی و تحقیق قرار گیرد و ما در بخشهایی از کتاب به آن اشاراتی کردهایم، این مسئله است که بین عدم تحقق مدرنیته سیاسی و تعریف قومی- فرهنگی از ملت، ارتباط نزدیکی وجود دارد. یعنی تعریف قومی- فرهنگی از ملت نمی تواند به مدرنیته سیاسی راه ببرد چرا که این دو مفهوم و پروژه مغایر با هم هستند. مدرنیته سیاسی با «ملت سیاسی» ممزوج است و با تعریف قومی- فرهنگی از ملت سر سازگاری ندارد.
مهمترین دستاورد کتاب «حبل المتین و ترقی ایران» چیست؟
مهمترین دستاورد کتاب ذکر شده این است که ترقی امری جامع و مسئلهای اجتماعی است که با رویکرد و راهکارهای ابزاری حاصل نمی شود. ترقی نیازمند اندیشه و رویکردی فلسفی و راهکارهایی است که به نسبت دیالکتیک عوامل و فرایندها و ضرورت تحول و همراهی ساختارهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی توجه داشته باشد. اما موضع واکنشی در برابر تهدیدات تمدن جدید، مجالی برای تکوین فلسفه و اندیشهای مستقل و بومی درباره ترقی و درک صورتبندیهای به هم پیوسته سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تمدن جدید را برای نخبگان و منورالفکران ایران باقی نگذاشت.
حبلالمتین نیز که همانند غالب منورالفکران این دوره در پی رفع فوری تهدیدات و علاج آنی ضعف ایران بود، ترقی را با قدرت نظامی و اقتصادی برابر دانسته و با راهکارهای ابزاری در پی ترقی ایران برآمد. ضمن محفوظ نگهداشتن سهم عوامل داخلی و خارجی دیگر باید گفت که غلبه رویکرد پوزیتیویستی و ارائه راهکارهای فنسالارانه و غفلت از ضرورت تحول و همراهی ساختارهای چهارگانه در امر اجتماعی ترقی، نقش مهمی در شکل گیری دولت مطلقه مدرن رضا شاه داشت. عدم تحقق مدرنیته سیاسی و حاکمیت استبداد رضا شاهی هم که پیوند نزدیکی با تعریف قومی-فرهنگی از ملت داشت، منجر به گرفتاری ایده تعلیم و تربیت عمومی در ایدئولوژی باستانگرایی و سیاست یکسانسازی زبانی شد.
نظر شما