حمیدرضا شکارسری، شاعر و منتقد ادبی در یادداشتی که در روزنامه اطلاعات منتشر کرده، به بررسی یکی از اشعار کتاب «به چهل سالگیات رسیدهام»، اثر مژده لواسانی پرداخته است.
«از سایه بیرون بیا
خواستنی ترین آغوش حالای منی!
شفای من!
آقای مرگ!»*
مرگاندیشی لزوما هم معنا و حتی همراه مرگ آگاهی نیست. مرگاندیشی میان همه انسانها خصوصا در مقاطعی خاص از زندگی عمومیت بیشتری پیدا میکند. در بحبوحه جنگها، در هنگامه بیماریها و ضعف بدنی و به خصوص در موقع اپیدمیها، هنگام کهن سالی، در بحرانهای اقتصادی شخصی و عمومی، در رویدادهای اجتماعی عمیق و مواقعی از این دست همه کم و بیش مرگاندیش میشوند. نشانه مرگاندیشی اضطراب و استرس است که در رفتار و کردار شخصی و اجتماعی و در تراوشات ذهنی و به خصوص هنری اشخاص بروز میکند. مرگ آگاهی اما با شناخت همراه است و چون امری محتوم پذیرفته میشود و مورد نقد و تحلیل قرار میگیرد. در مرگ آگاهی نشانی از هیجان و عصبیت دیده نمیشود. همان پذیرش و آرامشی که در شعر «مژده لواسانی» احساس میشود.
مرگ چهرهای خواستنی دارد. انگار دوباره داریم از «مولوی» میشنویم:
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی!
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
«لواسانی» اما در روزگاری مدرن زندگی میکند و شعر نو مینویسد لذا از ذکر هویت خود به عنوان «من»ِ متشخص فردی و راوی متن نه تنها خودداری نمیکند بلکه بر آن اصرار میورزد. او با شیوه صدا کردن مرگ و ساختن ترکیبی از نوع اضافه تشبیهی (آقای مرگ) برای این کار، بر جنسیت راوی تاکید میورزد. همچنین در سطر سوم به جای سانسورِ احساسات راوی متن، با احتیاط به لحنی اروتیک نزدیک میشود. ضمنا به طور غیرمستقیم راوی را بیمار عشق مینامد. تعبیر آشنایی که به عذاب زندگی جاری اشاره میکند.
جالب است که میتوان این شعر را در ژانر عاشقانه طبقهبندی کرد. بیان عاشقانه در رویارویی با مرگ نه تنها نشان از مرگ آگاهی را دارد بلکه رگههایی از بیان عارفانه را به نمایش میگذارد و بازنمایی میکند. بیانی که در ادبیات ما پرسابقه است و رویارویی با این شعر تازه را سادهتر میسازد.
پ.ن:
* کتاب «به چهل سالگیات رسیدهام»، اثر مژده لواسانی، انتشارات نگاه، سال انتشار 1399، صفحه 57
منتشر شده در سهشنبه 24 فروردینماه 1400 در روزنامه اطلاعات
نظر شما