به مناسبت 25 دسامبر، پایان کمونیسم رسمی در رومانی؛
روایت ویکتور شبشتین از اعدام چائوشسکو، رئیسجمهور رومانی
25 دسامبر 1989 در چنین روزی نیکلای چائوشسکو را هم به دادگاه کشاندند و هم تیربارانش کردند. ربع قرن بر رومانی حکومت کرد و پشت سر خود، کشوری فقیر با مشکلات بسیار باقی گذاشت.
وی از 1965 قدرت را در دست داشت. از استالین الگو میگرفت و روشهای کشورداری او را به کار میبست. از اوایل دهه 1980 سقوط حکومتش قطعی و اجتنابناپذیر شده بود، فقط زمان این سقوط معلوم نبود. اریک هابسبام درست مینویسد که نه فقط در رومانی، که در آن مقطع «هیچ گروهی از کمونیستهای افراطی در هیچ کجا آماده مردن برای اعتقاداتشان نبودند» چون برای این پرسش که «از چه چیز باید دفاع کرد؟» پاسخی نداشتند. از فقر و عقبماندگی یا هدفی که دیگر وجود نداشت؟
کتاب «انقلابهای 1989» نوشته ویکتور شبشتین (ترجمه بیژن اشتری، نشر ثالث) با روایتی از ماجرای اعدام چائوشسکو و همسرش آغاز میشود. اینکه تصمیمگیران دولتی که بعد از سقوط دیکتاتور شکل گرفت همان بدو کارشان «به این نتیجه رسیدند که چائوشسکوها را باید به سرعت محاکمه و مجازات کنند تا به رومانیاییها نشان دهند که حالا چه کسانی زمام اداره کشور را به دست گرفتهاند.» البته دلیل مهمتری هم برای سربهنیست کردن دیکتاتور مخلوع داشتند، که میخواستند صورت مسأله و همراه آن جنایتها و جرایم رژیم گذشته را هرچه زودتر پاک کنند و خودشان را – که تا سه روز پیش یکی از مردان چائوشسکو بودند – نجات دهند.
مگر نه اینکه نیکلای چائوشسکو و همسرش النا «سه روز پیش از این، نیکلای و النا چائوشسکو مخوفترین و منفورترین زوج در سرتاسر رومانی بودند. آنها بیرحمترین حکومت پلیسی در قاره اروپا را اداره میکردند. مرگ و زندگی 23 میلیون رومانیایی در دست آنها بود. رادیو، تلویزیون و مطبوعات کشور هر روز آنها را همچون موجوداتی شبهخدا میستودند.» پس حذف چائوشسکو، به معنی پاک کردن گذشته و شروعی دوباره بود. تصمیمشان این بود که او را قربانی کنند تا خودشان باقی بمانند. دادگاه را در اتاقی در پادگانی در تیرگوویشته (در 120 کیلومتری شمال بخارست) برپا کردند. دادگاهی که در آن هیچ مدرک مکتوبی برای محکومیت متهمان ارائه و «هیچ شاهدی فراخوانده نشد. رئیسجمهور سابق از همان آغاز جلسه گفت این دادگاه صلاحیت لازم برای محاکمه کردن وی را ندارد. چائوشسکو بارها تکرار کرد: ... هیچ چیزی را امضا نخواهم کرد. هیچ حرفی نخواهم زد. حاضر به پاسخگویی به کسانی که این کودتا را راه انداختهاند نیستم. من متهم نیستم. من رئیسجمهور رومانیام.»
اما کسی به حرفهای دیکتاتور مخلوع توجهی نکرد و اعتراض او را جدی نگرفت. برای نسلکشی، سازماندهی اقدامات مسلحانه ضد مردم و کشور، تخریب اموال و ساختمانهای عمومی، نابودی اقتصاد ملی، و تلاش برای فرار از کشور با یک میلیارد دلار امریکا (که بیشترش را در بانکهای کشور سوئیس پسانداز کرده بود) مجرم شناخته و به اعدام محکوم شد. حکمی که قرار شد همان روز در همان پادگان اجرا شود. «تحت قوانین رومانی، مجازات مرگ نمیتوانست زودتر از ده روز پس از اعلام حکم اجرا شود؛ خواه متهم به حکم اولیه اعتراض میکرد، خواه نمیکرد. اما تئودورسکو (وکیل تسخیری چائوشسکوها) این ماده قانونی را در دادگاه مطرح نکرد. احتمالاً چائوشسکوها هم، با وجود اینکه در طول حکومتشان افراد بیشماری را روانه آن دنیا کرده بودند، از این ریزهکاریهای قانونی خبر نداشتند. اما آن روز، روز پرداختن به ریزهکاریها نبود.»
از نگاه صحنهگردانهای اعدام چائوشسکو تا همانجا هم تشریفات انجام کار زیادی طول کشیده بود. پس برای ختم هرچه سریعتر ماجرا، دستهای دو مجرم را محکم از پشت بستند و هر دو را به محوطه روباز پادگان مشایعت کردند. آنان را نزدیک میدان کوچک در محوطه اصلی پادگان - که گویا باغچه گلی هم کنارش وجود داشت - نگه داشتند. «به جوخه تیرباران دستور داده شده بود که به بالای سینه چائوشسکو شلیک نکنند تا صورت او در عکسهای بعد از مرگش قابل شناسایی باشد. چنین دستوری درباره نحوه تیرباران النا داده نشده بود.»
نوشتهاند سه نفر از کماندوهای چترباز، دیکتاتور و همسرش را کشتند و بعد «به محض اینکه جوخه تیرباران کارش را تمام کرد، هر کسی که در محوطه پادگان سلاح در دست داشت، شروع کرد به شلیک تیر به بدنهای بیجان معدومین تا اینکه سرگرد مارز، فرمانده پادگان، به آنها دستور داد شلیک نکنند.» میگویند «تا سالهای متمادی پس از تیرباران چائوشسکوها، جای شلیک دهها گلوله روی دیوار پادگان و چارچوب پنجرهای که پشت سر معدومین قرار داشت، همچنان باقی بود.» جنازههای آن دو را در برزنت پیچیدند، سوار هلیکوپتر کردند و به بخارست بردند.
نظر شما