چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۲:۰۳
سایه، کاخ غزل را با دردهای جامعه رنگ‌آمیزی کرد

امیر اسماعیل‌آذر، شاعر و پژوهشگر ادبی تاکید دارد که هوشنگ ابتهاج غزل‌سرای عاطفه‌مندی بود که رنج اجتماع پیرامونش وی را می‌آزرد و به زیبایی کاخ غزل را با دردهای جامعه رنگ‌آمیزی کرد.

امیر اسماعیل‌آذر، شاعر، نویسنده و پژوهشگر ادبی در گفت‌وگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ضمن ابراز تاسف از درگذشت هوشنگ ابتهاج، از سرآمدان ادبیات فارسی معاصردر سخنانی به شعر معروف سیاوش کسرایی خطاب به سایه اشاره و عنوان کرد: «شب‌ها که ستاره هم فروخفته‌است/ گل‌های سپید باغ بیدارند/ شب‌ها که تو بی‌بهانه می‌گریی/ شب‌ها که تو عطر شعرهایت را/ از پنجره نمی‌دهی پرواز/ گل‌های سپید باغ بیدارند/ شب‌ها که دل تو با غمی مانوس/ پیوندی تازه می‌زند پنهان/ شب‌ها که نسیم هم نمی‌آرد/
از دره مه‌گرفته هیچ آواز/ در زیردریچه تو بیدارند/ گل‌های سپید باغ خواب‌آلود/ شب‌ها که تو عاشقانه/ می‌خوانی/ ...» روزی که سیاوش کسرایی این شعر را برای ابتهاج سرود دانستم که سایه پر از عواطف انسانی است و این عواطف را کسرایی درک کرده بود.

اسماعیل‌آذر با بیان اینکه عاطفه‌مندی و رنگ‌آمیزی کاخ غزل با دردهای جامعه دو ویژگی اصلی اشعار سایه است، افزود: «نوای مجلس عشاق نغمه دل ماست/ بیا و با غزل سایه همنوایی کن» ابتهاج آن گونه که گفته از نوجوانی با موسیقی انس داشت، اشعار خوانندگان را گوش می‌داد و با آواز می‌خواند. فضای غزل‌های سعدی و حافظ ذهنش را مشحون می‌کرد و شهریار تاکید داشت که «سایه تمام غزل بعد از من است.»

این پژوهشگر ادبی بزرگ‌ترین درون‌مایه غزل سایه را وارد کردن مسایل اجتماعی در شعر عنوان کرد و گفت: ابتهاج انواع شعر فارسی را تجربه کرد و در تمام آنها موفق بود. غزل‌هایش هم جوهره شعری دارند و نیز دارای پیام‌های تعهدآمیز هستند.

وی همچنین از ابتهاج به عنوان دایره‌المعارف شعر معاصر یاد کرد و افزود: سایه با بسیاری از بزرگان شعر معاصر از جمله نیما یوشیج، فروغ، شاملو، کیوان، شهریار، سیاوش کسرایی، اسماعیل شاهرودی و اخوان ثالث معاشرت و دوستی داشت و در فضایی شاعرانه بالید.

اسماعیل‌آذر همچنین با تاکید بر درستی ادعای سایه که «من چیزی را به خودم نبستم یا ادا درنیاوردم هرچه گفتم خودم بودم» به یک غزل زیبا از سایه اشاره کرد و گفت:
می‌روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو
راز این اندوه بی‌آرام نتواند نهفت
می‌روی خاموش و می‌پیچد به گوش خسته‌ام
آنچه با من لرزش لب‌های بی‌تاب تو گفت
چیست ای دلدار این اندوه بی‌آرام چیست
کز نگاهت می‌تراود نازدار و شرمگین؟
آه می‌لرزد دلم از ناله‌ای اندوه‌بار
کیست این بیمار در چشمت که می‌گرید حزین ؟
چون خزان آرا گل مهتاب رویا رنگ و مست
می‌شکوفد در نگاهت راز عشقی ناشکیب
وز میان سایه‌های وحشی اندوه رنگ
خنده می‌ریزدبه چشمت آرزویی دل‌فریب
چون صفای آسمان در صبح نمناک بهار
می‌تراود از نگاهت گریه پنهان دوش
آری ای چشم گریزآهنگ سامان سوخته
بر چه گریان گشته بودی دوش ؟ از من وامپوش
بر چه گریان گشته بودی؟ آه ای چشم سیاه
از تپیدن باز می‌ماند دل خوش باورم
در گمان اینکه شاید شاید آن اشک نهان
بود در خلوت‌سرای سینه‌ات یادآورم

وی گفت: در این شعر واژه‌های اندوه، خاموش، خسته، بیتاب، بیمار و حزین همه در کتاب چشم معشوق مرور می‌شود و در عین حال شعرش پر از جنب‌و جوش است و واژه‌های گریز، می‌روی، لب‌های بیتاب و گریستن نشان می‌دهند که سکون و رکود در این عشق وجود ندارد. سایه بی‌تکلف ولی استادانه و هنرمندانه شعر می‌گفت.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها