چهارشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲ - ۱۲:۴۳
شهید شیردل روحیه‌ای معاصر داشت/ روایت شهادت یک شهید تاریخ‌خوان

کتاب «غروب پالمیرا» درباره زندگی مهندس شهید علی‌اصغر شیردل است که در نشر ۲۷ بعثت منتشر شده است.

محبوبه معظمی نویسنده کتاب «غروب پالمیرا» در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، گفت: کتاب «غروب پالمیرا» درباره زندگی مهندس شهید علی‌اصغر شیردل است. اولین چیزی که در آغاز کتاب آن پرداخته شده، مهد تربیتی شهید است. محلی که در آن پرورش یافته و تربیت درست داشته است؛ همین امر موجب شده که شهید شود و افکار و دینش را در راستای هدفش به هم پیوند بزند. یکی از مواردی که درباره این شهید برای من جالب است، معاصر بودنش است. بچه‌ها و مشکلاتی که جوانان امروز ما نیز با آن سروکار دارند و شهید نیز در زندگی خود با آنها مواجه بوده و برای هرکدام راه‌حلی ارائه داده است. شهید اهل سینما و موسیقی هم بوده و در کودکی علاقه‌مند بود تا به کلاس آموزش فلوت برود اما به علت مخالفت خانواده این اتفاق صورت نگرفته اما ایشان همیشه یک فلوت در خانه داشته است که قبل از اعزام به سوریه آن فلوت را می شکند تا از علاقه اش به حوزه موسیقی جدا شود. شهید قبل از رفتنش همه چیز را از بین برده بود تا بتواند به شهادت برسد. شهید علی اصغر شیردل یک مهندس سخت‌افزار بوده و برای رفتن به سوریه اصرار زیادی داشته است اما هم رئیس اداره و هم فرمانده او در این زمینه مخالفت داشتند.

محبوبه معظمی درباره علت انتخاب اسم کتاب گفت: شهید اهل مطالعه‌های تاریخ بوده است و در مسائل تاریخی مطالعاتی داشته است. زمانی که به شهر تدمر سفر می‌کند از دوستانش می‌خواهد تا به بازدید آثار باستانی پالمیرا بروند. این مکان تاریخی همانند تخت‌جمشید کشور ما است که بسیار معروف و یک بنای جهانی است و سالانه تعداد زیادی از افراد برای بازدید از آن به آنجا سفر می‌کنند. عکسی هم که روی جلد کتاب از شهید منتشر شده همان عکسی است که در آن روز از شهید در آن مکان تاریخی گرفته شده روزی که شهید به شهادت می‌رسد. این همان روزی است که داعش چهارصدنفر را در پالمیرا سر می‌برد و ستو‌نهای آن مکان را بمب‌گذاری کرده و همین امر موجب می‌شود که نیمی از این بنا کاملا تخریب شود. آن روز بعد از تخریب این بنا خانواده شهید متوجه می‌شوند که یک اتفاقی در تدمر رخ داده چون سازمان یونسکو برای بنای آثار باستانی پالمیرا اعلام نگرانی کرده بود. به خاطر گره خوردن زمان شهادت شهید و فرو ریختن آن آثار باستانی پالمیرا که سال‌های سال پابرجا بوده و در همان روز از بین رفته تصمیم گرفتم که اسم این کتاب را غروب پالمیرا بگذارم.

وی درباره ایده نوشتن این کتاب افزود: من قبل از این کتاب رمان‌نویس بودم و یک کتاب رمان ۷۰۰ صفحه‌ای اجتماعی دراماتیک را تألیف کرده بودم و در مراحل چاپ آن بودم که تغییر محل سکونت دادم و به همان محله رفتم که منزل خانواده شهید شیردل آنجا زندگی می‌کردند. اولین چیزی که در محل با آن مواجه شدم عکس شهید علی‌اصغر شیردل بود که به صورت یک بنر بزرگ در ورودی مسجد محله نصب شده بود. همان عکس مرا به دوران کودکی انبار و برایم جالب بود که در سال ۹۴ هم همچنان داریم شهید می‌دهیم...

او درباره آشنایی‌اش با شهید علی‌اصغر شیردل ادامه داد: یک روز که به مسجد محله رفته بودند یکی از همسایگان شهید به‌طور اتفاقی با من هم صحبت شد و از خوبی‌های شهید بسیار زیاد برای من تعریف کرد. همانجا بود که احساس کردم پیوندی بین من و شهید علی‌اصغر شیردل در حال شکل‌گیری است. بار دیگری که برای خواندن نماز ظهر و عصر را از چه گرفته بودند بعد از نماز اعلام کردند که پیکر شهید علی‌اصغر شیردل رسیده است و من هر بار که وارد مسجد محل می‌شدم یک خبری از شهید شیردل به گوش می‌رسید. آنجا بود که احساس کردم گویا یک تکلیفی بر گردن من محول شده که باید به این شهید بپردازم.

او درباره حضور خانم‌ها در حوزه ادبیات پایداری گفت: به نظر من قلم بانوان به واسطه ظرافت‌هایی که دارد می‌تواند عامه‌پسند تر باشد و اقشار بیشتری را جذب خود کند.

محبوبه معظمی درباره نحوه ورود به حوزه ادبیات دفاع مقدس گفت: من به صورت خیلی معجزه‌وار با یکی از دوستان در حوزه دفاع مقدس آشنا شدم ایشان گفتند: در حال تولید اثر برای یک شهید هستند و من این فکر به نظرم رسید که مرهم برای شهید شیردل اثری را تولید کنم. آن‌قدر این مرحله به صورت سریع پیش رفت که من دو هفته بعد در خانه شهید شیردل در حال مصاحبه با خانواده شهید بودم. مصاحبه من برای این کتاب یک سال طول کشید و خانواده شهید برای مصاحبه ها خیلی با من همکاری کردند و خدا را شکر کتاب هم با استقبال خوبی مواجه شد. 
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها