سه‌شنبه ۵ دی ۱۴۰۲ - ۱۴:۳۸
کتاب «الضاریان» به چاپ دوم رسید

قزوین- کتاب «الضاریان» به قلم حسن شکیب‌زاده از نویسندگان و پژوهشگران با سابقه ادبیات پایداری به چاپ دوم رسید.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در قزوین، کتاب «الضاریان» به بیان این خاطره از زبان مادر شهید محمد انصاریان و درج ده‌ها خاطره، اسناد و تصاویر گوناگون، پرداخته است.

این کتاب اولین بار در سال ۱۳۹۹ منتشر شد و امروزها، همزمان با سالروز عملیات کربلای۴ و شهادت مظلومانه غواصان قهرمانش به چاپ دوم رسیده است.

کتاب «الضاریان» قصه عجیب بانوانی است که با پیگیری‌های مستمر سرانجام مزار شهید محمد انصاریان را که به اشتباه بر روی سنگ مزارش محمد الضاریان نوشته شده است را پیدا کرده و به دنبال حل مشکلات لاینحل شان هستند.

در بخشی از این کتاب آمده است: «دفعه دوم که می‌خواست برود جبهه، شنیده بود که قرار است در جبهه‌ها عملیاتی انجام شود و تصمیم گرفت با دوستانش اعزام شود. این‌بار آمد و اجازه گرفت و چون می‌گفت به خط اول جبهه نمی‌روم و فعالیت‌هایم پشت جبهه است، قبول کردم که برود.

اواخر تابستان سال ۱۳۶۵ بود که رفت و از آنجایی که نگران درس و تحصیلاتش هم بود، از پدرش خواسته بود کتاب‌های درسی‌اش را تهیه کرده و در دبیرستان هم ثبت نامش کند؛ که همه این کارها انجام شد، اما بعد از سه ماه به جای خودش، خبر شهادتش آمد.

و اما تا زمانی که یک مشت از استخوان‌های محمد را پس از ۱۰ سال نیاورده بودند، اصلاً باور نمی‌کردم که محمد شهید شده است و هنوز امید به آمدنش داشتم؛ به طوری‌که، هر سال که نزدیک عید نوروز می‌شد می‌گفتم بروید بادام بگیرید و بیاوریدکه باید باقلوا درست کنم، محمدم می‌آید. حتا سال ۱۳۶۹ که اسرا می‌آمدند، به سراغ آن‌ها هم رفته و سراغ محمد را گرفتم، اما وقتی تکه‌هایی از استخوان‌های پیکرش را در سال ۱۳۷۵ آوردند، دیگر امیدم ناامید شد و چاره‌ای نمانده بود، الا به اینکه بپذیرم، محمد رفته است و دیگر برنمی‌گردد.

راوی یکی از خاطرات کتاب می گوید: «من سال‌هاست با یک مشکل بزرگی مواجه شده‌ام و الآن حدود ۶، ۷ ماهی‌ست که برای رفع آن به هر امام و امامزاده‌ای که دیده‌ام و گفته‌اند، متوسل شده‌ام اما هیچ‌کدام جوابم را نداده‌اند و خواب و زندگی‌ام آشفته شده است، تا اینکه چند شب پیش خواب دیدم سر مزاری دارم قدم می‌زنم، همین طورکه قدم می‌زدم یک آقایی آمد و گفت: خانم دنبال چی می‌گردی؟ من هم گفتم: مشکلی دارم و ماه‌هاست به دنبال حل آن هستم و به هر امام و امامزاده‌ای هم متوسل شده‌ام نتیجه نگرفته‌ام. آن آقا که چهره‌ای نورانی داشت، به من گفت: می‌دانم مشکلت چیست. شما هر چی که می‌خواهی از این شهید بخواه، حلال مشکلات تو این شهید است.

او اسمی از شهید نبرد، فقط سنگ مزارش را نشانم داد و تا خواستم نامش را بپرسم دیدم رفته است و آنجا نیست. تا آن روز آن مزار و آن فضایی که در خواب می‌دیدم را ندیده بودم و اصلاً تا به حال قزوین هم نیامده بودم و هیچ کجای آن را بلد نبوده و نیستم، اما وقتی آن آقا قبر را به من نشان داد فقط اسمش را خواندم که نوشته بود «الضاریان» که با خوشحالی از خواب پریدم...

کتاب «الضاریان» با افزایش برخی خاطرات جدید از یاران شهید، دی ماه ۱۴۰۲ در تیراژ یک هزار نسخه، با همت خانواده شهید انصاریان و توسط نشر شکیب زاده منتشر شده و هم اکنون در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها