به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «آواز ذرتها» نوشته باربارا سانتوچی است که مجید عمیق، مترجم نامآشنای کشورمان آن را ترجمه کرده. این کتاب از سوی انتشارات میچکا منتشر شده است.
کتابهای خوب و خواندنی مثل «آواز ذرّتها» آغاز خوبی دارند. این نوع داستانها از همان آغاز حرف مهمی را که قرار است بگویند با تو در میان میگذارند، نه اینکه هر چه در چنته دارند بگویند و تمام شوند. نه! بلکه حرف و نکته اصلی را که قرار است از طریق یک قصه بگویند از همان اول کتاب تقریباً برملا میکنند. آغاز کتاب داستان «آواز ذرّتها» اینگونه است:
– آنا و بابابزرگ از کلبه بیرون آمدند و از جادهی خاکی، راه مزرعه ذرت را در پیش گرفتند. برگهای پاییزی پیش پایشان چرخ میخوردند. آنا چوبدستیاش را پابهپای عصای بابابزرگ زمین میزد.
بابابزرگ گفت: «صدای ذرتها را گوش کن آنا انگار آواز میخوانند.»
– این چه حرفی است بابابزرگ؟ ذرت که آواز نمیخواند.
در همین پاراگراف از کتاب «آواز ذرّتها» متوجه چند نکته مهم میشویم::
اول اینکه داستان درباره آنا و پدربزرگش است؛ پدربزرگی که آنا او را خیلی دوست دارد؛ چون در همین شروع دارد چوبدستیاش را پابهپای بابابزرگ زمین میزند. پس یک رابطه عمیق عاطفی بین آن دو وجود دارد. فصل پاییز است و برگها پیش پایشان چرخ میخورد و مهمتر از همه نکتهای که پدربزرگ در مورد «آواز ذرّتها» میگوید و وقتی آنا میگوید ذرّت که آواز نمیخواند، قصه اصلی شروع میشود.
داستان را که ادامه بدهیم متوجه میشویم آنچه در آغاز داستان گفته است ارتباطی کاملاً ارگانیک و ماهوی با کل داستان دارد؛ اما این را که آیا واقعاً ذرّتها آواز میخوانند باید در ادامه داستان متوجه شد. رابطه عاطفی بین آنا و پدربزرگ و کشف مهمی که آنا در پایان داستان میکند راز خواندنی بودن کتاب است.
آنا «آواز ذرتها» را که شبیه صدای خشدار و گرفته بابابزرگ است، دوست دارد. وقتی زمستان میرسد، بابابزرگ از دنیا میرود و آنا به یاد میآورد به بابابزرگ قول داده دانههای ذرتی را که از مزرعه آوردهاند دوباره بکارد؛ اما….
«آواز ذرتها» داستان عشق پدربزرگ و نوهاش را به تصویر میکشد و آرامآرام به حکایت فقدان و اندوه و شوق زندگی نو نگاهی میاندازد. باربارا سانتوچی با داستان روان و سادهاش به مخاطبان کمسالش اطمینان میدهد که خاطره مرهمی است برای اندوه و لوید بلوم با تصویرگریهای تأثیرگذارش تغییر فصلها و زندگی را به نمایش میگذارد.
مجید عمیق، مترجم کتابهای کودک و نوجوان متولد ۱۳۳۲ در تبریز است. عمیق سابقه ترجمه ۵۰ مجموعه علمی، ۱۸ رمان نوجوان و ۱۰ داستان کودک را در کارنامه خود دارد. مجید عمیق در سال ۶۰ وارد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد و در سال ۶۴ اولین کتاب ترجمه خود را با عنوان «جغد و دارکوب» نوشته برایان ویلد اسمیت منتشر کرد.
نظر شما