به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، شامگاه جمعه ۱۰ فروردین ماه، رضا اسماعیلی در نشست ادبی «امام علی (ع) در ادب پارسی» که با حضور جمعی از اهالی ادب و هنر کشورهای حوزه ایران فرهنگی که با مدیریت علیرضا قزوه و اجرای سید مسعود علوی تبار در گروه بین المللی هندیران برگزار شد، طی سخنانی با عنوان «نهج البلاغه، مرامنامه شعر آیینی» عنوان کرد: توسط پیران و پیشکسوتان شعر آیینی بارها و بارها بر این دقیقه تاکید شده است که اگر ادعای دوستی علی (ع) را داریم و میخواهیم در شمار محبان واقعی آن حضرت باشیم، باید در شعر علوی در کنار محبت، به «معرفت علوی» هم بپردازیم. اینکه علی که بود، چه کرد و چه می خواست؟ برای تحقق این مهم، سیمای راستین علی را نه در آیینه غبار گرفته «غرض ورزی معاندان» و نه در باورهای خرافی غالی گران، بلکه در آیینه بی غبار قرآن و نهج البلاغه باید به تماشا بنشینیم. یکی از بزرگترین کاستیهای شعر علوی، عدم توجه کافی به «نهج البلاغه» است که از آن میتوان به عنوان برادر قرآن نام برد. کتابی که به راستی و درستی دایره المعارفی غنی از فرهنگ اسلامی و گنجیهای ماندگار از پند و حکمت است. بی هیچ اغراقی نهج البلاغه در شعر علوی روزگار ما غریب و مهجور است. صحیفه اصیل و ارجمندی که باید مرامنامه شعر علوی باشد، ولی نیست! در حالی که پیش از این، شاعران بزرگی همچون فردوسی، ناصر خسرو، سنایی، عطار، مولوی، سعدی، حافظ، اقبال لاهوری و… در سرودن شعر از این گنجینه بی بدیل بهرههای فراوانی بردهاند.
اسماعیلی در ادامه بیان کرد: بی هیچ تردیدی، خطبهها، نامهها و سخنان امام علی (ع) مستندترین منبع برای به تصویر کشیدن سیمای راستین آن امام همام است ولی متاسفانه شعر علوی روزگار ما هنوز به ملکوت نهج البلاغه عروج نکرده و به درک عظمت این کتاب معنوی نرسیده است. از هزاران هزار شعری که پیشانی نوشت شعر علوی دارند، کمتر میتوان نشانی قابل تامل و عمیقی از نهج البلاغه گرفت. در حالی که تبیین سیره عملی امام علی (ع) بدون جرعه نوشی از زمزم نهجالبلاغه غیر ممکن است.
وی در انتها تصریح کرد: شاعر آیینی باید با نهج البلاغه زندگی کند و به این صحیفه نورانی به عنوان مستندترین و اصیلترین مرامنامه شعر آیینی نگاه کند. شاعران آیینی باید از این دو منبع معنوی و بی بدیل - قرآن و نهج البلاغه - که آیینه تمامنمای اسلام ناب محمدیاند، در تبیین و ترویج آموزههای اصیل دینی بهرههای فراوان ببرند. البته منظور ار بهرهبرداری، به نظم کشیدن و ترجمه تحتاللفظی آیات قرآن و خطبهها و نامههای نهج البلاغه نیست، بلکه بیشتر راه بردن به جان و جهان و سیرت و باطن این دو منظومه الهی است، آن چنان که به در راه ماندگان وادی حیرت و گمراهی، صراط مستقیم توحید و رستگاری را بنمایاند و برای شب زدگان، چلچراغ هدایت و عنایت باشد.
شاعران و هنرمندانی نظیر علیرضا قزوه، سیدعبدالله حسینی، رضا اسماعیلی، ایرج قنبری، سیدمسعود علویتبار، سیدحکیم بینش، نغمه مستشارنظامی، زهرا میریان کرمی، سمانه خلفزاده، معصومه هرمزی مقدم، و نجمه شمس در این محفل یادبود حضور داشتند.
در اینجا برخی از اشعار ارائه شده در این محفل را با هم مرور میکنیم:
سید عبدالله حسینی
ساقی درآمد از در جام شراب کف کرد
القصه غصه ها را آنجام برطرف کرد
اجداد من زمستی مردند و من ندانم
نسل مرا چه دستی اینگونه ناخلف کرد
جای شراب یک عمر خوردم فریب و افسوس
ترس از عذاب واهی عمر مرا تلف کرد
محراب جای من نیست دلگیرم از معابد
دل باز هم هوای میخانه نجف کرد
مطرب رسید از راه زد چنگ بر چغانه
رفع ملال از دل با نای چنگ و دف کرد
من ناگهان شنیدم گلبانگ واشربوا را
بانگ اذان ساقی دل را پر از شعف کرد
در دل هنوز قدری خوف از عذاب اگر بود
رفعش جناب مطرب با بانک لا تخف کرد
بارد زیاد باران بر شانه های دریا
گلچین ازآن میانه یکقطره در صدف کرد
زیر عبای ساقی یک خم بسته باقیست
کانرا خدای وقف رندان جان به کف کرد
نغمه مستشارنظامی
آفتابی و در آیینه تماشا داری
میدرخشی که جهان را به سخن واداری
جذبه و دافعه و قهر و محبت یکجا
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
شعر نابی ست درین نام که اعلی و علی است
الفتی با شعرا حضرت مولا داری
مولوی نیستم و واله و شیدای توام
بس چو من شیفته، ای شمس دو دنیا داری
مست تسنیم غدیریم و در ایرانِ علی
شیعیانی همگی غرق تولا داری
ای سلیمان سخن! تحفه ای از مورچه ایست
می پذیری تو؟ هوای دل ما را داری
زهرا میریان کرمی
نمیدانم چه بنویسم برای سجدگاه تو
زمانی که نفسهای تو در جان زمین گل کرد
زمانی که سرت برسجده بود و آسمان میگفت
ملائک خوب میبینید آنجا را، یقین گل کرد
تودرصبحی که محشر شد میان سجدهات آقا
صدای فزتُ رب الکعبه ات تااوج دین گل کرد
صدا از عرش میآمد صدای نالهای محزون
علی مولا علی (ع) در قلب جبریل امین گل کرد
دوباره جبرئیل حق، محمد (ص) را پیامی برد
محمد (ص) اولین یار مسلمان تو برگشته است
بهشت با علی برتو گواراترشد ای احمد
شب قدری مبارک، جان وجانان تو برگشته است
سیدحکیم بینش
برایت میسرایم یک غزل سرخ
گل سرخم که بودی از ازل
تمام آرزوی من هم این است
مرا مولا بگیری در بغل سرخ
فاطمه نانیزاد
نخلهای کوفه الغوث، الامان سر دادهاند
آه را از سینههای شعلهور پر دادهاند
اشک میثم نه، که از اشک امیرمومنان
نخلهای میثم تمارها بر دادهاند
غربتی از کوچههای شهر دامن میکشد
این خبر را لالههای سرخ پرپر دادهاند
ای دریغ و درد…، دردا که ولینشناسها
باز هم اجر رسالت بر پیمبر دادهاند
مطلعالفجر است یا والیل!؟! والعصری بخوان
ساقی جان و جهان را صبح ساغر دادهاند
لیلةالقدری، زمین قدر تو را نشناخته
آسمانیها نوای یا علی سر دادهاند
سمانه خلفزاده
شد سنگ صبور بی کسی هایت، چاه
جاریست هنوز در دلش غصه و آه
دنیای پس از تو تیره و تاریک است
لاحول و لا قوة الا بالله
فائزه زرافشان
چه حرفهای زلالی که رودهای روانند
چه نورها، چه سخنها که با تو در جریانند
چه چشمههای حیاتی که از لب تو تراوید
چه مهربانکلماتی که آفتابنشانند
بیا و خطبه بخوان بر فراز منبر تاریخ
که واژههای تو نهجالبلاغههای جهانند
اگر نگاه جهانی به دستخط تو باشد
اشارههای تو مولا، هنوز نامهرسانند
غزل به سجده میافتد در آستان کلامت
که جملههای قصار تو قلّههای زبانند
هزار دفتر اگر سیّدِ رضی بگشاید
ثنای مرتبهات را چکامهها نتوانند
تو کیستی که شبیهت نیامدهست به عالم
تو کیستی که برایت نبوده هیچ همانند
تو بوترابی و آن نفحههای در کلماتت
به قلبها همه نور و به جسمها همه جانند
قدم گذار در این کوچههای حزن و خموشی
که گامهای تو بر خاکِ مرده چون ضربانند
چنین که درگهِ تو ذرّهپرور است در آفاق
بعید نیست مرا هم به آسمان برسانند
احمد رفیعی وردنجانی
آهسته و پیوسته و پنهان، غریبه
در کوچهها میبُرد شبها نان، غریبه
از حاصل دستش رطب خورده ست یک شهر
لطفش همیشه بوده بی پایان، غریبه
هرچند سهمش درد بود از مردم شهر
بوده برای دردشان درمان غریبه
با مهر می بارید، باران مهربان بود
با مردمِ با برکتِ باران غریبه
با اینهمه، افسوس که پاسخ ندارد
حتی سلامش در غریبستان غریبه
آن شب که قرآن کشته شد، بسیاری از خلق
قرآن به سر بودند و با قرآن غریبه
معصومه هرمزی مقدم
محراب را سرمیکشد با جامی از درد
فزت و رب الکعبه گفت و عاشقی کرد
بین درو دیوار جان داداز غم یار
روزی که جانش رفت با سیلی نامرد
دلتنگی اش را بعد زهرا چاه دیدو
کوفه چه ها که برسر سردار آورد
پیچید بین کوچه ها بوی یتیمی
نه ردی از نان و نه خرما ونه شبگرد
حیدر که نامش لرزه برکفار میزد
آرام خوابیده است امشب با تنی سرد
بااشک وآه وکاسه شیری کودکی گفت
بابا نرو پیش خدا برگرد برگرد
زهرا آراسته نیا
شکست رعد ستم فرق آسمانش را
بدا به حال زمین که نخواست جانش را
و چشم کینه کوفه که شور بود و حسود
و چشم زد دل دریای مهربانش را_
به بیوفایی خود داده او ادامه و بعد
به تیغ داد و عطش سهم میهمانش را
علی که فاتح خیبر، علی که شاه غدیر
چگونه واژه به دوشش کشد بیانش را
به خون وضو کن اگر مقتدای تو عشق است
به قبلهگاه بلا داده او اذانش را
ز غزه تا به یمن تا به پهنه ی کابل
خبر رسید که کشتند عاشقانش را
نجمه شمس
در گیرودار وسوسههای خاموش
مردی که عشق را میفهمید
به نماز ایستاد
در حجابی تو در تو
فرشتگان عرش اقتدایش کردند
علی
در سجدهای طولانی
به سلام حق شتافت
و شرافت جامه کبود پوشید
نظر شما