سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مریم کمالیپور راوری: سرماخوردگیام بدتر شده و حالا در روز نهم نمایشگاه یک خبرنگار تبدار و بیحالم که دلم میخواهد از هر که درخواست مصاحبه کردم دستش را بگذارد روی پیشانیام و بگوید: «اوه چقد تب داری! آره حتماً باهات مصاحبه میکنم. اصلاً بیا بنشین مصاحبه بگیر. ضبط صوت رو بده دستم، خودم نگه دارم.»
به نشست اول میرسم. موضوع را واقعاً دوست دارم: کتابهای تصویری و کمیک. مهمان برنامه کمی کلیگویی میکند ولی در کل مباحث خوبی مطرح میشود و موقع یادداشت صحبتها، بیشتر برای خودم نکتهها را مینویسم تا خبر نشست. کلی سوال توی ذهنم میچرخد که میخواهم از مهمان نشست بپرسم؛ جلو میروم و با صدای گرفته میگویم: «من فلانی هستم از ایبنا میتونم وقتتون رو بگیرم؟». آمادهام که بگوید ضبط صوت را بده خودم نگه دارم، بیا بنشین تو حالت خوب نیست؛ اما میگوید: «نه! مصاحبه نمیکنم.»
نشست دوم، بزرگداشت احمد خدادوست، شاعر بهار و طبیعت است. شاعرها یکییکی میآیند و روبهروی استادشان شعر میخوانند. سرم را تکیه دادهام به دیوار و غرق لذتم. خدادوست شروع به صحبت میکند، میگوید: ۳۰، ۴۰ سال پیش از شمال میآمده تهران پیش نادر ابراهیمی. میگوید من و احمدرضا احمدی دوست بودیم و با هم میرفتیم پیش نادر. ذهنم شروع میکند به خیالبافتن. ۴۰ سال پیش، یکی از اتاقهای کانون پرورش فکری، احتمالاً تابستان، نادر ابراهیمی، احمدرضا احمدی و احمد خدادوست هر سه در یک اتاق نشستهاند به حرف: چه صحنه تاریخی و جذابی.
آخر جلسه میروم پیش او؛ میخواهم به مناسبت سالروز تولد مرحوم احمدرضا احمدی از او مصاحبه بگیرم. پنج، شش دفعه از من عذرخواهی میکند و میگوید نمیتواند به این سادگیها درباره احمدرضا حرف بزند. نمیخواهم اذیتش کنم. تشکر میکنم و میگویم: فقط دیدن شما از نزدیک هم برایم افتخار است.
پژوهشگر موردعلاقهام بین جمعیت است. از مقالات و کتابهایش خیلی استفاده کردهام. چشمهایم داغ شده و سرم سنگین است. میروم جلو و سلام میکنم. مهربانانه پاسخ میدهد. میگویم مصاحبه؟ میگوید اصلاً! مهربان میگوید و عذرخواهی میکند.
تقریباً آخر روز است و من یک خبرنگار تبدار و مریض هستم با یک ضبط صوت خالی.
به گزارش ایبنا: نمایشگاه کتاب تهران ۱۴۰۳ با شعار «بخوانیم و بسازیم» ۱۹ تا ۲۹ اردیبهشتماه در مصلای امام خمینی (ره) برگزار میشود. اطلاعات کامل نمایشگاه کتاب ۱۴۰۳ تهران را اینجا بخوانید.
نظر شما