یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۲:۳۸
چرا افراط‌گرایان اغلب خشن‌اند؟

افراط‌گرایان، مانند فرقه‌گرایان، ذهنی تک‌بُعدی دارند. آنان از نوعی تک‌فکری رنج می‌برند که آنها را از تمایز قائل شدن بین حوزه‌هایی که مصالحه و چانه‌زنی در آنها مناسب است و حوزه‌هایی که چنین نیست ناتوان می‌کند. ازآنجاکه آنان همۀ مصالحه‌ها را فاسد می‌دانند، نمی‌پذیرند که برخی مصالحه‌ها بهتر از برخی دیگرند.

به گزارش سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): افراط‌گرایی؛ تحلیلی فلسفی کتابی است از قاسم، فیلسوف کنیایی‌الاصل بریتانیایی در دانشگاه وارویک انگلستان، که در سال ۲۰۲۱ منتشر شده است. کسّام در این کتاب به سراغ موضوع افراط‌گرایی، یکی از پرتنش‌ترین و جنجالی‌ترین مسائل قرن بیست‌ویکم، رفته است. او در این کتاب، سه نوع افراط‌گرایی را از هم متمایز می‌کند – افراط‌گرایی ایدئولوژیک، افراط‌گرایی روشی و افراط‌گرایی روان‌شناختی – و موضوعات و مسائل مهمی را حول این مفهوم مورد بحث قرار می‌دهد: افراط‌گرایی چیست؟ افراط‌گرایان چه روش‌هایی به کار می‌بندند؟ آیا نوعی «ذهنیت افراطی» وجود دارد، و اگر چنین است آن ذهنیت چیست؟ مفاهیم خلوص، قربانی بودن و تحقیرشدگی چه نقشی در فهم افراط‌گرایی ایفا می‌کنند؟ افراط‌گرایی چه تفاوتی با تعصب و بنیادگرایی دارد؟ فرد چگونه افراط‌گرا می‌شود و چگونه باید فرایند افراط‌گرایی‌زدایی را طراحی کرد؟ کسّام، در سراسر کتاب، از مثال‌هایی واقعی استفاده می‌کند، از خمرهای سرخ، ارتش جمهوری‌خواه ایرلند، القاعده و تیموتی مک‌وی گرفته تا برخی آثار ادبی و برنامه‌های ضدافراط‌گرایی در کشورهای غربی.

افراط‌گرایی؛ تحلیلی فلسفی توسط حسین شیخ‌رضایی ترجمه شده و در آینده‌ای نزدیک از سوی نشر کرگدن منتشر خواهد شد. آنچه در ادامه می‌آید بخشی از فصل چهارم این کتاب است که در آن نویسنده ذیل بحث از افراط‌گرایی روان‌شناختی و ذهنیت افراطی، به نحوۀ نگرش افراط‌گرایان به موضوع مذاکره و مصالحه می‌پردازد. در این بخش، کسّام می‌کوشد تمایزی بین اصول‌گرا بودن و افراط‌گرا بودن برقرار کند و نشان دهد که چرا افراط‌گرا از مقولۀ مذاکره و مصالحه گریزان است و آن را در تعارض با دلمشغولی خود به مفهوم خلوص و ناب بودن می‌پندارد.


***

ذهنیت افراطی و موضوع مصالحه

یکی از چیزهایی که افراط‌گرایان طرفدار آن‌اند مصالحه‌ناپذیری کامل، حداقل در برخی حوزه‌ها، است. پیش‌تر، افراط‌گرایان به‌عنوان افرادی توصیف شدند که به‌شکلی مصالحه‌ناپذیر به امور باور دارند، که این به‌عنوان حکمی دربارۀ گرایش‌های آنان فهمیده می‌شود. اما این امر توصیفی از نحوۀ نگرش آنان به مصالحه نیز هست. نحوۀ نگرش آنان به مصالحه نه‌تنها به‌طور ضمنی، بلکه اغلب به‌طور صریح خصمانه است. اگر از آنان خواسته شود نحوۀ نگرش خود را توجیه کنند، احتمالاً مسائلی را که حاضر به مصالحه دربارۀ آنها نیستند مسائل اصولی توصیف خواهند کرد. این امر پرسشی آشکار را مطرح می‌کند: چه چیزی عدم تمایل افراط‌گرا به مصالحه را از عدم تمایل اصول‌گرا متمایز می‌کند؟ در چه شرایطی خصومت با مصالحه نشان‌دهندۀ ذهنیت افراط‌گرا است، در مقابل آنچه که ممکن است «ذهنیت اصول‌گرا» نامیده شود؟

مصالحه موضوعی است که به‌نحوی شگفت‌انگیز توجه فلسفی اندکی به خود جلب کرده است. بااین‌حال، یک استثنای قابل‌توجه در این غفلت وجود دارد، و آن هم کتاب آویشار مارگالیت به نام «دربارۀ مصالحه و مصالحه‌های فاسد» ( On Compromise and Rotten Compromises) است. مارگالیت پیام کتاب خود را چنین خلاصه می‌کند:

به‌طور کلی، مصالحۀ سیاسی چیز خوبی است. مصالحۀ سیاسی به خاطر صلح بسیار خوب است. مصالحۀ کثیف، مشکوک و بی‌ارزش بد است، اما آن‌قدر بد نیست که همیشه به هر قیمتی از آن اجتناب شود، به‌ویژه وقتی در خدمت صلح منعقد شود. فقط از مصالحۀ فاسد باید به هر قیمتی اجتناب کرد. (۲۰۱۰:۱۶)

مصالحه در معنای «کم‌جان» آن شامل هر توافق ممکن بین دو یا چند طرف است. مصالحۀ امیدوارانه توافقی است شامل به رسمیت شناختن طرف مقابل و دیدگاه او به‌عنوان دیدگاهی مشروع. مصالحۀ امیدوارانه «حتی ممکن است شامل مقداری فداکاری از سوی طرف قوی‌تر باشد، نه اینکه او به‌سختی چانه‌زنی کند تا آنچه را که می‌خواهد به دست آورد» (همان، ۴۱). هدف این است که «تصویر سلطه از بین برود» (همان، ۴۱). مصالحۀ امیدوارانه «باید بر اساس امتیازات متقابل باشد: بر اساس تقسیم تفاوت» (همان، ۴۸). یکی از انواع مهم مصالحۀ امیدوارانه این است که «هر دو طرف از ’رؤیاهایشان‘ دست بکشند، تا آنچه برای مذاکره باقی می‌ماند دامنه‌ای از توافق‌های ممکن را در بر گیرد» (همان، ۴۶). در نهایت، و از همه مهم‌تر برای بحث کنونی ما، مصالحۀ فاسد «توافقی برای تثبیت یا حفظ رژیمی غیرانسانی، رژیمی مبتنی بر ظلم و تحقیر است، رژیمی که انسان‌ها را به‌عنوان انسان در نظر نمی‌گیرد» (همان، ۲). از مصالحۀ فاسد باید «به هر قیمتی که شده» اجتناب کرد (همان، ۹۶؛ تأکید افزوده شده است). مصالحه در حمایت از یک رژیم نژادپرست «نمونۀ اعلای مصالحۀ فاسد» است (همان، ۴).

یکی از مشاهدات مارگالیت این است که مفهوم مصالحۀ سیاسی بین دو تصویر از سیاست گرفتار شده است: تصویر اقتصادی و تصویر دینی. در تصویر اول، همه‌چیز قابل‌مصالحه است. در تصویر دوم، «چیزهایی وجود دارند که هرگز نباید دربارۀ آنها مصالحه کرد» (همان، ۲۴). بیشتر ما به این نکته آگاه‌ایم که برخی جنبه‌های سیاست زیر سایۀ تصویر اقتصادی است، درحالی‌که بهتر است برخی جنبه‌های دیگر زیر سایۀ تصویر دینی قرار گیرد. به‌عبارت‌دیگر، اکثر ما نوعی «ادراک سیاسی برجسته‌بین» داریم (همان، ۱۴۸). آنان که مارگالیت «فرقه‌گرا» می‌نامد، تنها در چنگال تصویر دینی اسیرند:

فرقه‌گرایی نوعی شیوۀ عمل و حالتی از ذهن است … حالتی ذهنی هست که در آن، فرد موضع اصولی خود را، به هر قیمتی که شده، بدون مصالحه حفظ می‌کند. فرقه‌گرایی تمایلی است به دیدن هر مصالحه به‌عنوان مصالحه‌ای فاسد… [فرقه‌گرا] مصالحه را تسلیم شدن، خیانت به آرمان، می‌داند… در ذهنیت فرقه‌گرا چیزی بیش از صرف نگرش منفی به مصالحه وجود دارد. اما به نظر من، امتناع از مصالحه ویژگی اصلی آن است. (همان، ۱۴۸-۱۴۹)

درحالی‌که مصالحۀ امیدوارانه نوعی تمایل به مصالحه بر سر رؤیاها است، فرقه‌گرایان رؤیاهایشان را غیرقابل‌مذاکره و مقدس می‌دانند. اعتقاد آنان مبنی بر اینکه می‌توانند «همه‌چیز را داشته باشند»، «این نگاه را که مصالحه در حکم نوعی تسلیم است تشویق می‌کند» (همان، ۴۷).

اگرچه مارگالیت دربارۀ «فرقه‌گرایی»، و نه «افراط‌گرایی»، صحبت می‌کند، بسیاری از آنچه او دربارۀ فرقه‌گرایی می‌گوید، درخصوص افراط‌گرایی نیز صادق است. در درجۀ نخست، آنچه او نوعی قالب ذهنی فرقه‌گرا می‌نامد، می‌تواند به‌عنوان نوعی «ذهنیت» فهمیده شود. یکی از ویژگی‌های اصلی این قالب ذهنیْ نحوۀ نگرش آن به مصالحه است. علاوه‌براین، مارگالیت به‌درستی خصومت با مصالحه را با دلمشغولی به خلوص مرتبط می‌کند. خلوص ناشی از ترس از آمیختنِ مقوله‌ها است. فرقه‌گرا در دلمشغولی‌اش به خلوص، «مصالحه را عملی از سنخ آلودگی می‌داند» (همان، ۱۵۶). «کثافتْ نفی خلوص است» و «فرقه‌گرا زندگی عاری کثافت را آرزو می‌کند» (همان، ۱۵۷). از همه مفیدتر اینکه مارگالیت حداقل راه‌حلی جزئی برای چالش تمایز بین فرد اصول‌گرا و افراط‌گرا ارائه می‌دهد.

فرد اصول‌گرای غیرافراطی به اتخاذ دیدگاهی صرفاً اقتصادی به سیاست بسنده نمی‌کند. چنین فردی همه‌چیز را قابل‌مذاکره و موضوع چانه‌زنی نمی‌داند. او آمادۀ مصالحه است، به‌ویژه مصالحه‌ای برای حفظ صلح، اما آمادۀ مصالحه‌های فاسد نیست. برای او، ممنوعیت مصالحۀ فاسد یک موضع اصولیِ واقعی است. افراط‌گرایان نه‌تنها دربارۀ امور نادرست مصالحه‌ناپذیرند، بلکه دربارۀ همه‌چیز در حوزۀ سیاست مصالحه‌ناپذیرند. آنان «هر مصالحه‌ای را تسلیمی شرم‌آور می‌بینند» (همان، ۱۰). به‌عبارت‌دیگر، آنان همۀ مصالحه‌ها را فاسد تلقی می‌کنند، از جمله آنهایی که برای رسیدن به صلح انجام می‌شوند و رژیم‌های غیرانسانی را تثبیت یا حفظ نمی‌کنند. افراط‌گرایان چنان به خلوص دلمشغولی دارند که برایشان حتی حفظ صلح نیز مصالحۀ امیدوارانه را توجیه نمی‌کند. آنان به معنای واقعی کلمه ترجیح می‌دهند بمیرند، یا به جنگ بروند، تا مصالحه کنند. این امر توضیح می‌دهد که چرا افراط‌گرایان اغلب خشن‌اند و با توصیف راث از مِری، به‌عنوان کسی که ترجیح می‌دهد گرسنگی بکشد و دربارۀ آسیب رساندن به موجودات زندۀ دیگر مصالحه نکند، سازگار است.

این ملاحظات باید این نگرانی را که افراط‌گرا بودن، حداقل تا آنجا که به نحوۀ نگرش به مصالحه مربوط می‌شود، از اصول‌گرا بودن قابل‌تمایز نیست، کاهش دهد. فرد اصول‌گرا به خلوص دلمشغولی ندارد، دیدگاهی صرفاً دینی به سیاست ندارد، و همۀ مصالحه‌ها را فاسد نمی‌داند. افراط‌گرای واقعی به خلوص دلمشغولی دارد، دیدگاهی صرفاً دینی به سیاست دارد، و همۀ مصالحه‌ها را فاسد می‌داند. او حاضر به مصالحه بر سر رؤیاهایش نیست و ترجیح می‌دهد، حتی در مسائل نسبتاً پیش‌پاافتاده، بمیرد تا مصالحه کند. افراط‌گرایان، مانند فرقه‌گرایان، ذهنی تک‌بُعدی دارند. آنان از نوعی تک‌فکری رنج می‌برند که آنها را از تمایز قائل شدن بین حوزه‌هایی که مصالحه و چانه‌زنی در آنها مناسب است و حوزه‌هایی که چنین نیست ناتوان می‌کند. ازآنجاکه آنان همۀ مصالحه‌ها را فاسد می‌دانند، نمی‌پذیرند که برخی مصالحه‌ها بهتر از برخی دیگرند.

اکنون این ایده که افراط‌گرایی در معنای روان‌شناختی فقط به آنچه فرد بدان باور دارد مربوط نیست، بلکه به چگونگی باور داشتن او نیز بستگی دارد، چه سرنوشتی می‌یابد؟ پیشنهاد شده است که افراط‌گرایان به‌شکلی مصالحه‌ناپذیر به چیزها باور دارند، اما ممکن است کسی به‌شکل مصالحه‌ناپذیر باور داشته باشد، بدون اینکه ذهنیت افراطی داشته باشد. به‌عنوان مثال، عدم تمایل به مصالحه دربارۀ دامنۀ محدودی از موضوعاتْ نشان‌دهندۀ نگرش منفی به مصالحه به‌طور کلی نیست. همچنین عدم تمایل به مصالحه بر سر دامنۀ وسیع‌تری از موضوعات، اگر این عدم تمایل بر این باور مبتنی باشد که مصالحه‌های ردشده فاسدند، نشان‌دهندۀ ذهنیت افراطی نیست. افراط‌گرایان مصالحه‌هایی را که فاسد می‌دانند رد می‌کنند، اما اصول‌گرایان نیز همین کار را می‌کنند. اینکه آیا عدم تمایل به مصالحه به ذهنیت افراطی دلالت دارد یا نه، به‌شکلی سرنوشت‌ساز به این موضوع بستگی دارد که چرا باورمندِ مصالحه‌ناپذیر بر این باور است که مصالحه‌هایی که رد می‌کند فاسدند، و آیا این باور موجه است و مصالحه‌هایی که او رد می‌کند واقعاً فاسدند یا نه. باور او به اینکه مصالحه‌هایی که رد می‌کند فاسدند، بر اساس چیزهای دیگری که او بدانها باور دارد خواهد بود؛ بنابراین محتوای آنچه او بدان باور دارد در اینجا مرتبط است. آنچه مشکل‌ساز است این نیست که فرد باور دارد که مصالحه‌هایی که رد می‌کند فاسدند، بلکه «تمایل عمومی» به تشخیص فساد در مصالحه‌هایی است که فاسد نیستند مشکل‌زا است. معنای این سخن که افراد برخوردار از ذهنیت افراطی «به‌شکلی مصالحه‌ناپذیر باور دارند» این است که آنان آنچه را مصالحۀ فاسد محسوب می‌شود به اندازۀ کافی از دیگر موارد متمایز نمی‌کنند، و باورهای غیرموجه دیگری دربارۀ ماهیت و پیامدهای مصالحه‌هایی که رد می‌کنند دارند. آنان تمایل دارند، بر اساس دلایل ناکافی، باور داشته باشند مصالحه‌هایی که رد می‌کنند نشانۀ تسلیم یا خیانت به اصلی ظاهراً غیرقابل‌مذاکره است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین