كتاب «عليت از نظر كانت» نوشته دكتر رضا بخشايش از سوي موسسه بوستان كتاب منتشر شد. اثر حاضر، ديدگاههاي كانت و تفسير ويژه او را از عليت به تفصيل كاويده است.\
گاهي مسالهاي به اين دليل ناشناخته ميماند كه به ذهن كسي خطور نكرده و درباره آن بحث نشده، اما زماني نيز به اين دليل كه بيش از اندازه و احيانا با رهيافت و روش نادرست از آن بحث شده است. گاهي يك حقيقت از بس كه پيدا است پنهان ميماند و وقتي يك شخصيت به دليل شهرت فراوان ناشناخته مانده است. «عليت» چنين حقيقتي و «كانت» چنين شخصيتي است.
عليت عام از بديهيترين اصول فلسفي است و مشكل از اين جا ناشي شده كه بعضي از متفكران با آن همچون يك اصل نظري كه بايد اثبات شود برخورد كردهاند.
ناشناخته ماندن كانت در درجه نخست، معلول پيچيده بودن دستنوشتههاي اوست و در درجه دوم معلول تفسيرهاي نادرستي است كه احيانا از كانت به عمل آمده است. كانت خود دشواري فلسفهاش را به ابتكاري و نو بودن آن نسبت داده و توصيه كرده است كساني كه از عهده علوم متقن بر نميآيند بهتر است «مواهب عقلي خود را در موارد ديگري به كار برند.»
از آن جا كه كانت كوشيده است همه چيز را با هم داشته باشد، تفسيرهاي ضد و نقيضي از فلسفه او ارائه شده است، كه از آن جمله ميتوان به مساله مابعدالطبيعه و جايگاه قواي معرفتي و شان و مقامي كه كانت به هر يك از آنها ميدهد اشاره كرد. سعي نگارنده اثر حاضر اين است كه در توان خود، كانت را بهتر بشناسد و بشناساند.
عليت و تفسيرهاي مختلفي كه انديشوران و مكاتب فلسفي، علمي، كلامي و عرفاني از آن ارائه دادهاند همواره محل بحث و مناقشه فيلسوفان ـهم در فلسفه اسلامي و غربيـ بوده و هست. كانت يكي از فيلسوفان برجسته غربي است كه تشكيكات «هيوم»، وي را به اهميت اصل عليت، واقف كرد.
كانت در جواب هيوم كوشيده است رابطه تركيبي علت و معلول را در مفهوم «ابژه» نشان دهد و از اين طريق اعتبار عيني رابطه علّي را به اثبات برساند. كانت پس از آن كه ميپذيرد نميتواند كليت و ضرورت رابطه علّي را در ابژه تجربي (عين خارجي) به اثبات برساند، به مفهوم ابژه استعلايي منتقل ميشود. ابژه استعلايي مفهومي است پيشين كه كليت و ضرورت آن بر احكام فاهمه استوار است.
نگارنده اين تحقيق را بر اساس تفكيك بين دو معناي ابژه پيش برده است: "ابژه تجربي كه متكفل ماده شناخت و واقعيت عيني است و ابژه استعلايي كه متكفل صورت شناخت و اعتبار عيني است. تفكيك دقيق بين اين دو معناي ابژه و به دنبال آن، تعيين سهم ماده شناخت و صورت آن اكثر شارحان كانت را دچار سردرگمي كرده است. خود كانت در اين جهت بسيار مقصر است، زيرا هر جا اصطلاح «عيني» را به كار برده، معلوم نكرده است كه آيا مراد او واقعيت عيني است يا اعتبار عيني. نگارنده سعي كرده است تا آن جا كه به «عليت» و «توالي عيني» مربوط ميشود اين ابهام را بزدايد. اگرچه كانت در تحليل مفاهيم، استنتاج استعلايي و شاكلهسازي تلاش زيادي كرده است، اما به نظر نگارنده بيان وي هنوز نميتواند رابطه مفاهيم پيشين، از جمله عليت را با واقعيات عيني (پديدارها به بيان كانت) به خوبي توجيه كند. نظريه معقولات ثانيه فلسفي در فلسفه اسلامي بهترين رهيافت براي حل اين مساله است؛ بيان كانت را با اين رهيافت ميتوان تكميل كرد."
براساس مطالب كتاب، كانت، هم در شاكلهسازي و هم در تحليل اصول براي مفهوم زمان نقش حياتي قائل است. او تحت تاثير اين رهيافت، مفهوم زمان را در تعريف عليت (توالي زمانمند) اخذ كرده و در مقام اثبات عليت از آن بهره برده است.
ربط عليت به مفهوم زمان از اساس خطا است. نگارنده نشان داده است كه چگونه اشتباهات كانت از اين رهيافت ناشي شده است. وي تحت تاثير اين رهيافت نخست بيجهت بحث عليت را به علتهاي ناقصه محدود كرده و ديگر اين كه عقل محض را در تعارض سوم و چهارم جدل به تعارض دچار كرده است.
از ويژگيهاي ادبيات كانت پيچيدهنويسي، جملات طولاني، آوردن جملههاي معترضه و صله و موصولهاي فراوان، تكرار بيش از اندازه، نا به جا و جا به جا آوردن اصطلاحات كليدي، شتابزدگي در موارد بسيار حساس، طرح مسائل نامربوط، عدم رعايت نظم منطقي، منحرف شدن از مطلب اصلي در ضمن بحث، تطويل و تفصيل ملالآور و به گفته «كمپ اسميت» در مواردي همچون چهل تكه گسسته بودن مطلب است.
كانت خود اعتراف ميكند كه از موهبت رواننويسي محروم است، اما عذر آن را با مهم و نو بودن مساله توجيه ميكند. در هر حال اين نقاط ضعف باعث شده است كه از كانت تفسيرهاي بسيار مختلفي ارائه دهند و براي تفسير خود به عبارتهاي او متوسل شوند.
كانت را نه با استناد به عبارتها ميتوان بازشناخت و نه با كليگويي. نگارنده در اين تحقيق همه سعي و تلاش خود را به كار گرفته تا با كانت نهايت همدلي، همفكري و هم زباني را به عمل آورد.
اين تحقيق در 14 فصل سامان يافته است: در فصل نخست، مهمترين اصطلاحات و مفاهيم كلي فلسفه كانت را كه در اين تحقيق اهميت دارند، به اختصار توضيح داده شدهاند.
در فصل دوم، ديدگاه پيشينيان كانت را درباره عليت، كه اغلب با دو مكتب عقلگرايي و تجربهگرايي شناخته شدهاند، گزارش ميشوند. موضوع كانت از يك طرف در مقابل عقلگرايي «لايب نيتس» و «ولف» و از سوي ديگر در برابر تجربهگرايي «هيوم شكل» گرفته است، لذا فقط به شخصيتهايي ميپردازد كه به نوعي در عقلگرايي و تجربهگرايي نقش مهمي داشتهاند. قصد نگارنده در اين فصل، فقط گزارش بوده است نه نقادي.
در فصل سوم، سير تحول فكري كانت را تا قبل از مرحله نقادي با تاكيد بر مفهوم «عليت» و ريشههاي تفكر نفادي گزارش ميشود.
فصل چهارم، از تقسيمبندي احكام و حسيات استعلايي (زمان) بحث ميكند.
فصل پنجم، مطالب كانت را در تحليل مفاهيم، به خصوص توضيح خاستگاه مفهوم عليت ميآورد كه كانت از آن به استنتاج متافيزيكي نيز ياد ميكند.
فصل ششم، استنتاج استعلايي كانت را طبق ويراست اول و دوم ذكر كرده است. از آن جا كه استتناج استعلايي قلب نقد است و نيمي از مهمترين مباحث كانت در باب اطلاق مقولات به آن مربوط ميشود، در فصل هفتم ديدگاه دو تن از شارحان كانت، يعني يوئينگ و كمپ اسميت، را با تفصيل گزارش و نقد ميشوند.
در فصل هشتم، مباحث شاكلهسازي را همراه با توضيح و نقد بيان شده است و در فصل نهم، مطالب كلي تحليل اصول، تمثيل اول (جوهر) و تمثيل سوم (مشاركت) را نقل و احيانا نقد شدهاند. مقوله جوهر نقش بسيار كليدي در تفسير كانت از عليت دارد. بعضي از شارحان كانت مثل شوپنهاور تلاش كردهاند مقوله مشاركت را به مقوله عليت تحويل ببرند. نگارنده با تكيه بر تعريف كانت از عليت به عنوان توالي زمانمند از ديدگاه او مبني بر اصالت مقوله مشاركت دفاع كرده است.
در فصل دهم، همه مطالب و عين عبارتهاي كانت را در تمثيل دوم با دقت تمام و بخش بخش ترجمه كرده، توضيح داده و نقد شدهاند. در اين جا با ياري بعضي شارحان كانت از جمله كمپ اسميت و پيتن، براهين كانت را تفكيك كرده و براي هر قسمت از مطالبي كه كانت ذيل تمثيل دوم آورده، عنواني را تخصيص داده است.
فصل يازدهم، نظر و ديدگاه هفت تن از شارحان كانت را درباره تمثيل دوم نقل و نقد كرده است. از آن جا كه طرح نظر كليه شارحان و ناقدان تمثيل دوم امكانپذير نبود، لذا هفت تن گزينش شدهاند كه عبارتاند از: شوپنهاور، كمپ اسميت، يوئينگ، پيتن، بنت، استراوسون و مكي.
آنچه در فصول دهم و يازدهم مورد بحث واقع شده،اند اعتبار عيني عليت است.
در فصل دوازدهم از واقعيت عيني عليت و شناخت و مساله رد ايدهآليسم بحث شده است و در فصل سيزدهم، از جدل استعلايي تعارض سوم و چهارم را كه به عليت مربوط ميشود به بحث و نقادي گذاشته شده، و بالاخره در فصل چهاردهم، بين كانت و پيشينيان او كه در فصل دوم ذكرشان رفت مقايسه كرده، در اين ميان بيشترين تاكيد را بر پاسخ كانت به انتقادهاي هيوم ميگذارد. در انتها، نگارنده با آخرين ارزيابيها و نقدهاي خود رساله را به پايان ميبرد.
چاپ دوم كتاب «عليت از نظر كانت» در شمارگان 1200 نسخه، 744 صفحه و بهاي 110000 ريال راهي بازار نشر شد.
نظر شما