به گزارش خبرگزاري كتاب ايران(ايبنا)، سجادي، كه به تازگي كتاب «البرز در آبگينه» او كه پژوهشي در زمينه ادبيات داستاني قبل از انقلاب است منتشر شده، با اشاره به موضوع مرزبندي در ادبيات گفت: به طور كلي مرزبندي ميان عامه و خاصه و طبقهكم سواد و باسواد مشكل است و نميتواند خيلي جزمي باشد. تقسيمبندي گروهي به عام و خاص معيار چندان دقيقي ندارد.
وي افزود: چه بسا كه ميان برخي روشنفكران، افكاري عقب افتاده وجود دارد يا در ميان مردم عادي گاهي جلوههايي از تبلور و نبوغ كم نظير فكري ميبينيم.
وي افزود: ادبيات فولكلور ما از ادبيات عاميانه جداست. داستان عامهپسند اغلب به داستانهايي گفته ميشود كه موضوع اغلب آنها عشق و كشوقوس هاي عاطفي است و موضوعاتي بسيار تكرار شونده و و نخ نما دارد.
سجادي توضيح داد: به طور طبيعي ما با ادبيات موسوم به عامهپسند نميتوانيم مقابله كنيم، مگر آنكه فرهنگ جامعه به سطحي برسد كه تمايل به آثار سيمين دانشور يا احمد محمود داشته باشد يا نويسندگان ما دركي متعاليتر را از ادبيات عامهپسند ارايه دهند.
وي با تاكيد بر اينكه نوشتن در عرصه جهانشمول براي هر نويسندهاي موفقيت به همراه دارد، گفت: خوب است كه نويسندهاي بتواند به گونهاي بنويسد كه مخاطبان و خوانندگانش اقشار متفاوت و مختلف جامعه باشند.
اين پژوهشگر كه اين روزها پژوهشي در زمينه ادبيات داستاني سه دهه بعد از انقلاب را نيز به پايان رسانده، با اشاره به اينكه عدهاي با تلاش در مغلقنويسي سعي در دوري از مردم را دارند، اضافه كرد: كساني كه فكر ميكنند به زبان از ما بهتران مینویسند، نميتوانند نويسندگان روزگار خود و مردمشان باشند. اينان به زبان رمل و اسطرلاب مينويسند و از دور دستي بر آتش دارند.
سجادي با اشاره به رويكرد برخي از نويسندگان پيشرو ادبيات داستاني معاصر توضيح داد: در تاريخ داستاننويسي ايران، نويسندگاني چون طالبوف، همايون صنعتيزاده، حمزه سردادور، سبكتكين سالور، محمدحسين ميمندينژاد، حسينعلي مستعان، علي دشتي، محمد حجازي، سعيد نفيسي و مشفق همداني، كساني بودند كه پاورقي مينوشتند و آثارشان به معناي واقعي پرطرفدار بود. ما هم بايد به پشتوانه اصلي اين ادبيات رجوع كنيم و اينگونه نباشد كه مردم را فريب بدهيم و با داستانهايي سطحي و تكراري درصدد باشيم به هيجان كاذب در مخاطب دامن بزنيم.
وي با اشاره به نگاه داستاننويسان آوانگارد ايران به زندگي توده مردم و نحوه درک آنها از اجتماع پيرامونشان، توضيح داد: ما بايد به اين مساله توجه داشته باشيم كه مثلا چرا داستان «سووشون» سيمين دانشور، هم با طبقات باسواد و هم با توده مردم ارتباط برقرار كرد و هر دو قشر از خواندن آن لذت بردند. يا چرا داستانهاي دولتآبادي براي همه مردم جذاب بود.
اين پژوهشگر افزود: داستانهاي هدايت، بزرگ علوي و صادق چوبک را هم همه علاقمندان به داستان ميتوانستند بخوانند و از آن لذت ببرند.
وي تاکید کرد: برخي نبايد به برج عاج بروند و بعضي هم نبايد مبتدي و نازل بنويسند. من به خوبي به ياد دارم كه داستان «همسايهها»ي احمد محمود را همسايه كمسواد محله ما ميخواند و لذت ميبرد و دانشجوي باسواد هم آن را دوست داشت. به وضوح ميتوانم بگويم كه داستانهاي احمد محمود را سه نسل خواندند و لذت بردند.
سجادي در پاسخ به اين سوال كه «موضع نويسنده در مواجهه با فرهنگ و جامعه اطرافش بايد چگونه شكل بگيرد؟» گفت: رسالت نويسنده اين است كه با گروه زيادي از مردم معاشرت كند و نه اينكه فقط عده كمي آثارش را بخوانند. داستانهاي نوابغي چون فردوسي، نظامي، مولوي و بسياري از داستانهاي عرفاني بزرگان ادب و عرفان سرزمينمان را مردم ساكن در كوهستانها و نواحي دوردست ميخوانند و درک ميكنند. اين آثار ميتوانند در دل ميليونها نفر نفوذ كنند و پس از گذشت قرنها هدايتبخش انسانها باشند.
وي در پايان گفت: واضح است كه قدرت، توانايي، خلاقيت و آگاهي نويسنده ميتواند اثري را خلق كند كه طبقات مختلف مردم با دانشهاي متفاوت، بتوانند از آن لذت ببرند و آن را درك كنند. بر اين اساس بهتر است طبقهبندي را كنار بگذاريم و توجه كنيم كه اصطلاح ادبيات عامهپسند نبايد تحقيرآميز شود؛ همچنانكه ادبيات جدي هم نبايد سبب تفاخر باشد.
سهشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۳:۱۶
نظر شما