کتاب در روزنامه ایران
الگوی عاشورا بدیل ندارد
روزنامه ایران در صفحه پنجشنبه بازار کتاب با محمدجمال حسینزاده، شاعر و مورخ گفت و گو کرده که «لمعات النور فی یوم العاشور، مقتل جامع اصحاب سیدالشهدا(ع)» کتابی تحقیقی به قلم اوست .
او می گوید: در مقدمه جلد اول آوردهام که اثر من مثل خود سیدالشهدا بیسر است. این مجموعه تنها زندگینامه اصحاب سیدالشهداست. آن هم اصحابی که در روز عاشورای سال 61 هجری و در سرزمین کربلا در رکاب حضرت به شهادت رسیدند. حتی سرگذشت سایر شهدای نهضت حسینی، خارج از سرزمین کربلا یا در غیر روز عاشورا، مثل مسلم بن عقیل و قیس بن مسهر، عبدالله بن عفیف و غیره در مجموعه نیامده است. اگر عمری باشد قصد دارم درآینده در مورد زندگی و مقتل حضرت سیدالشهدا(ع) و نیز وقایع اعم از خروج حضرت از مدینه تا بازگشت کاروان حسینی بنویسم.
حسینزاده افزود: طبق تحقیقات، بیش از پنج هزار عنوان کتاب راجع به عاشورا چاپ شده؛ اما متأسفانه معرفی اصحاب سیدالشهدا، بحثی است که بکر مانده است؛حتی اگر ما بحث الگوپذیری را طرح کنیم، اصحاب سیدالشهدا با وجود اینکه نسبت به پیروان پیامبران و سایر امامان از یاران بیمانند بودهاند، نسبت به خود آن حضرت انسان معمولیاند و به نظر من الگو گرفتن از اصحاب، سهلالوصولتر است، از طرفی در مورد معرفی اصحاب سیدالشهدا، کوتاهی زیادی شده و مورخان چندان تمایلی به آن نشان ندادهاند، به جهت مشکلات عدیدهای که در این راه هست، امید که بتوانیم بیشتر کار کنیم و اصحاب امام را که به منزله اعضای پیکر سیدالشهدا هستند، بیشتر به مردم بشناسانیم.
کتاب در روزنامه اعتماد
رفتارهاي ناهنجار اجتماعي ريـشـه در جـهل اخـلاقي دارد
روزنامه اعتماد در صفحه اندیشه با دكتر انشاءالله رحمتي، استاد دانشگاه و مدرس فلسفه اخلاق گفت و گو کرده که تحقيقات و ترجمههاي وي عمدتا به حوزههاي فلسفه دين، فلسفه اخلاق، سنتگرايي و فلسفه اسلامي معطوف بوده است. كتاب دانشنامه فلسفه اخلاق ويراسته پل ادواردز از جمله آثار ايشان است كه منتشر شده است.
او می گوید: اگر توجه كنيد هيچ چيز به اندازه اخلاق مقبوليت ايجاد نميكند، آن هم نه صرفا خوشرو بودن يا خوشاخلاق بودن كه اين يك نوع از سجاياي اخلاقي است. اينكه افراد نوعي حكمت اخلاقي و نوعي حكمت عملي و فرزانگي در خود ببينند مهمترين عامل در مقبوليت اوست. آن چيزي كه از يك معلم در ذهن ما باقي ميماند فرزانگي اوست، يك دوست و پدر و مادر هم همين طور است. آن جنبهيي كه ميشود رويش حساب كرد و ماندني است فرزانگي است. ما در همه رشتهها نيازمند اين فرزانگي هستيم و مهمترين عامل در اينكه چگونه بتوانيم اين فرزانگي را به نمايش بگذاريم اين است كه اخلاق حرفهيي مربوط به حوزه خودمان را فرا بگيريم. در بسياري از نهادهايي كه در كشور ما هستند به شكلهاي مختلف آموزشهاي ضمن خدمت برگزار ميكنند كه ميتوانند بخشي از آن را به اخلاق حرفهيي اختصاص دهند و اگر درست برگزار شود، قطعا از آن استقبال خواهد شد. صرف نظر از بحث معرفت و دانايي و عشق به فلسفه و دين همه ما دوست داريم شخصيت مقبولي داشته باشيم و آن همان فرزانگي اخلاقي است. اين درباره شخصيت فردي است و در مورد روابط اجتماعي هم هيچ عاملي به اندازه اخلاق در تنظيم روابط اجتماعي ما موثر نيست و غالبا ميبينيم كه عمده رفتارهاي ناهنجار ما از نظر اخلاقي ريشه در جهل اخلاقي ما دارد، اينكه نميدانيم چگونه درست رفتار كنيم بنابراين نياز به آموزش ديده شود. اين مبتني بر يك نوع عقلانيت اخلاقي است تا بتوانيم از اصول اخلاقي به عنوان معيارهايي كه ارزش مطلق دارند، دفاع كنيم و متناسب با شرايط مختلف و گروههاي مختلف آموزش دهيم.
کتاب در روزنامه اطلاعات
زن در آثار علی محمد افغانی
روزنامه اطلاعات در صفحه وادی ادبیات در مقاله ای به تحليل شخصيت فرهنگي ـ اجتماعي زن در آثار علي محمد افغاني پرداخته که در آن آمده است: افغاني در گفتگو با نگارنده، زن را موجودي بسيار مؤثر در جامعه ميداند و ميگويد: « با اين ديدگاه زنان داستانهاي من بسيار پررنگ هستند و حتي بيشتر داستانهاي من حول محور زن ميچرخد، مانند: سيندخت، دكتر بكتاش، شغلم ميوه بهشته. حتي در محكوم به اعدام نيز من از سوي تيپهاي مرد داستان ديدگاههاي خويش را در مورد زن ارائه دادهام.»
تحليل و بررسي داستانهاي افغاني نشان ميدهد كه اكثر زنان در داستانهاي وي در دو چيز مشتركند: اول اينكه افرادي هستند با چهارچوبهاي محدود كه در كشور رايج است و ديگر اينكه فقيرند و زندگي را به سختي اداره ميكنند.
البته استثناءهايي همچون خانم گيتي ناصرزاده در دكتر بكتاش و آهو در شوهر آهوخانم نيز وجود دارد، اما به طور كلي ميتوان گفت كه بيشتر آنها كه از خانوادههايي كم درآمد هستند كه سعي ميكنند زندگي را به نحوي اداره كنند تا فرزندانشان در حد نسبي آسايش داشته باشند.
مورد اشتراك ديگر زنان، نداشتن تحصيلات و اشتغال به خانهداري است كه البته اين مسأله براي زناني كه در خانوادههايي با درآمد پائين زندگي ميكنند، امري عادي است و به طور طبيعي كمتر اتفاق ميافتد كه چنين زناني به تحصيلات روي آورند.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
جستارهايي درباره تئوري توطئه در ايران
روزنامه مردم سالاری در صفحه ویژه کتاب نقدی درباره بررسي تاليفات و ديدگاههاي محمد علي همايون کاتوزيان منتشر کرده که در آن می خوانیم: کاتوزيان، از منتقدين ديدگاههاي موسوم به «تئوري توطئه» است و سالها پيش نيز در کتابي با نام «جستارهايي درباره تئوري توطئه در ايران» در کنار يرواند آبراهاميان و احمد اشرف، اين مسئله و شيوع آن را مورد حلاجي و نقد قرار داده بود. در اينجا نيز به شدت آن را مردود و مولود ويژگيهاي استبدادي جامعه ميداند و نتايجش را به واسطه گرفتن حس مسووليتپذيري از جامعه و نيز قدرتمندتر کردن کشورهاي خارجي نزد مردم، مخرب قلمداد ميکند. فراتر از آن، کاتوزيان بر روي قضاوتهاي برآمده از اين نظريه درباره سياستمداران ايراني نيز خط بطلان ميکشد. براي نمونه، در گفتوگو با ارغندهپور به مورد وثوقالدوله و قرارداد 1919 ميپردازد و خوانندگان را به کتاب «دولت و جامعه در ايران» ارجاع ميدهد تا بخوانند و بدانند که نه وثوقالدوله، «خائنترين خائنهاي تاريخ ايران» بود و نه قرارداد 1919 قرارداد تحتالحمايگي ايران توسط انگليس است. کاتوزيان اين سخن را که آن قرارداد، بهترين راهحل براي ايجاد ثبات نسبي در کشور نبود؛ متفاوت با توهم خيانت وثوقالدوله ميداند و در مورد او معتقد است: «واقعاً يکي از سياستمداران قابل تاريخ ايران بوده است» (کاتوزيان 1393: 72) کاتوزيان درباره سيدحسن تقيزاده نيز چنين نظري دارد و نه تنها او را وابسته به انگلستان و عوامل خارجي نميداند؛ بلکه چنين سخناني را تهمتهايي بدون حتي يک برگ سند دانسته است و از قول او، اين ديدگاه را «جزام مسري و طاعون مهلک» اي معرفي ميکند که دليلش «کمي رشد اجتماعي» است.
منجی در صبح نمناک
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره اکبر رادي، نمايشنامه نويس بزرگ ايراني منتشر کرده که اولين داستان جدي كه او «باران» نام داشت كه در مسابقه داستاننويسي مجله «اطلاعات جوانان» چاپ شد و ميانِ بيشتر از هزار داستان برنده جايزه اول شد (1338). او نخستين نمايشنامه جدياش «روزنه آبي» را در زمستان 38 آماده كرد و به واسطه آن با شاهين سركيسيان آشنا شد. سركيسيان بعد از مطالعه نسخه دستنويس «روزنه آبي» تصميم به اجراي آن گرفت. از ديگر كارهاي رادي ميتوان به: نگارش داستانهاي بلند «افسانه دريا» و«مسخره» 1336، نمايشنامه «از دست رفته» (چاپ نشده)؛ 1337، داستان «باران» و «جاده» مجله «اطلاعات جوانان»؛ 1338، داستان «سوءتفاهم» هفته نامه فردوسي؛ 1339، داستان «كوچه»1339، نمايشنامه «مسافران ومرگ در پاييز» چاپ در مجله «پيام نوين»1344، نمايشنامه «روزنه آبي» 1341 به كارگرداني «شاهين سركيسيان» 1345 ، نمايشنامه «مرگ در پاييز» 1349 به كارگرداني «عباس جوانمرد» تهران، چاپ مجموعه داستان «جاده» 1349، نمايشنامه «ارثيه ايراني» 1347، نمايشنامه «افول» 1343، نمايشنامه«صيادان» اشاره کرد و از ديگر نمايشنامههاي او ميتوان از «لبخند باشكوه آقاي گيل»، «در مه بخوان»، «آهسته با گل سرخ»، «منجي در صبح نمناك»، «هاملت با سالاد فصل» ،«آميز قلمدون»، «شب روي سنگفرش خيس»، «آهنگهاي شكلاتي»، «پايين گذر سقاخانه» و...، نام برد.
کتاب در روزنامه شاپرک
شاعر رمانتيك
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره ميخائيل ايروويچ لرمانتف، شاعر و نويسنده قرن نوزدهم و يكي از معروفترين شاعران عصر رمانتيك روسيه منتشر کرده که با ارائه آثاري چون «نوآموز»، « والريك»، «بالماسكه» و «قهرمان عصر ما» پس از «الكساندر پوشكين» به عنوان يكي از مهمترين و بزرگترين شاعران روسيه محسوب ميشود.
اين شاعر پس از آشنايي با آثار و قلم «پوشكين» بسيار تحت تاثير او قرار گرفت و همين امر موجب شد تا قلم به دست بگيرد و به سرودن شعر بپردازد.پس از سرودن اولين قطعهها «لرمانتف» به عنوان شاعري جوان و پراستعداد در محافل و انجمنهاي ادبي روسيه صاحب نام شد.ارتباط عميق «ميخائيل لرمانتف» با «پوشكين» موجب شد تا پس از كشته شدن «پوشكين» به دست افرادي ناشناس، تغييرات عجيبي بر روحيه وي به وجود آيد.او به خاطر مرگ اين شاعر در يكي از آثارش به نام «مرگ شاعر» تمامي دلتنگيهايش از فقدان شاعر و تنفرش از مسببين قتل «پوشكين» را با خواننده در ميان ميگذارد.او يكي دو سال بعد به خاطر انتشار « مرگ شاعر» توسط دولتمردان روسيه به قفقاز تبعيد شد و مدتي را در اين شهر گذراند.و پس از بازگشت از تبعيد و سپري كردن ايام آن در روسيه مشغول به نوشتن شد.
کمي بعد با آشنايي «لرمانتف» با يكي از دستنشاندههاي دولت فرانسه در روسيه درگيريها و اختلاف نظرهايي ميان اين شاعر و پسر سفير فرانسه ايجاد شد كه منجر به دعوت دوئل از سوي يكي از وابستگان سفير فرانسه شد. «ميخائيل لرمانتف» پانزدهم اكتبر سال 1841 در حاليكه تنها بيست و هفت سال داشت به دوئل رفت و هرگز از اين مراسم باز نگشت.
نظر شما