كتاب در روزنامه فرهيختگان
ناسازگارترين نويسنده آمريكاي لاتين
روزنامه فرهيختگان در صفحه ادب و هن، نقدي درباره رمان «ستاره دوردست» با ترجمه اسدالله امرايي منتشر كرده كه در آن آمده است: روبرتو بولانيو سالهاست كه لقب ناسازگارترين نويسنده آمريكاي لاتين را يدك مي كشد با اينكه چند سالي از مرگش مي گذرد هنوز بسياري نقدهاي تند و گزنده اين شاعر و رمان نويس برجسته را فراموش نكرده اند. شايد همين كينه تاريخي باشد كه باعث شده او هيچ گاه آن طور كه شايسته اش بود مورد تحسين قرار نگيرد.
زبان به مثابه فلسفه
فرهيختگان در صفحه انديشه با مهدي اخوان گفت و گو كرده كه كتاب فلسفه زبان را ترجمه كرده است.
او مي گويد: كتاب فلسفه زبان به دلالت عنوانش مدخلي است بر موضوعات و مسائل عمده فلسفه زبان دوره معاصر. هر چند فلسفه زبان از ابتداي سده بيستم بسط وسيعي يافته است اما تنها در دهه 1960 بود كه موضوعات آن با جديت بسيار بروز و ظهور كرد. يكي از تحولات اساسي طي چهال سال گذشته عطف نظر فيلسوفان زبان است به دستور يا نحو صوري به طريقي كه زبان شناسان نظري را شرح و بسط مي دهند.
كتاب در روزنامه قدس
زمان بهره برداري از باغ كتاب مشخص نيست
روزنامه قدس با علي اكبر اشعري، مدير پروژه باغ كتاب گفت و گو كرده كه مي گويد: عملكرد باغ كتاب در واقع تداوم نمايشگاه بين المللي كتاب تهران در طول سال است البته با توجه به برخي كاستي ها نمايشگاه بين المللي كتاب كه ناشي از محدوديت هاي زماني و مكاني است تلاش شده تا اين كاستي ها درباغ كتاب تهران مرتفع شود.
او افزود: باغ كتاب خيلي زودتر از اينها فعاليت خود را آغاز مي كرداما برخي از مشكلات از حمله محدوديت منابع مالي كار را به تأخير انداخت هم اكنون تقريباً آخرين مراحل يعني تكميل تأسيسات و اجرا و نصب مبلمان داخلي در حال انجام است اما به دليل برخي مشكلات غيرقابل پيش بيني نمي توانم زمان دقيقي براي افتتاح باغ كتاب اعلام كنم.
کتاب در روزنامه ایران
جهانداری که خود یک کیکاووس نامه است
روزنامه ایران در صفحه آخر مطلبی درباره کیکاووس جهانداری منتشر کرده که در آن می خوانیم: جهانداری در شناساندن آثار نویسندگان و ایرانشناسان آلمانی زبان، نقش بسزایی ایفا کرده است. هرمان هِسه را او بود که نخستین بار در سال 1346 و با ترجمه رمان «گرگ بیابان» به ایرانیان معرفی کرد و در سالهای بعد، رمانی را هم از هاینریش بُل به زبان مادریاش، بازگرداند. او در حوزه ایرانشناسی، کتابهای مهمی را که توسط ایرانشناسان برجسته آلمانی زبان چون والتر هینتس (تشکیل دولت ملی ایران: حکومت آق قویونلو و ظهور دولت صفوی)، کورت هاینریش هانزن (شاهنامه فردوسی؛ ساختار و قالب)، اولریش مارزلف (طبقه بندی قصههای ایرانی)، انگلبرت کمپفر(سفرنامه ایران)، آلفرد فن گوتشمید (تاریخ ایران و ممالک همجوار آن از زمان اسکندر تا انقراض اشکانیان)، پاول لوفت (ایران در عهد شاه عباس دوم) و یاکوب ادوارد پولاک (ایران ایرانیان) و برخی از آنها از منابع مهم شناخت تاریخ ساسانی و صفویه بود به فارسی ترجمه کرد.
تنها نگاه به همین فهرست نه چندان بلند اما عمیق و دقیق، ما را به این آدرس میرساند که کیکاووس جهانداری که هیچ گاه حاضر نشده است تا مراسم پاسداشتش، به رسم اینگونه برنامههای پرطمطراق برگزار شود، تنها در حاشیه «شب پولاک» در سلسله شبهای بخارا، 12 آبان سال گذشته، مورد قدردانی قرار گرفت اما همچنان در اندیشه حفظ فرهنگ ایرانی است.
کتاب در روزنامه شرق
باید زنی بگیری که دماغش پهن باشد
روزنامه شرق در صفحه ادبیات مطلبی درباره سخنرانی جواد مجابی در نشست پنجشنبه ١١دی در موسسه پرسش با موضوع طنز منتشر کرده که در آن آمده است: «کوروش، پادشاه هخامنشی، با سردارانش ناهار میخورَد. حین ناهار، تا وقت خوش شود، شروع میکند سر به سر همسفرگان گذاشتن. حرف زنگرفتن را پیش میکشد و به یکی از سردارانش میگوید که اگر خواستی ازدواج کنی باید زنی بگیری که دماغش پهن باشد چون دماغ تو مانند عقاب است و دماغ پهن و دماغ عقابی خوب به هم میآیند.»
این را جواد مجابی بهعنوان یکی از نخستین شوخیهای ایرانی ثبتشده در تاریخ نقل کرد و پس از نقل نمونههایی دیگر از شوخیهای بهجامانده از ایران باستان، به کارکرد طنز و شوخی در بین قبایل عرب و تاثیر این نوع شوخی بر تغییر لحن طنز ایرانی اشاره کرد و گفت: «طنز اعراب در رقابتها و مقابلههای قبیلهای شکل گرفته بود اما در عینحال خیلی راحت و روان و ساده بود و به زبان سادهای بیان میشد.»
در ادامه این مطلب آمده است: «در قرنششم یک اتفاق خاص میافتد. یک نابغهای مثل سنایی ظهور میکند که از پایینترین درجات جامعه یعنی از وسط لاتولوتها بالا آمده است و به مراتب بالا رسیده است.» مجابی با گفتن عبارات بالا درباره سنایی- شاعری که در کتابهای درسی و دانشگاهی او را تنها با وجه عارفانهاش میشناختیم - شاعر بزرگ قرنششم را «یکی از پایهگذاران طنز» معرفی کرد و گفت: «سنایی این را دریافت که طنز یک بینش انتقادی است نه هزل و لاغ و هجو و مسخره و استهزا و فکاههپردازی صرف که سنایی تمامشان را پیش از آن تجربه کرده بود و بعد به جایی رسید که فکر کرد میتواند از این تجربهها برای نقد اجتماعی بهره ببرد.» مجابی در ادامه گفت: «سنایی شاید اولین کسی است که نقد اجتماعی شوخیانه را با آن معیاری که امروزه ما از طنز انتظار داریم به کار میبرد.» به گفته مجابی طنزی که سنایی پایه گذاشت همان طنزی بود که در آن با همهچیز از قدرتهای زمانه مثل پادشاهان و قضات تا روزگار و طبیعت و چیزهای دیگر شوخی میکردند.
آیا میتوان در لحظه زندگی کرد؟
روزنامه شرق در صفحه کتاب مطلبی درباره استاندال منتشر کرده که در آن نوشته شده است: او از جمله نویسندگانی است که میداند چه میگوید، بیان او با سبک زندگیاش هماهنگ است. او در یادداشتی که بر حاشیه رمان ناتمامش لوسین لوون مینویسد، میگوید: «تا هنگامی که به محتوا میاندیشم، نمیتوانم در گفتوگوها سنجیده بگویم یا بذلهگویی کنم.»
به محتوا نیندیشیدن و در سطح متوقف ماندن، یا به تعبیر نیچه «همچون آن یونانیان دلپذیر در سطح متوقفماندن» میتواند واجد رگههایی از هیچانگاری یا نیهیلیسم باشد. در این شرایط استاندال تلاش میکند با «کنش فراموشی» سرشار از نیهیلیسمی شاد شود. تغییر هویت استاندال در همین رابطه معنا مییابد. او میگریزد و هویت خود را آشکار نمیکند. در گریختن نوعی لذت و شادمانی وجود دارد که از آن سرشتهای ویژه است. استاندال، دیگر گذشته، لحظات گذشته را مزمزه نمیکند و در کامیابیها و ناکامیابیها به آن لحظهها وفادار نمیماند، بلکه از آنها درمیگذرد تا ملال زندگی را کمتر کند. در این سبک از زیستن آنچه فدای «سختنگرفتن به زندگی» میشود، همانا وفاداری به رنجها و حتی شادیهای گذشته و به طور کلی التزام به «دیگری»* است. استاندال در کنش زیباییشناسایی خود که کنشی فردی است، میخواهد با کاستن از ملال، شادیها را بازیابد، او میخواهد کسی باشد که در لحظه زندگی میکند!
کتاب در روزنامه آرمان
در «تماشا» هیچ مردهای «دادِ سخن» نمیدهد!
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات با محمدرحیم اخوت گفت و گو کرده که رمان «تماشا» از او منتشر شده است. او می گوید: رمان تماشا شباهتهایی در شروع با رمان «نام من سرخ» پاموک دارد. آنجا هم یک مرده داد سخن دارد و در پی قاتلاش است. در تماشا اما با بازخوانی راوی در کالبد دیگران داستانش را تعریف میکند. این زندگینامهای که قرار است توسط دیگری تعریف شود بزنگاه داستان است. همه فرم باید در خدمت این داستان باشد. در حالی که میبینیم این پلات پر رنگ تم داستانی را از بین برده است. درست است که او در پی شناخت خود بعد از مرگ است. اما هیچ بزنگاهی نمیشود یافت که ماجرا را به پیش ببرد و دلیل این حرکت را بدانیم. او بیشتر از این رفتن در کالبد دیگران لذت می برد تا داستانگویی خود.
رمان «نام من سرخ» پاموک را نخواندهام. در تماشا هیچ مردهای داد سخن نمیدهد. یک داستاننویس حی و حاضر به نام کاتب ذهن و زبانش را میسپارد به دست کسی که مرده است و به خاکش سپردهاند. اما در ذهن خیال پرور آقای کاتب جان میگیرد و سرگذشت خودش را یعنی در واقع تصور کاتب را از زندگیاش تعریف میکند.کاری که هر داستاننویسی میکند.این که این فرم در خدمت این داستان هست یا نیست نمیدانم. ماجرا به گمانم چندان ربطی به انوشیروان نداردکه مثلا در پی شناخت خود در پی مرگ باشد. اینها همه تصورات کاتب است. او کاتب است و به هر حال باید یک چیزی برای فکر کردن و نوشتن داشته باشد. کی از انوشیروان بهتر؟ که طفلکی مرده است و رفته زیر خاک و دستش از دنیا کوتاه است. راوی یعنی کاتب هم کار چندان عجیب و غریبی نمیکند. اما کاتب به رغم سالها داستاننویسی این کار را کمی ناشیانه انجام میدهد.
درهم تنیدگی راوی و کاتب
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره کتاب «تماشا»ی محمدرحیم اخوت منتشر کرده که در آن آمده است: اگر در مقام قیاس با دیگر آثارش رمان برجستهای ندانیم، اما به لحاظ ساختارشکنیهایی که در خلال روایت به انجام میرسد نمیتوان رمان مهمی تلقی نکرد؛ جسارتهای پیدا و پنهانی که در ابتدا نرم نرم و بعد آنی و گسترده خود را به رخ میکشاند و البته که چنین پرداختی از اخوت داستاننویس – نه بعید- که دور از ذهن بود. «تماشا» قصه استاد شهابی نامی است که پس از مرگ در ذهن نویسندهای عامهپسند (کاتب) رخنه میکند تا به سبب جاودانه شدن، قصهاش روایت و بعد ثبت گردد. فرم روایی داستان با تکیه بر فصول چهلگانه اثر که معمولاً حجم یکسانی دارند، از قرار معلوم به درهم تنیدگی صدای راوی و کاتب میپردازد. گاه این و گاه آن و گاهی نیز از منظر دانای کل به کلیت روایت پرداخته میشود. این درهم تنیدگی اما اگرچه برخلاف آثار موسوم به پستمدرن باعث تداخل روایت راویان نمیشود که تا اواسط رمان شکل مشخصی مییابد؛ بهطوری که در چندین فصل به تناوب روایت استاد است (روایتی از گذشته، کودکی، جوانی و عاشقیتهاش...) و بعد هم عبدالکریم کاتب (روایتی از زمان حال و اوضاع او) و دوباره این سیر دنبال میشود. بیاینکه توهم درهمتنیدگی یا گمگشتگی راویان روند قصه را به تأخیر بیندازند. چنانکه گفته شد در یکی دو جا هم – فصل هشتم مثلاً یا نوزده حضور دانای کل با دخالتهای گاه و بیگاهش شکلی نامنسجم و قطعیتناپذیر را سبب میشود: «نه انوشیروان شهابی میتواند سرگذشت خودش را بگوید، نه عبدالکریم کاتب. شخص سومی باید به میدان بیاید و با اطلاعات کافی و به کمک تخیلی بیپروا، راست و دروغ و واقعیت و خیال را به هم ببافد...» اما باز در این میان جریان قصه است که به پیش میرود. چرا که در یک سوم پایانی شکل دیگری است که بروز پیدا میکند: گفتوگوها و بعد گشت و گذارهای استاد و کاتب به همراه ورود ناگهانی کاتب اصلی، جناب آقای محمد رحیم اخوت، آنهم همانطوری که هست؛ بیهیچ کم و کاستی: آقای اخوت را زیاد نمیشناسم. [...] با قدی متوسط و این آخریها لاغر.یعنی هربار که او را میبینم لاغرتر شده. موهاش هم سفید است. ریخت و لباسش هم هر وقتی یکطوری است. [...] اغلب نوعی بیقیدی و کهنهپرستی در ریخت و لباسش دیده میشود. مهربان است؛ اما جوری که آدم نمیتواند با او صمیمی و خودمانی شود.» یا: «اخوت هم داستان مینویسد.
کلمات بیش از آدمی رنج میبرند
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره سریا داودی حموله، شاعری نوپرداز و منتقد منتشر کرده که در دایره شعر امروز با قلمی تخصصی و تکنیکال ،فعالیتی مستمر دارد. در وادی تحقیق نیز گام برداشته است چه این که دانشنامه قوم بختیاری از عمده کارهایی است که وی در قالبی فولکلور تودهشناسی نگاشته و کاری است که از روش تحقیق و پژوهش پر بهره است و دیگر آثار این هنرمند زایشهایی است که با هماورد شعر امروز همگون شدهاند که در مجموع تالیفات این شاعر و محقق به 10 جلد در حوزه ادبیات و فرهنگ عامیانه مرتبط است . آنتولوژی شعر شاعران معاصر آخرین اثری است که در حوزه ادبیات معاصر از داودی حموله منتشر شدهاست. این کتاب با مشخصات ظاهری 418 ص به تازگی (1393) توسط نشر قطره وارد بازار کتاب شده و مورد مطالعه قبیله خیال قرار گرفته است . « کلمات بیش از آدمی رنج میبرند!» عنوانی است که نویسنده بر کتاب خود گزینش کرده که فی نفسه دارای زبانی اعتراضی و انتقادی است . کتاب با ریز فهرستی از شعر شعرای معاصر آغاز میشود که شاعر در تقسیمبندی اندیشه ادبی شعرا شاخکهایی معنامحور را ترسیم میکند . به دیگر بیان ریزفهمی از درشت فهمی شعرا را به عنوان موضوع، در فهرست کتاب لحاظ کرده است.
گفتوگو با کارگردانان بزرگ جهان
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره سری کتابهای گفتوگو با کارگردانان بزرگ سینمای جهان منتشر کرده که ، دریچه دیگری است به سینما، تا دنیای فیلمها، قصهها و کارگردانها را از زاویه دید خالقشان بهتر بشناسیم، و با آن و در آن، زندگیِ خود و دیگری را ببینیم. این کتابها، مجموعه گفتوگوهایی است با کارگردانان تاثیرگذار سینمای جهان از آغاز تا امروز؛ فیلمسازانی که واجد بینش خاصی درباره دنیا و نحوه بهفیلمدرآوردن آن هستند: از چارلی چاپلین گرفته تا اینگمار برگمان، آندری تارکوفسکی، فرانسوا تروفو، لوییس بونوئل، میکل آنجلو آنتونیونی، فدریکو فلینی، تئو آنجلوپولوس، دیوید لینچ، آرتور پن، برادران داردن و... و وودی آلن. مجموعهگفتوگوهای کارگردانان جهان، مجموعهای است بینظیر برای درک و بینش بهتر در ارتباطی دوسویه با کارگردانهایی که دوستشان داریم؛ چراکه فیلمها به ما اجازه میدهند تا در ذهنهای یکدیگر وارد شویم، نهتنها از طریق همذاتپنداری با شخصیتها، بلکه با مشاهده دنیا از منظر دیگران؛ چراکه سینما بیشترین توان را برای همدلی داراست؛ فیلمهای خوب از ما انسانهای بهتری میسازد. فیلمهای خوب از نیرویی فرهنگی شگرفی برخوردارند، و به ما اجازه میدهند تا با کسانی همدلی کنیم که زندگیشان با ما متفاوت است.
حد و مرز گذاری برای نویسندگان
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره نویسندگان منتشر کرده که در آن عنوان شده است: زمانی که نویسنده دست به قلم میبرد تا داستانی تازه بنویسد، خودآگاه یا ناخودآگاه به وجود مخاطب داستان خود واقف است و امید دارد داستانش به دست آنها رسیده و خوانده شود. گاهی حضور این مخاطب در خودآگاه نویسنده پررنگ است و گاه در لایههای ناخودآگاه او مخفی شده است. در هر حال پروسه خلاقه نوشتن قدمهای مشخصی دارد که همه نویسندگان در طی نگارش داستان خود، کمابیش آن را طی میکنند. برای نوشتن داستانی تازه، نویسنده باید ایده خود را به طرح تبدیل کند، فرم و قالب مناسب پرداخت طرح را تعیین کند و سعی کند به بهترین و موثرترین شکل ممکن عناصر داستانی خود را بچیند و بپردازد. در نهایت همه این عناصر باید در کنار یکدیگر پیوستگی و همگرایی لازم را برای القای مضمون داستان داشته باشند. شاید در مرحله نگارش اولیه، نویسنده خود را مغلوب نیروی خلاقه کرده، سعی کند وجود مخاطب را تا جایی که ممکن است در ناخودآگاه خود عقب براند، اما در مرحله بازنویسی داستان، نه تنها حضور مخاطب بلکه سایههای تاثیرگذار دیگری هم روی داستان میافتد و در خیلی موارد نویسنده به تغییر خودآگاه داستانش بنا بر این ملاحظات بیرونی دست میزند.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
شيوهاي نو در تصحيح شاهنامه
روزنامه مردم سالاری در صفحه ویژه کتاب و اندیشه با دکتر طاهري گفت و گو کرده که کتاب نامه خسروان از اوست. او در پاسخ به سوال « در اين دو جلدي که درباره شاهنامه به چاپ رسانيدهايد و شامل فقط 260 بيت ميشود شما حدود هفتصد صفحه شرح ونقد نوشتهايد. اگر اين گونه پيش برود دهها جلد ميشود درست است؟» گفت: مهم نيست که چند جلد ميشود و چند سال طول ميکشد و آيا من زندهام يا نه. مهم اين است که کار شروع شده و تا هر جا پيش برود ادامه دارد. به هر حال الگويي ميشود تا ديگران آن را ادامه دهند. خوشبختانه شاهنامه از آن متنهايي نيست که هرکس بتواند در شرح و تفسير به سراغش برود چون دانش اسطورهشناسي و مطالعات تاريخي و... ميخواهد و بدون آنها راه به جايي نميبريم.
درست است اين شيوه در تمام دفترها ادامه دارد در دفتر سوم هم روايت هوشنگ و تهمورس در 450 صفحه حروفچيني شده .تازه اينها يک سوم از يادداشتهاي من است و براي گزيدهگويي مجبور بودهام گاهي فقط ايدهاي را پيش بکشم تا سرنخي براي پژوهشگران بعدي باشد و يا از دفتر چهارم ترجمه و تطبيق متنبنداري را به کتاب جداگانهاي ارجاع دادهام که به اتفاق استاد شاکري آن را ترجمه و با شاهنامه تطبيق دادهايم. واقعيت اين است که متني مانند شاهنامه که عصاره و چکيده جهانبيني انسان آريايي از پيش از تاريخ تا دوره شاعر است بسيار گسترده؛ تو در تو وپيچيده ودر عين حال بسيار فشرده است و هر واژه آن ميتواند راهگشاي اسطورهاي گمشده در درازناي تاريخ بشري باشد.
نظر شما