کتاب در روزنامه ایران
ادبیات امروز آینده درخشانی دارد
روزنامه ایران در صفحه پنجشنبه بازار کتاب با جواد اسحاقیان منتقد و مدرس دانشگاه گفت و گو کرده که «کوششی برای ارزیابی اندیشههای گوگول» و ترجمه «نامههایی از شیلی» محصول سالهای اولیه فعالیتهای اوست. پس از انقلاب کتاب «کلیدر، رمان عشق و حماسه» و «سایههای روشن در داستانهای جلال آلاحمد» و «درنگی بر سرگردانیهای شهرزاد پسامدرن» و «راهی به هزارتوی رماننو»، «از خشم و هیاهو تا سمفونی مردگان» و... مربوط به دوره دوم تلاش او در عرصه نقد و تفسیر ادبیات داستانی است. وی پس از انتشار این آثار دوره دیگری از فعالیت ادبی و نظریهپردازی خود را آغاز میکند که همچنان تداوم دارد و حاصل کار تألیف 25 عنوان کتاب است. وی که پیوسته بر غنای اندیشه و شناخت تئوری داستان و نقد ادبی خود میافزاید به بازنگری پنج عنوان کتاب منتشر شده پیشین خود در نقد و بررسی آثار نویسندگانی چون دولتآبادی، دانشور، آلاحمد و... پرداخت و مجموعهای تحت عنوان کلی «داستان شناخت ایران» تدارک دیده که چهار جلد نخست آن به نام «نقد و بررسی آثار محمدعلی جمالزاده»، «نقد و بررسی آثار جلال آلاحمد»، «نقد و بررسی آثار احمد محمود» و «نقد و بررسی آثار سیمین دانشور» توسط انتشارات نگاه هفته گذشته منتشر شد.
اسحاقیان در پاسخ به سوال «باتوجه به شناختی که از ادبیات ایران و جهان دارید، ارزیابی شما از وضعیت ادبیات داستانی امروز ایران چیست؟» گفت: من به این تلاشها و آثاری که از نویسندگان میبینم، خیلی امیدوارم. از دل این ادبیات، شاهکارهایی هم بیرون میآید. میخواهم بگویم این ادبیات با همه فراز و نشیب خیلی جاندار است. من ادبیات امروز امریکای لاتین و جاهای دیگر را که میخوانم لذت چندانی نمیبرم. احساس میکنم بیشتر جنبه فنی و فرمالیستی دارد تا نبض جامعه و زندگی در آن بزند. تصور میکنم در این دوره گرایشهای خاصی به وجود آمده که یکی گرایشهای ناسیونالیستی است. گرایشهای مدرنیستی هست. یعنی نوعی ساختارشکنی در همه عرصهها دیده می شود از ادبیات گرفته تا زندگی خصوصی افراد جامعه، زندگی اجتماعی و سیاسی، به این دلیل من فکر می کنم اگر کمی فضا و امکان فراهم شود، محافلی باشند که بررسی کنند متوجه میشوند که حداقل ادبیات داستانی امروز پربار و نویدبخش آینده درخشانی است.
یکی قطره باران
روزنامه ایران در صفحه فرهنگی مطلبی به بهانه بیستمین سال درگذشت «عباس زریاب خویی» منتشر کرده که در آن می خوانیم: از کارهای علمی جداگانه او باید جدا از مقالههای متعدد در دایرئ المعارفهای جدید، از مقالههای فراوان او در «دانشنامه مصاحب» نام برد که در سالهای آخر زندگی تعدادی از آنها را به طور جداگانه به چاپ رساند. دکتر زریاب کتابهای مهمی از زبانهای اروپایی به فارسی درآورد از جمله باید از دو اثر ویل دورانت به نامهای «تاریخ فلسفه» و «لذات فلسفه» نام برد که بارها به چاپ رسیده است. تاریخ ایرانیان و عربها اثر «نولدکه» را نیز از آلمانی به فارسی برگرداندکه نشاندهنده تبحر او در آلمانی و عربی است. فهرست برخی دیگر از اهم آثار او به این شرح است: آیینه جام [شرح مشکلات دیوان حافظ]، بزم آورد [60 مقاله درباره تاریخ، فرهنگ و فلسفه]، سیره رسولالله، بخش اول از آغاز تا هجرت، تاریخ ساسانیان، تصحیح کتاب الصیدنه فیالطب اثر ابوریحان بیرونی، تلخیص و تصحیح روضهالصفا، همکاری در تهیه اطلس تاریخ ایران [تاکنون چاپ نشده] و از کتابهای مهمی که ترجمه کرده باید از مجلد اول دریای جان اثر هلموت ریتر نام برد که اندکی پس از فوت وی به چاپ رسید. با این وصف باید گفت که آثار برجای مانده از زریاب به نسبت وسعت دانش او بسیار اندک است. طبعاً نسل آینده که از فیض دیدار او و استفاده از محضر دلپذیرش دور ماندهاند، شاید نتوانند بخوبی بر میزان وقوف و تبحر او در دانشهای گوناگون آگاهی پیدا کنند.
شادروان دکتر احمد تفضلی در زمان حیات زریاب، به پاس گرامیداشت مقام علمی او، مجموعهای از مقالات ارزنده فراهم آورد و در مجموعهای به نام «یکی قطره باران» چاپ کرد و آن را به زریاب اهدا کرد. پس از درگذشت وی، حداقل دو مجله یکی «تحقیقات اسلامی» نشریه بنیاد دایرئالمعارف اسلامی و دیگری مجله دانشکده ادبیات دانشگاه تربیت معلم شمارهای از نشریه خود را ویژه زریاب و در بزرگداشت او منتشر کردند.
یک فیلسوف باید بکوشد و بیاموزد که چگونه بمیرد
روزنامه ایران در صفحه اندیشه ترجمه گفتوگوی استیو فاولر با پروفسور سیمون کریچلی را منتشر کرده که کتاب «فیلسوفان مرده»، «فلسفه قارهای»، «در باب طنز»، «لویناس و سوبژکتیویته پساواسازانه»، «خیلی کم... تقریبا هیچ: مرگ، فلسفه، ادبیات» از او به فارسی ترجمه شدهاست.
او می گوید: فلسفه، «هنر مردن» است. بخشی از آن، توجه شناور گیجشده است که بخشی است از زندگی معاصر که سارتر آن را «ابدیت قلابی» میخواند. ما میراییم و میرایی برای هستندگی ما و دردها و خوشیهای ما که همراه با هستندگی ما هستند، ساختاری است.
این محدود است. زود تمام میشود. لحظهای که آن را دریابید، همه چیز تغییر میکند. فلسفه فعالیتی است که همیشه میل به چگونگی فهم میرایی شخص دارد. من خود را دنبالهرو سنت کهنی میدانم که به سقراط و اپیکور بازمیگردد و آن، این است که یک فیلسوف باید بکوشد و بیاموزد که چگونه بمیرد. با دانستن چگونه مردن، شخص میتواند بیاموزد که چگونه زندگی کند.
کتاب در روزنامه شرق
ناشری که با او آغاز کردم
روزنامه شرق در صفحه اول یادداشتی درباره درگذشت ناگهانی محسن باقرزاده، مدیر انتشارات توس منتشر کرده که در آن آمده است: در وهله اول بسیار افسوس میخورم و متاسفم از درگذشت ناگهانی محسن باقرزاده، مدیر انتشارات توس و بعد اینکه من کارم را با ایشان و انتشاراتشان آغاز کردم و حدود سی، چهلجلد کتاب داشتم که همه را به ایشان دادم و اینطور بود که باقرزاده من را وارد این مقولات کرد. آشنایی من با ایشان به سالهای دور، یعنی اوایل جنگ برمیگردد. از طریق دوستی که بهتازگی به ایران آمده بود به باقرزاده معرفی شدم و همین شد آغاز همکاریام با ایشان و ورود به عرصه کتاب و چاپ و تألیف. آنروزها بهتازگی از فرنگستان به ایران آمده بود، آشناییام با ایشان به دوستی عمیق و سالها همکاری کشید. انتشارات توس آن روزگاری که وارد ایران شدم، در نشر و طبع ایران جایگاهی ممتاز داشت و نشری طرازاول بود و بسیاری از اهالی قلم با آن همکاری داشتند. اما هرچه گذشت کمکم نشر از آن حالت اولیهاش بیرون آمد و نمیدانم به چه دلیل یا دلایلی کمی افت کرد و بههرتقدیر، ماند همان کتابهای قدیمی و تجدیدچاپشان. پس از سالها همکاری مستمر با این نشر، برای من هم مسایلی پیش آمد در باب مجلهای که قرار بود چاپ شود و نشد و برخی مسایل دیگر، که موجب شد آن علقه اولیه بین ما سست شود و بعدتر هم بپیوندم به نشر دیگری و با نشر مرکز ادامه بدهم.
کتاب در روزنامه اعتماد
عابدالجابري دغدغه نقد ميراث اسلامي داشت
روزنامه اعتماد در صفحه اندیشه با سيد محمد آلمهدي گفتوگو کرده که يكي از برجستهترين آثار او كتاب «نقد عقل عربي» است. آلمهدي تاكنون آثار متعددي از عابدالجابري به فارسي ترجمه كرده است.
او می گوید: اساسا رويآوري جابري به فلسفه به سبب تعقل و تامل و نقد موجود در فلسفه است؛ تعقلي كه در خدمت نقد و برآمده از نقد باشد. همچنان كه بارها گفتهام او نقد را باران رحمتي ميداند كه گلستان انديشه را بارور ميسازد. از اين روي، جابري از آغاز هياهو (ما و ميراث فلسفيمان) تا دو ماه پيش از آرميدنش مشغول نقد سنت جهت بازسازي آن بود.
فزون بر جابري انديشمندان عرب ديگري در پروژههاي كلاني چون نقد عقل ديني (صادق جلال العظم) نقد عقل اسلامي (محمد آركون)، چهارگانه نقدِ نقدِ عقل عربي (جرج طرابيشي)، نقد عقل غربي (مطاع صفدي)، نقد عقل مذكر (فاطمه مرنيسي) و در پروژههاي ناتمامي چون نقد عقل محض عربي و نقد عقل وجودي عربياسلامي، سنت را نقد كردهاند. اگر ناقدين آثار محمد عابد جابري: فتحي التريكي، يحيي محمد، جرج طرابيشي، علي حرب، الزواوي بغوره، التركماني، كمال عبداللطيف و غيره را نام ببريم، تنها در نقد آثار جابري فهرست بالابلندي از منتقدين خواهيم داشت. بله درست ميفرماييد در همه پژوهشهاي جابري، تاريخ البته نه تاريخ روايي، به شكل نيرومندي حضور دارد. جابري بر آن است بدون تحليل نقادانه شرايط اجتماعي، فرهنگي، سياسي و اقتصادي زمان شكلگيري متن، فهم درست آن ممكن نيست و اين كار تنها از پرتو تاريخ ميسر است. در مورد شق آخر پرسشتان مايلم عرض كنم: بيبضاعتتر از آنم كه بتوانم در اين زمينهپاسخي بدهم.
محسن باقرزاده و آنچه كه بر جاي گذاشت
روزنامه اعتماد در صفحه آخر یادداشتی درباره زنده یاد محسن باقرزاده منتشر کرده که در آن نوشته شده است: به معني دقيق كلمه او نه تنها ناشري فرهنگي كه آدمي اهل فرهنگ بود و به همين دليل چندان با ناشران ديگر نميجوشيد. در مجموعه كاري انتشارات توس كار متوسط و ضعيف كمتر به چشم ميآيد و همه كارها تقريبا از طراز و اندازهاي درخور برخوردارند. براي برخي از كارها سرمايه وامكاناتي ويژه اختصاص داد كه از جمله آنها انتشار مجموعه ١٥ جلدي يونانيان و بربرها اثر دكتر امير مهدي بديع بود يا مجموعهاي كه براي تاريخ ايران باستان منتشر كرد يا مجموعه هفت جلدي كه درباره تاريخ و فرهنگ ايران در دوره ساساني توسط شادروان دكتر محمدي ملايري منتشر كرد. در كنار آن برخي ارجنامهها و تقديرنامهها را در قالب كتاب براي برخي از بزرگان فرهنگ منتشر ساخت كه پيگيري تمامي آنها را خود عهدهدار بود. ارجنامه ايرج كه در حيات استاد ايرج افشار در دو جلد منتشر شد، نمونهاي شاخص از اينگونه كارها بود. علاوه برآن او در دورهاي چند ساله در سالهاي قبل از انقلاب روزنامهنگاري را هم تجربه كرده است و آثاري از او در نشريات خراسان و خواندنيها و ايران مصور و سخن منتشر شد. حتي در خاطراتش گفت كه براي يكي از گزارشهاي اجتماعي كه نوشت حقالزحمه خوبي هم گرفت. درآن دوره او سري پرشر و شور داشت و حتي موضوع يكي از آثارش آيتالله هاشميرفسنجاني در سالهاي قبل از انقلاب بود كه براي همين كارش به اداره ساواك هم كشيده شد. از جمله دغدغههاي او انتشار مجموعه آثار مرحوم تقيزاده در يك مجموعه و به صورت يكجا بود در بيش از ١٥ جلد. آرزويي كه متاسفانه فرصت آن را نيافت كه در حياتش و با وجود آماده بودن كتاب و به دليل شرايط مميزي انتشارش دهد. باشد كه فرزند برومندش كه سخت و همانند پدر در كار نشر است، ضمن سامان دادن به انتشار آن مجموعه چراغ انتشارات توس راهمچنان فروزان نگه دارد. يادش گرامي باد.
کتاب در روزنامه اطلاعات
آتش نهفته
روزنامه اطلاعات در صفحه وادی ادبیات نقدی بر «آتش نهفته» مجموعه اشعار استاد دانشمند دكترمرتضي مشايخي منتشر کرده که در آن بیان شده است: شعرِ استاد دكتر مشايخي، چه از نظر قالب و چه از نظر مضمون، داراي تنوّعي چشمگير است. ايشان، هم غزل، هم قصيده، هم مثنوي، هم رباعي، هم دوبيتي، هم تكبيت، هم مسمط و هم شعر نو سرودهاند. من چندين روز به خواندن اين اشعار مشغول بودم و از قرائت آنها و گاهي مقايسة قالب و مضمون آنها با اشعار شاعران ديگر لذت ميبردم. بعضي از شاعران در يك قالب شعر، تواناترند. براي مثال، حافظ غزلسراست و قصايد محدود او نشان ميد هد كه در قصيدهسرايي به اندازة غزل، استاد نبوده است. اما دكتر مرتضي مشايخي در هر قالبي تقريباً با مهارت برابر، هنرنمايي كرده است. غزل و قصيدهاش از رباعي و مثنوياش كمتر نيست و شعر نو او نيز خواندني است.
بايد بگويم كه سرايش قصيده از ديگر انواع شعري مشكلتر است، اما دكتر مشايخي نيك از عهدة اين كار مشكل برآمده است.
عندليبان، همه از گلشن هستي رفتند
روزنامه اطلاعات در صفحه وادی ادبیات نقدی درباره اشعار شادروان «مشفق كاشاني» منتشر کرده که در آن عنوان شده است: سخن گفتن درباره شاعر گرانقدر و بلند مرتبهاي مانند شادروان «مشفق كاشاني»كار سادهاي نيست» قدر مسلم آن است كه طي 72 سال حيات1 شعري اين اديب فرزانه، هزاران نفر از چشمه فيّاض طبع و گنجينه معرفت و آگاهي او بهره بردهاند. درگذشت «مشفق كاشاني» براي جامعه ادبي ايران و دوستداران شعر و هنر، ضايعهاي جبران ناپذير و دردناك است.
به ياد دارم كه نيم قرن پيش هنگامي كه دانشجوي رشته اقتصاد بينالملل بودم به سبب علاقهمندي ذاتي به ادبيات در جلسات انجمن ادبي «صائب» شركت ميكردم. در آن جلسات استادان بزرگواري همچون: عباس فرات، محمد علي ناصح، مهرداد اوستا، عباس كيمنش (مشفق كاشاني) ابوالقاسم حالت، محمد علي فتحي، علي اكبر كني پور (مستي)، خليل ساماني، جواهري وجدي، محمد علي گويا و ... حضور داشتند و در اغلب موارد نوآموزان عرصه ادبيات را نيز راهنمايي ميكردند.
اغلب شاعران انجمن براي استاد مشفق كه در آن زمان جواني سيساله به نظر ميرسيد، به سبب پختگي اشعار، زيبايي تشبيهات و تازگي مضامين احترام و ارزش خاصي قايل بودند. براي نمونه ميتوان به غزل «حجله ساغر» كه بيش از 50 سال پيش سروده شده و تشبيهات نو و زيبايي مانند: چراغ آه، بُستان كرامت، اشك چشم افروز، جمله ساغر و شراب آفتاب، در آن ديده ميشود، اشاره كرد.
يادش را گرامي ميداريم و به روان پاكش درود ميفرستيم و ضمن تسليت اين ضايعه بزرگ به جامعه ادبي كشورمان، غزل «ديده باراني» خود را به بازماندگان گرانقدر آن روانشاد تقديم ميكنم:
آنكه آموخت به ما رسم سخنداني را/ درس شعر و ادب و طرز غزلخواني را/ ره به فردوس برين برد و ز ما دل بر كند/ تا كند سير و سفر عالم روحاني را/ رهزن دهر چه تردست ربود از بر ما/ شاعري نادره گو «مشفق كاشاني» را/ گنجي از معرفت و مخزني از مهر و صفا/ گهري طرفه تر از لعل بدخشاني را/ ناسپاسيم اگر اهل هنر را خجليم/ خجلت از دل نبرد زنگ پشيماني را/ عندليبان، همه از گلشن هستي رفتند
کتاب در روزنامه شاپرک
عروس فريبکار
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره زندگي و آثار مارگارت آتوود منتشر کرده که در آن می خوانیم: او در دهه 50 ميلادي کار خود را با سرودن شعر آغاز کرد. در سال 1961 ليسانس هنر گرفت و به طور همزمان در رشته هاي فلسفه و زبان فرانسه مدرک گرفت.
پاييز همان سال پس از انتشار نخستين مجموعه شعرش و دريافت مدال افتخار به دانشگاه هاروارد رفت و در عرض يک سال فوق ليسنس ادبيات انگليسي را از کالج رادکليف اين دانشگاه گرفت. در همين زمان او برنده بالاترين جايزه ادبي کشورش شد.پس از آن آتوود بيش از 20 مجموعه شعر منتشر کرد که معروفترين آنها "1995ـ1965" "برگزيده مجموعه اشعار" و " آتش خوراکي" هستند.البته آنچه اين زن را جهاني کرد رمان هايش بود.نخستين رمان او در سال 1969 به بازار آمد و به فيلم هم تبديل شد. آتوود در دانشگاههاي بريتيش کلمبيا ـ جرج ويليامز مونترال ـ دانشگاه آلبرتا ـدانشگاه يورک تورنتو و دانشگاه نيويورک زبان انگليسي تدريس کرده و در طول اين سال ها آثار مختلف خود را منتشر کرده است. او در 29 سالگي ازدواج کرد و 4 سال بعد از همسرش جدا شد. مدتي بعد با يکي از همکاران نويسنده اش ازدوازج کرد.تنها فرزند آنها در سال 1976 به دنيا آمد. آتوود هم اکنون در تورنتو و جزيره پلي اونتاريو زندگي مي کند. مارگارت بسيار سفر کرده و در جاهاي مختلف مانند بوستون ـ ونکوور ـ مونترال و .... زندگي کرده است.رمان هاي او عبارتند از:" چشم گربه" و " عروس فريبکار" که کانديداي جايزه "بوکر" شده اند. "عروس فريبکار " که با نام " گريس ديگر" به فارسي برگردانده شده برنده جايزه "گيلر" کانادا و جايزه " پره مييو مانده لو" ي ايتاليا شد.آثار آتوود به 33 زبان دنيا برگردانده شده است.
نظر شما