کتاب در روزنامه ایران
چاپ و بستهبندی ایران یک مرکز تحقیقاتی هم ندارد
روزنامه ایران در صفحه فرهنگ و هنر یادداشتی درباره صنعت چاپ منتشر کرده که در آن میخوانیم: محمودرضا برازش مدیرکل دفتر امور چاپ و نشر وزارت ارشاد گفته که مطالعات توتون ِ ما سه مرکز مهم در کشور دارد اما چاپ و بستهبندی ما یک مرکز تحقیقاتی هم ندارد. گفته: «همین واردات چندده هزارتنی محصولات چاپی، نشان دهنده ضعف ماست و این در حالی است که همسایگان ما کشورهایی هستند که از نظر چاپ، قوی نیستند. ما که وسط اروپا نیستیم، بگوییم آلمان و ایتالیا و فرانسه، همسایه ما هستند. متأسفم که بگویم ما حتی از پاکستان هم محصولات چاپ وارد میکنیم!» پاکستان؟! البته توهین نباشد منظورم این است که کسی نمیرود از سوئیس موز وارد کند یا از آلاسکا، گندم! برازش همچنین گفته: «من همان اول که به دفتر امور چاپ آمدم، آمارها را نگاه کردم و دیدم که وضعیت، خوب نیست؛ سالانه ۷۰ تا ۸۰ هزار تن محصول چاپی به ارزش بیش از ۳۰۰۰ میلیارد تومان وارد کشور میشود.» دلمان برای پول خودمان بسوزد. یک مرکز تحقیقاتی، فقط یکی، یعنی هزینهاش از این مبلغ بیشتر است؟!
خاطرههای ربوده شده!
روزنامه ایران در صفحه آخر مطلبی درباره دکتر صادق طباطبایی منتشر کرده که در آن آمده است: یکی از کارهای نیک دکتر طباطبایی در این سالها نوشتن خاطراتش بود که میتواند مجالی بگشاید برای بیشتر اندیشیدن و بازخوانی انتقادی آنچه در چنین نوشتههایی میآید، البته این را هم بگویم که برای تنظیمکردن بخشی از کتابش، به علت ربودهشدن مدارک و دستنوشتههایش دچار مشکل شده بود، چنان که میگفت: «وقتی در منزل سابق بودیم، مجموعه اسناد، مدارک، یادداشتها، فیشها و دستنوشتههایی که در دو چمدان بود به سرقت رفت. در آن سرقت تنها چیزی که ربوده شد همان دو چمدان بود. یادداشتهای روزانه و همه دستنوشته های مربوط به دوره دولت موقت را که تدوین کرده بودم در آن چمدانها گذاشته بودم. بنابراین پس از ربودهشدن آن چمدانها دیگر بیشتر متکی به حافظهام هستم» همچنین، یادم است دو سه روز بعد از شبی که درباره کتاب «حکایتی از پله دوم» اثر دوست ارجمندمان فریدون مجلسی با او صحبت میکردم، تماس گرفت و گفت که کتاب را خوانده و با ذوق بسیاری افزود: «ای کاش مردم این کتاب باارزش را با دقت بخوانند» و وقتی برایش ماجرای تغییر نام کتاب که ابتدا «روایتی از سالن دوم» بود و نویسنده با ذوق و ظرافت و در اشاره به یک فیلم سینمایی مشهور آن را انتخاب کرده بود تعریف کردم، مکثی کرد و با تلخی سیگارش را آتش زد و بعد از چند پُک عمیق، سراغ دوستش علیرضا شجاعپور را گرفت و هر دو به یاد شعر زیبای «در دفتر تاریخ» افتادیم. شعری کوتاه که از اندوهی عمیق حکایت دارد. اما به هر ترتیب، مهم این است که در مواجهه با واقعیتها، رویاهایمان را فراموش نکرده و به تولد غزلی نو مجال دهیم، چنانکه ذهن و ضمیر شاعر نیز به آن چشم دوخته است.
کتاب در روزنامه فرهیختگان
جنبش دانشجویی ایران
روزنامه فرهیختگان در صفحه اندیشه یادداشتی درباه سه جلد خاطرات صادق طباطبایی به بهانه درگذشتش منتشر کرده که در آن نوشته شده است: جلد اول مجموعه پنج جلدی خاطرات او با عنوان «جنبش دانشجویی ایران» و با محوریت زندگینامه و جایگاه خانوادگی صادق طباطبایی در حوزه دین، اجتماع و سیاست، سیر تحصیلات او در آلمان، جنبش سیاسی اجتماعی انجمن های اسلامی دانشجویان فارسی زبان در خارج از کشور و نقش مرحوم سید احمد خمینی در شگل گیری انقلاب اسلامی تدوین شده است.
داستان های مهندسی شده
روزنامه فرهیختگان یاداشتی درباره مجموعه داستان «مثل کسی از یادم می رود» سیاوش گلشیری منتشر کرده که در آن عنوان شده است: گلشیری مثل داستان اول کتاب خیلی هوشمندانه لحظه استثنا را برای وقوع روایت رقم می زند و خب البته همین هوشمندی بدل به یک مهندسی داستانی در فرم و نحوه بیان می شود، ولی در نهایت شخصیت های داستان های او آنچنان گیرا و جاندار نیستند.
کتاب در روزنامه شرق
اولین داستانهای نویسندگان عرب در حد سیاهمشق است
روزنامه شرق در صفحه ادبیات با محمدرضا مرعشیپور به مناسبت ترجمههایش از «کلیلهودمنه» و مجموعهداستان «تندر» زکریا تامر گفت و گو کرده که در پاسخ به سوال « ادبیات معاصر عرب در ایران بیشتر با شعر شناخته شده است تا داستان. یعنی کمتر مترجمی است که سراغ ترجمه داستان معاصر عرب برود و جز نجیب محفوظ و چند نویسنده دیگر، بسیاری از داستانهای نویسندگان معاصر عرب به فارسی ترجمه نشده. دلیلش چیست؟» گفت:
خب داستان در جهان عرب در قیاس با شعر، یک شیوه ادبی نوپا است. یعنی عربها به اندازه شعر در داستان پیشینه ندارند. به همین دلیل است که شما میبینید در دانشگاهها وقتی روی ادبیات عرب کار میکنند در واقع روی شعرش کار میکنند. پیشینه داستاننویسی عرب شاید به صدسال هم نرسد و اولین داستانهای نویسندگان عرب هم بیشتر در حد سیاهمشق است و ارزش ادبی ندارد. مثل داستان «زینب» از حسنین هیکل که فقط به عنوان شروع داستاننویسی در جهان عرب ارزش و اهمیت دارد. در واقع اولین نویسندهای که میآید و داستاننویسی را جدی میگیرد. نجیب محفوظ است. نجیب محفوظ نویسندهای بود که وقتی شروع به داستاننویسی کرد، هم شعر عرب را خوب میشناخت و هم با ادبیات غرب به خوبی آشنا بود و بعد از نجیب محفوظ بود که داستاننویسی در جهان عرب مطرح شد و کسانی مثل میخاییل نعیمه و دیگران آمدند و اینکار را ادامه دادند. البته برخی نویسندگان عرب مهاجر هم هستند که در این زمینه خوب کار کردهاند، اما کار آنها دیگر جزو ادبیات عرب به حساب نمیآید. مثل طاهر بن جلون که نویسنده خوبی است و جایزه گنکور فرانسه را هم گرفته. با اینکه موضوع داستانهای طاهربن جلون مربوط به مراکش است اما کار او با نجیب محفوظ و زکریا تامر خیلی فرق میکند چون نویسندگانی مثل زکریا تامر و نجیب محفوظ خودشان در جامعه عرب زندگی کردهاند و این محیط را با گوشت و پوستشان حس کردهاند.
رمانی با ژانر «ادبیات سیاه»
روزنامه شرق در صفحه ادبیات مطلبی درباره «زندگی در شب»، رمانی است از دنیس لیهان با ترجمه نادر ریاحی منتشر کرده که در ژانر «ادبیات سیاه» است و شخصیت اصلی آن چنانکه در توضیح پشت جلد کتاب آمده، مردی است که در دهه٢٠ در آمریکا از دزدی خردهپا در بوستون به سردسته قاچاق فروشهای جنوب آمریکا تبدیل میشود. این رمان همانطور که مترجم در مقدمه ترجمه فارسی کتاب اشاره کرده، یازدهمین رمان دنیس لیهان است و بعد از چاپش در سال٢٠١٢، جایزه ادبی ادگار آلنپو را از آن خود کرده و بیش از ششماه در صدر فهرست کتابهای پرفروش نیویورکتایمز قرار داشته است. در مقدمه مترجم درباره ژانری که این رمان در آن نوشته شده، میخوانیم: «این کتاب در ژانر ادبی «سیاه» و در ادامه نهضت بازیابی و تجدیدحیات آثار معمایی ادبیات آمریکا نگاشته شده است. اینگونه ادبی که سابقهای طولانی در ادبیات مدرن جهان دارد و از اروپا (مشخصا فرانسه) به آمریکا رسیده است، شکوفایی خود را در این قاره از دهه چهل و با آثار کسانی چون همت، کین و بورنت آغاز کرد... از مشخصههای سبک سیاه، تکیه نویسنده بر ملموسکردن فضای داستان و پرهیز از ارتفاعگرفتن روایت از سطح آدمهای واقعی است. در این سبک قهرمان داستان الزاما پلیس یا کارآگاه یا شخصیت مثبت کتاب نیست. در بسیاری مواقع این قهرمان خود قربانی یا یکی از مظنونها یا کسی است که مرتکب گناه و اشتباه شده است. بهعبارتدیگر، قهرمان، ضدقهرمان است. در این ژانر قهرمان فوقبشری وجود ندارد که با هوش یا نیروی خارقالعاده، گره از کار فروبسته داستان بگشاید، بلکه قهرمان داستان خود آدمهای مفلوک و مصیبتزدهای هستند که در آخر کار هست و نیست خود را از دست میدهند یا کشته میشوند و از صفحه روزگار محو میشوند. سبک سیاه بهدنبال یافتن قاتل نیست، بلکه بهدنبال ژرفنگری و عمیقشدن در دلایل و زمینههای قتل و کشتار و پلیدی است.»
رنج خشونت
روزنامه شرق در صفحه ادبیات مطلبی درباره رمان «خشونتورزان به چنگش میآورند» مری فلانریاوکانر منتشر کرده که بهتازگی با ترجمه سمانه توسلی در نشر روزنه منتشر شده است. بنابه توضیح خود کتاب، عنوان این رمان گروتسک برگرفته از یکی از آیههای انجیل متی است و داستان آن روایتگر درگیری ذهنی نوجوانی است بهنام تارواتر که پس از مرگ دایی مادرش، تارواتر پیر، میانه انتخاب خدا یا شیطان، دین یا بیدینی، معطلمانده. این درگیری از همان ابتدای داستان با ماجرای شیوه بهخاکسپردن تارواتر پیر، که از قرار پیامبر است و پیش از مرگاش خواسته طبق آیین مسیحیت دفن شود، آغاز میشود و تا مواجهه او با دانش خشک دایی خودش که نماد سکولاریزم است پیش میرود، تارواتر که به شکلی نمادین قرار است بعد از دایی مادرش همان وظیفه پیامبری را بهعهده بگیرد، در جنگی درونی که میان دستورهای این پیامبر نمادین و شیطان خیالیاش درگرفته، همانطور که از عنوان کتاب هم برمیآید، درمییابد که تنها با سرسختی و خشونت است، که میتواند برابر خشونتی بایستد که بیدینی برای خاموشکردن باورهای دینی و اجرای فرامین خداوند بهکار میگیرد.
کتاب در روزنامه آرمان
ولنتاین گوسفند سفید
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره ری را عباسی، شاعر و نویسندهای منتشر کرده که چند سال پیش جشنواره بینالمللی شعر صلح را برپاکرده و بامشکلاتی روبهرو شده بود، امسال موفق شد کتاب «صلح، شعرِ زندگی» اثری چند زبانه را در نشر نگاه به چاپ برساند که با اقبال زیادی روبهرو گردید و در نمایشگاه کتاب چاپ اول آن تمام شد. همچنین امسال از وی مجموعه شعری توسط نشر نصیرا به چاپ رسید. «ولنتاین/ گوسفند سفید» این مجموعه شامل شعرهای بلند و بسیار کوتاه است. اغلب آنها عاشقانه و در تعارض با جنگ و عواقب آن سروده شدهاند. در پایان نیمی از اشعار توسط دکتر سعید پور و مریم علا امجدی ترجمه شده . شعرهای بلند، از اشعار موفقی است که از نظر معنا و ساختار و دایره واژگانی از انسجام و اثر گذاری قابل توجهی برخوردار است. شعر ولنتاین و هستهها از آن جمله اند. شعری کوتاه: «دریا بیش از گنجشکها آغاز شده بود/ گنجشکها با دهانی باز/ بامداد را خوردند/ ساحل تکهای از دریاست». این شعر از بابت حس و نوع بیان توانسته تصاویر و معانی متعددی در ذهن مخاطب ایجاد نماید. آیا این شعر سیاسی است یا اجتماعی؟ قانونی از طبیعت است ؟ عاشقانه یا اعتراضی ؟ دقت که میکنیم میتواند همه اینها باشد یا هیچکدام نباشد. و این به معنای قدرت شعر است که خود را در خود نمیبندد. «گرگی خریده ام/ برای روزهایی که از جنگ میترسم/زوزه بکش ای گرگ بر جهان تکه پاره ام /من فقط صدای انسانم» زوزه بکش ای گرگ بر جهان پارهام یعنی جهان من پاره است تو زوزه بکش برای دریدن . . . چه عبث زوزه ای ...روایتی که خود را میشکند. در واقع این گرگی از درون است که تنها میتواند زوزه بکشد بر جهانی که پیش از او پاره است . یعنی خشونت جنگ تنها میتواند مرا گرگ کند، گرگی که قدرت دریدن هم ندارد. این همان چگونه گفتن در زبان شعر است ...چگونه میشود شقاوت جنگ را در پسایندهایش بیان کرد.
جبر محتوم تنهایی
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات یادداشتی درباره کتاب توفان برگ منتشر کرده که در آن بیان شده است: در آن روزگار پرشور و پر همهمه شهر، در خانه بست مینشستم و روزی چند ساعت با این کتاب سروکله میزدم: نخست آنکه اسم این کتاب برایم عجیب بود. خیلی که فکر کردم دیدم دو تا ایده به ذهن میرسید؛ یکی اینکه توفانی که در میان برگها در میگیرد آنها را از هم جدا میکند و میپاشاند و این یعنی تکافتادگی و جدا افتادگی تک تک برگهایی که میتواند نمادی از انسان باشد: انسان تنهاست و این جبر محتوم چه در جهان اساطیری و چه در عصر جدید همواره پژواکش را مدام در گوش و هوش آدمی واگویه میکند. مارکز اما در تمام آثارش به پیشواز این تنهایی سمج و کینه ورز رفته است.
دنیای او از ازلیت تنهایی تا ابدیت آن قوس برداشته، امتداد مییابد و به تعویق میافتد. در زیر بارانی که همچنان یک ریز بر سرزمین خیالی ماکوندو فرو میبارد، با تکگوییهای مداوم ایزابل، مراسم خاکسپاری دکتری وامانده و کینه پرور را به تصویر میکشد. در این داستان همه تنها هستند: ایزابل که از ترس همواره بچهاش را با خودش به این سو و آنسو میکشاند. پدربزرگ که وظیفه اخلاقیاش او را وا میدارد در برابر مردمی که از دکتر کینه به دل دارند، بایستد اما درست در آخرین لحظات پس از تمهیدات فراوان برای انجام خاکسپاری دکتر مطرود، میداند که از این پس او نیز باید صلیب تنهاییاش را به تنهایی بر دوش بکشد و هم از این رو از ترس این سرنوشت تکرار شونده، ایزابل را همراه خود میبرد و ایزابل نیز کودک را... با همین نخستین کتاب از مارکز نیک میدانیم که جهان و کل کائنات در عین انسجام دچار از هم گسیختگی و تک افتادگی محتومِ است: پدر بزرگ و کشیش، خودِ دکتر که تنهاییشان ناشی از جبر محتوم است.
ادبیات برای ادبیات یا هنر برای هنر
روزنامه آرمان در صفحه آخر یادداشتی درباره ترجمه آثار داستانی ایران منتشر کرده که در آن نوشته شده است: داستان با کلمه ساخته میشود، با جمله و با زبان. به همین دلیل ساده ارائه آن به صورت جهانی دشوار است و نیاز به واسطه دارد. همین واسطه مسائل مختلف زیادی ایجاد میکند و گاهی خودش بزرگترین مانع سر راه ارائه مناسب اثر است چرا که ترجمه ضعیف از یک اثر ادبی، باعث افت کیفی آن میشود. برای اینکه ترجمهای با کیفیت مناسب به دست مخاطب برسد، مترجم باید به زبان مقصد و مبدا مسلط باشد. تسلط به زبان مبدا برای درک داستان مهم است و از آن مهم تر تسلط به زبان مقصد است. شاید به همین دلیل است که نویسندگان، مترجمین بهتری میشوند. در ایران مترجمین خوبی داریم که به هر دو زبان مبدا و مقصد مسلط هستند و آثار ارزشمندی را به زبان فارسی برگرداندهاند. مترجمین ما به زبانهای خارجی مانند انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، عربی، اسپانیایی و حتی ژاپنی مسلطند و آنها را به زبان مادری خود برمیگردانند. اما تعداد کسانی که به زبان فارسی به عنوان مبدا تسلط داشته باشند و بتوانند آن را به زبان مادری خود (انگلیسی، آلمانی و ...) ترجمه کنند، اندک است. مترجم خارجی وقتی میخواهد اثری را برای ترجمه انتخاب کند، سراغ آثار پرفروش داخلی میرود. این آثار معمولا داستانهای تجاری یا داستانهای منتشر شده از سوی نشرهای دولتی هستند. ادبیات داستانی نشرهای خصوصی به راحتی پرفروش و پر مخاطب نمیشوند در حالیکه از لحاظ کیفی آثاری شاخص و با ارزش ادبی هستند. حتی اگر قرار باشد پرفروش شوند و دیده شوند، به زمان زیادی نیاز است. حداقل چند سال باید از انتشارکتاب گذشته باشد. با این حال بار ادبیات داستانی کشور روی دوش نشرهای خصوصی است که داستان را بدون وابستگیهای سیاسی و دولتی، صرفا برای ارزش ادبی آن منتشر میکنند. ادبیات برای ادبیات یا هنر برای هنر. اگر این بخش از ادبیات داستانی پیشروی ما به جهان عرضه شود، شاید همان اتفاق خوبی که برای سینمای ما افتاد، برای ادبیات هم بیفتد.
کتاب در روزنامه شاپرک
چيزي بيش از يک خيال پردازي
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیت نوجوان نقدی درباره رمان مَسخ فرانتس کافکا منتشر کرده که ترجمهي فارسي اين اثر به قلم صادق هدايت موجود است. ترجمه ديگري از فرزانه طاهري در سال 1368 توسط انتشارات نيلوفر منتشر شد. اين ترجمه از کتاب ترجمه شده به زبان انگليسي بود. ترجمه ديگر از علي اصغر حداد و نشر ماهي است.
ولاديمير ناباکوف در مورد اين داستان گفته است: «اگر کسي مسخ کافکا را چيزي بيش از يک خيال پردازي حشرهشناسانه بداند به او تبريک ميگويم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پيوسته است.»
مسخ سر گذشت انسانيست که تا وقتي ميتوانست فردي مثمر ثمر براي خانواده خود باشد و در رفع نيازهاي آنان بکوشد، براي آنان عزيز و دوست داشتني است. اما همين که به دلايلي دچار از کار افتادگي ميگردد و ديگر قادر به تامين مايحتاج خانواده نيست، نه تنها عزت و احترام خود را از دست ميدهد بلکه به مرور به موجودي بيمصرف، مورد تنفر خانواده و حتي مضر تنزل پيدا مي کند. اين خانواده سمبل جامعهايست که نسبت به افراد ضعيف و ناتوان بيرحم است و آنها را مضر و مخل براي خود ميبينند و از انسانهاي فرصت انجام کوچکترين کارها را دريغ ميکند که شايد بتوانند منشا کارهاي بزرگ در آينده شوند. انسان رمان مسخ انسانيست که جامعه او را طرد کرده و او ناخواسته به گوشه تنهايي پناه برده و بدون اينکه آزاري براي ديگران و جامعه داشته باشد، جامعه قادر به تحمل موجود بيآزاري چون او نيست. هر لحظه زندگي براي او و اطرافيانش غير قابل تحملتر ميشود تا جايي که ديگران و حتي خود او نيز، از سر شوق، لحظهها را براي رسيدن به مرگ ميشمارند.
نظر شما