گزارش کتاب در رسانههای کاغذی شنبه دوم اسفند 1393
وامدار بودن به معنای مقلد بودن نیست/ دستی که مینویسد به اختیار خودش نیست/ آيا دولت بايد از دولتیها كتاب بخرد؟
امروز شنبه، دوم اسفند 1393 روزنامههای آرمان، شرق، اعتماد، شهروند، مردم سالاری و شاپرک مطالبی از دنیای کتاب منتشر کردهاند. گفتوگو با سیاوش گلشیری و کاوه میرعباسی از موضوعات خواندنی روزنامههای امروز است.
کتاب در روزنامه آرمان
وامدار بودن به معنای مقلد بودن نیست
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات با سیاوش گلشیری گفت و گو کرده که مجموعه داستان «مثل کسی که از یادم میرود» پس از رمان «تمام بندها را بریدهام» دومین اثر این نویسنده است.
او می گوید: اگر بپذیریم وامدار بودن به معنای مقلد بودن نیست آنوقت با شما موافقم. صحبت اینجاست که وقفههای کوتاه یا بلندی در جریان جدی ادبیات داستانی، بالاخص داستان کوتاه پدید آمده و نمیشود آن را کتمان کرد.سنتی که از آن میگویی یک جریان صد درصد مشخص با تعدادی از مولفههای بارز نیست که متکی بر باورهای یک اندیشه محتوم باشد. مسلم است که پویایی وجه مشخصه هر جریانی است و در غیر اینصورت با رکود مواجهایم. منتها گلشیری به عنوان سردمدار جریانی که به شدت تأثیرگذار بود، نقش انکارناپذیری دارد. این جریان با شکلگیری جنگ ادبی اصفهان و حلقههایی که بعدها منشعب از این جریان شد شکل گرفت و با تأثیراتش پیدا و پنهان، سببساز نگاه متفاوتی به جهان ادبیات داستانی گردید. برای یافتن تاثیرات مکتب اصفهان باید بگویم ما در مکتب ادبی اصفهان با ادبیاتی سر و کار داریم که به شدت تاکید بر صناعت دارد. یعنی به تکنیک بیشتر از محتوا میپردازد. مورد بعدی این است که در مقابل آشکارسازی سوژه به نهانکردن سوژه میپردازد. از دیگر ویژگیهای بارز ادبیات اصفهان، به شدت درونپردازی و پیچیدهگویی در روایتهای ذهنی و در مقابل آن پا در گذشته داشتن روایتهاست. روایتها در گذشته اتفاق میافتد نه در زمان حال. البته واقعیت داستان روی متن داستان تاثیر میگذارد. گلشیری جایی میگوید که من از بهرام صادقی یاد گرفتم نویسنده در اولویت است. چرا که نویسنده دست به عمل میزند؛ سوژه و زبان را او انتخاب میکند. این ویژگیها یعنی درونگرا بودن و صناعت در پنهانسازی سوژه، خاص مکتب اصفهان است و در داستانهای طیفی از شاگردان گلشیری و بعدها کسان دیگر کاملاً ناخودآگاه جریان یافت. اما بگذار چیزی را بگویم. به گمان من تقسیمبندی ادبیات داستانی به دو حوزه آسانگیرانه و سختگیرانه سهلانگارترین نگاه ممکن است به آثاری که با مایههای متفاوتی نگاشته میشوند. و اتفاقاً همین نگاه به نظر آنهایی که تکنیک را به معنای پیچاندن و مبهمگویی میپندارند مهر تأیید میزند.
دستی که مینویسد به اختیار خودش نیست
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره کتاب «ابن الوقت» نوشته یوسف انصاری منتشر کرده که در آن می خوانیم: «نگاهم سرید سمت ارک. دیگر حسی به آن نداشتم، جز اینکه بنایی عظیم روبهرویم ایستاده که خوب یا بد نشان میدهد شهر چه قدر قدمت دارد، شهر چه قدر پیر شده، پیرتر از آنی که دیگر بشود رنگ کهنگی را از آن زدود. در ورودی ارک بسته بود. کارگرها در حیاط مشغول کار بودند. ستونهای مصلی رفته بود بالا. ارک گوشهای خاک میخورد و داربستها سر پا نگهاش داشته بودند...» صفحه ۱۱. سطرهایی که خواندید قسمتی از رمان ۲۰۷ صفحهای «ابن الوقت» نوشته یوسف انصاری، نویسنده تبریزی ساکن تهران است. این کتاب توسط انتشارات روزنه در سال نود و دو چاپ شده است. رمان در رابطه با شخصیتی است که قبل از رفتن تصمیم میگیرد برگردد به زادگاهش که سالها پیش با دلخوری آن را ترک کرده بوده و حالا بر اساس غریزهای که نمیداند دنبال چیست برگشته است به تبریز و در جنگ بین آشنا زدایی و آشنا انگاری به سر میبرد. راوی، یا همان شخصیت اصلی رمان، منِ درونی مخاطب است که در کشمکش بین فراموشی و توهم و خواب و بیداری بهسر میبرد. به بیان دیگر، نوع روایتی که انصاری در این رمان انتخاب کرده، ضمیر ناخودآگاه مخاطب را هدف قرار میدهد تا او را به متن اصلی و دنیای داستانی بکشاند و با استفاده از نماد و نشانههایی چون لک لک و ارک و خیابانهای تبریز و بوی سوختگی و... بندهایی نامرئی بین واقعیت و خیال ایجاد کرده و به این نحو داستان را با قدرت به پیش ببرد. این نمادها و نشانهها گاهاً به صورت موتیف درآمده و در قسمتهایی از نوشته تکرار شدهاند. بخصوص لک لک که خود نمادی از زندگی نو میباشد (زندگی راوی بیشباهت به زندگی لک لکی که بالای میدان ساعت لانه کرده و هنگام فصل کوچ هم از آنجا نمیرود نیست) در این متن در هر بار تکرار حالتی نو برای راوی پیش میآورد و برای او تنها عنصر جذاب شهری ست که به آن برگشته و در جایی اشاره میکند دلیل برگشتنش شاید دیدن زندگی همین لک لک است. یا بوی سوختگی که ابتدا به مخاطب زمینه داده و در پایان گره از رازش میگشاید. نویسنده در بخشیهایی از رمان وارد داستان میشود و به مخاطب گوشزد میکند که اوست که دارد اینها را مینویسد و به راحتی میتواند آنها را فریب دهد. ولی مخاطب آزاد است که به خواندن ادامه دهد یا نه. و در پایان میگوید حتی خود نویسنده نیز یک کالبد است برای نوشتن. نویسنده و تمام شخصیتهای تمام داستانها خودشان نیستند و دستی که مینویسد به اختیار خودش نیست.
روایت آدمهای لِه شده
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره مجموعه داستان «مثل کسی که از یادم میرود» سیاوش گلشیری منتشر کرده که در آن آمده است: یکی دیگر از نکات مهم در داستانهای گلشیری، آدمهایی است که برمیگزیند. روایتی از آدمهای لِه شده، دور افتاده و پرت جامعه. مانند آدمهای داستانِ «خودتان قضاوت کنید»، که به ندرت به چشم میآیند، یا شرح حادثهای هولناک که توسط چند لُمپن بر سر زنی آوار میشود، در داستان «همیشه تنها یکی میماند»، همچنین خودخواهی و خودپسندی پوچ و به دور از جسارت مردانِ خائنی که دل در گرو این و آن دارند، در داستانهای « همیشه از دستها شروع میشود» و «ستاره سهیل». شاید بهترین تعبیر برای این آدمها، همان آدمهای لِه شده باشد. کسانی که هر روز در حال از دست دادن تکهای از زندگیشان هستند. زندگیهایی که در تاروپودهایی از غم، افسردگی، افسارگسیختگی و بیملاحظگی تنیده شدهاند. جنبه موفقیتآمیز این داستانها، خلق فضاها، آدمها، موقعیتها و زبانهای خاص آنهاست که به گونهای زلال، عینی دیده میشوند. اینطور نیست که بعد از خواندن داستانها به خودمان بگوییم نه، چنین چیزی ممکن نیست. باور میکنیم. یکی از مهمترین عناصر سازنده این باور، روح زنده و سیال در زبان داستانهاست. مانند بسیاری از کارهایی که این روزها میخوانیم، اینگونه نیست که همگی به یک شکل حرف بزنند. هر کدام به فراخور حال، زندگی، گذشته و نقششان در جامعه، به زبان خودشان سفره دل میگشایند و همین است که به دل مینشینند و باورشان میکنیم.
شاعری که خودش را فردی «پامال شده اتفاق» میبیند
روزنامه آرمان در صفحه ادبیات نقدی درباره «فارسی حدود من است»، سومین مجموعه شعر سعید محمد حسنی، شاعر نام آشنای خوزستانی منتشر کرده که اشعار این مجموعه اغلب از نوع روایی و گزارهها و نیز غالبا شکل خبری دارند. شاعر این مجموعه خودش را فردی «پامال شده اتفاق» میبیند که به دنبال «معانی متواری» است. ناخویشتنی و بی ماوایی که گریبانگیر شاعر است،سرنوشت او را به سرنوشت انسان امروزی گره میزند. شاعر ماوا و قرارش را در زبان میجوید، با این حال پرسش اینجاست که زبان تا چه حد میتواند معنای حقیقی حضور باشد؟ انتخاب «فارسی حدود من است» برای این مجموعه، انتخابی سنجیده و از هر جهت معنادار است، از این رو که این عنوان هم ارجاع به زیست بوم شاعر داشته و هم به گستره زبانی او. میتوان گفت در مجموعه « فارسی حدود من است» حضور عمدتا حضور در زبان است و معنای حضور نیز معنایی در زبان. در این مجموعه، حقیقت حضور گاهی در شکل نوشتاری کلمات خودش را نشان میدهد همانند:«نفس ام/حلق ام/مرتفع ام/شدن ام/مردن ام/دست ام/خط ام ...»، گاهی در واژه سازی شاعر « رویاییده ای/کاغذیده ای» و گاهی هم در بازیهای فرمی و زبانی نظیر«از کودکی ام زبان کمی گذشته» ،« ترجیح میدهم/گربهی مسمومی باشم که دلی برای دریدن دارد»،«که گونههای ما تا حالا/هفت سیلی پوسانده» و «چقدر پوست ات دارم». که میبینیم شاعر «زبان» با«زمان»،«مسموم» با «معصوم»، یا « دل» با «پیراهن»، «هفت سیلی» به جای «هفت کفن» و «پوستت دارم» با «دوستت دارم» جانشین کرده است. این حضور از نظر خود شاعر نیز، حضور و حس شدن در کلمات آن هم به اشکال گوناگون است.
کتاب در روزنامه شرق
منزل آخر
روزنامه شرق در صفحه هنری یادداشتی از زاون قوکاسیان برای کتاب «در سایه سرو» (سرونگارههای سنگ آرامگاههای مردم اصفهان نوشته مهدی تمیزی) را منتشر کرده که در آن نوشته شده است: گفتهاند گورستان آخرین منزل است؛ آخر خط زندگی و زندگان. گورستان و قبرها و سنگهای روی قبر آن، مدام به رخ زندهها میکشند و هشدار میدهد که همه باید در آخر بارشان را اینجا زمین بگذارند. ازسویدیگر شکل و شمایل کلی گورستانها و نمای سنگقبرها در هر عصر و زمانهای یکی از نمادهای عینی باورهای فرهنگی مردمان آن عصر و زمانه است. جوامع انسانی در اعصار مختلف تغییر میکنند و نمادهای اجتماعی و فرهنگی آنها نیز به اقتضای زمانه متحول یا دگرگون میشود. یکی از ابزارهای شناخت جوامع انسانی در اعصار مختلف بررسی همین آثار و بناهای بهجامانده از آن دورانهاست؛ آثار و بناهایی که همسو و هماهنگ با شیوه زیست آدمیان در زمانهای خاص ساخته شده است. شکل و شمایل گورستانها و شکل و نوع تزیین سنگقبرها هم از این دست آثار است. بههمیندلیل است که حفظ گورستانها و سنگ قبرها ضرورت دارد.
کتاب در روزنامه اعتماد
آيا دولت بايد از دولتيها كتاب بخرد يا نخرد؟
روزنامه اعتماد در صفحه ادب و هنر مطلبی درباره سازوكار انتخاب و خريد كتاب از سوي ارشاد از پايان دهه ٧٠ تا به امروز منتشر کرده که در آن عنوان شده است: در شرايط سالم، عقل سليم حكم ميكند كه سايه دولت از سر فرهنگ كوتاه شود، هيچ كمك دولتي به هيچ بخشي تعلق نگيرد و صنعت نشر و ساير توليدكنندگان محصولات سمعي، بصري و مكتوب روي پاي خود بايستند، دخل و خرجشان را خود تنظيم كنند و با پيوستن به بازار رقابتي، يا توسعه يابند يا ناگزير از چرخه خارج شوند. اما در ساختار پرتناقض دولتي ما، كه دولت هم هدايتگر و حمايتگر است، هم ناظر و مميز و هم خريدار، چنانچه قصد دارد كمك حال صنعت نشر بحرانزده كشور باشد، بايد دست از حمايتهاي خاص بردارد و بيش از دولتيها و شبهدولتيها به مراقبت از بخش خصوصي رو به تعطيلي بينديشد. اعضاي هيات خريد كتاب كه چهرههاي شناخته شدهاي هستند، به خوبي آگاهند كه طي سالهاي اخير ناشران با مشقت بسيار توانستهاند ادامه حيات بدهند، پا پس نگذارند و در چرخه نشر باقي بمانند.
ايراد ديگر به تفاوت ميزان خريدها برميگردد كه نشان ميدهد چهكتابهايي خريد ٥٠٠ تايي داشتهاند و از چه كتابهايي ١٠٠ يا ٥٠ نسخه خريده شده است. حالا كه تقدير، بر دولتي ماندن و توزيع عدالت از بالاست، اميد است كه ملاكها و معيارهايي نه همسو با دولت و دولتي شدن، كه با هدف تقويت بخش خصوصي تبيين شود و نگاه بازتر و منصفانهتري در پيش گرفته شود. در جدولي كه منتشر ميشود بودجه دستگاههاي اصلي و زير مجموعه در سال ٩٤ منتشر ميشود بعضي از ناشراني كه كتابهايشان در ليست خريد ارشاد قرار داد وابسته به اين دستگاهها هستند كه ميزان خريد كتاب از آنها آمده است با توجه به اينكه زيرنظر يكي از دستگاهها بوده و رديف بودجه دارند ميآيد. در ضمن دستگاهها و سازمانهايي كه بودجه آنها موجود نبود را بدون درج ميزان بودجه در اين جدول آوردهايم.
کتاب در روزنامه شهروند
نویسنده سین مثل سودابه در تاریکی کورمال کورمال حرکت میکرده است
روزنامه شهروند در صفحه ادبیات با کاوه میرعباسی درباره تازهترین رمانش «سین مثل سودابه» گفتوگو کرده که در پاسخ به سوال « حالا که بحث رمان پلیسی از اینجا آغاز شد به این نکته اشاره کنم که خیلیها، از جمله بنده، براین باوریم که این اولین رمان جامع پلیسی در ادبیات فارسی است. این نکته را چگونه ارزیابی میکنید؟» گفت: در مراسم رونمایی اثر، یک منتقد نکته جالبی را عنوان کرد و گفت: «نویسنده عملا هنگام نوشتن این رمان گویی در تاریکی بوده و کورمال کورمال حرکت میکرده است.» باید بگویم با توجه به اینکه این ژانر در ایران وجود نداشته، یعنی آن چیزی که مشخصا آن را رمان معمایی - جنایی مینامند در ایران وجود نداشته است که بتوان از آن تجربه آموخت، «سین مثل سودابه» اولین رمان معمایی - جنایی است که بدون رودربایستی فقط معمایی - جنایی است، چرا که نمونههای زیادی دیدهام که با این فکر که رمان پلیسی حقیر است یا چیز دیگر خواستهاند با رودربایستی رمانپلیسی بنویسند؛ البته بگویم که در کارهای اسماعیل فصیح به صورت حاشیهای مبانی پلیسی آمده اما تنها در سطح حاشیه است یا «فیل در تاریکی» که به نظر من رمان معمایی - جنایی که نیست هیچ، حتی مولفههای پلیسی هم ندارد و صحیحتر آن است که آن را «تریلر» بدانیم که درحال حاضر ژانری است مستقل از ادبیات پلیسی؛ هرچند برخی از عناصر و مولفههای آن را دارد.
کتاب در روزنامه مردم سالاری
شاهزاده فلسفه
روزنامه مردم سالاری در صفحه آخر مطلبی درباره باروخ اسپينوزا فيلسوف مشهور هلندي منتشر کرده که در آن می خوانیم: در سن 24 سالگي به جرم افکار انحرافي از جامعه يهوديان هلند اخراج و ورودش را به کنيسهها ممنوع کردند. کليساي کاتوليک نيز کتابهاي او را در فهرست کتابهاي ممنوعه قرار داد و پروتستانهاي هلندي اين کتابها را به آتش کشيدند. نظرياتش دشمنان زيادي براي او تراشيده بود و پس از اينکه سوء قصد به جان او نافرجام ماند، از آمستردام گريخت و گوشه گيري و انزوا پيشه کرد و خود را يکسره وقف فلسفه نمود. او قابليتهاي علمي فراواني داشت و گستره و اهميت آثارش تا سالها پس از مرگ او به طور کامل درک نشد. امروزه، اسپينوزا يکي از بزرگترين خردگرايان فلسفه قرن هفدهم و زمينهساز ظهور نقد مذهبي و همچنين عصر روشنگري در قرن هجدهم به شمار ميرود. اسپينوزا به واسطه نگارش مهمترين اثرش، اخلاقيات، که پس از مرگ او به چاپ رسيد و در آن دوگانهانگاري دکارتي را به چالش ميکشد، يکي از مهمترين فيلسوفان تاريخ فلسفه غرب به شمار ميرود. گئورگ ويلهلم فريدريش هگل، درباره فيلسوفان هم عصر خود نوشت:«شما يا پيرو اسپينوزا هستيد، و يا اساساً فيلسوف نيستيد».
اسپينوزا زندگي ساده خود را از راه تراش شيشههاي ذرهبين تأمين ميکرد. او در طول زندگي، جايزهها، افتخارات و تدريس در مکانهاي صاحبنام را رد کرد، و سهم ارث خانوادگياش را به خواهرش بخشيد. دستاوردهاي فلسفي و شخصيت اخلاقي اسپينوزا زمينهساز آن شد تا ژيل دلوز، او را «شاهزاده فلسفه» بنامد.
از اسپينوزا کتابهاي زير در ايران ترجمه و چاپ شده است: «اخلاق». ترجمه محسن جهانگيري، ويراستار اسماعيل سعادت. مرکز نشر دانشگاهي. «رساله در اصلاح فاهمه (و بهترين راه براي رسيدن به شناخت حقيقي چيزها)» ترجمه اسماعيل سعادت . مرکز نشر دانشگاهي. «شرح اصول فلسفه دکارت و تفکرات مابعدالطبيعي». ترجمه محسن جهانگيري. نشر سمت. «رساله سياسي» (دفترهاي سياست مدرن3). ترجمه پيمان غلامي و ايمان گنجي. نشر روزبهان.
کتاب در روزنامه شاپرک
تأملي در چند شعر رضوي
روزنامه شاپرک در صفحه ادبیات نوجوان مطلبی درباره شعر رضوی منتشر کرده که در آن آمده است: به راستي براي در امان ماندن از اين يکنواختي و يکساني شعرها چه ميتوان کرد؟ به گمان من يکي از دستگيرههايي که ميتواند هم مايهي تمايز شعر شود و هم آن را به فضاي ذهني و احساسي مخاطبان نزديک کند، برخورداري شاعر از تجربهها و چشمديدهاي عيني زندگي است، يعني پيوند ميان درونمايهي مذهبي و مضامين اخلاقي، اجتماعي و احساسياي که انسان امروز آنها را لمس و درک ميکند.
اين چيزي است که در شعر «گل سرسبد» آرش پورعليزاده کمابيش ديده ميشود.
شاعر از نذر کردن النگو توسط مادربزرگ ميگويد، از اين که زائران در حرم به او مينگرند و از اين که آرزو دارد ديگر به شهري که هزار کيلومتر دورتر از حرم امام است برنگردد.
در ادامه این مطلب آمده است: اين مضمون آخري را در شعر «هواي زيارت» حميدرضا شکارسري هم ميتوان ديد که شاعر در آن زيارت مشهد را بر سياحت ديگر نقاط جهان ترجيح ميدهد و باز تقاضاي بليت يکطرفه دارد.
نظر شما