حاتمی توضیح داد: این رمان داستان آوارگی دختری نوجوان است که با پدر و مادر، برادرها و خواهرش که کمی از خودش بزرگتر است در جریان بمباران هوایی شهر ایلام مجبور به ترک خانه میشوند و در طبیعت اطراف چادر میزنند و زیر چادر زندگی را به مدت یکسال سپری میکنند.
به گفته وی، رمان «فرار... فرار...» در قالب ۱۲ فصل که هر فصل نماد یک ماه است روایت میشود و همکاری، شادمانی، دوستی، آتش، عزا عروسی و ... از ویژگیهای مردمی است که به خاطر در امان ماندن از حملههای دشمنان و خراب شدن خانه و ... زیر درختان بلوط و بنه زندگی را ادامه میدهند.
نویسنده رمان «راز کوچه باغ هفت توت» در ادامه بیان کرد: رمان «فرار، فرار» رویکردی تازه و متفاوت به جنگ ۸ ساله و ادبیات پایداری دارد و تلاش شده ناکامیها، تلخیها و سختیهای ناشی از جنگ را در قالب رمان به مخاطب انتقال دهد.
به گفته حاتمی، «فرار... فرار...» رمانی است که در آن به مقاومت و پایداری مردم ایلام در جنگ نابرابر با دشمنان میپردازد و پایداری و استقامت مردم را به زبان رمان نشان میدهد.
این نویسنده درباره محتوای رمان نیز توضیح داد: این رمان با بهرهگیری از عناصر خیال و خاطره و با تکنیک جریان سیال ذهن و رعایت برخی عناصر مسلم رمان نوشته شده است و تلاش شده که از خاطرهنگاری پرهیز شود.
حاتمی درباره دلیل انتخاب عنوان «فرار... فرار...» برای این رمان نیز بیان کرد: این عنوان پذیرفته و مقبول در میان مردم ایلام، یادآور لحظات بمباران نا به هنگام و غافلگیر کننده نیروهای دشمن و فرار مردم به کوهستانها و پناه گرفتن در آغوش درختهای تنومند بلوط، کُنار، گون و ... است. «فرار... فرار...» برای مردم ایلام، احترام و باورِ ارزشمندی دارد، که مرور خاطرات آن روزها را تداعی میکند.
نویسنده مجموعه داستان نوجوان «بیمارستانی در باغچه» گفت: براین اساس تلاش کردم تا با بهرهگیری از وقایع، اتفاقها و حوادث واقعی آن دوران، زندگی خانوادهای آواره و پرجمعیت را در میان جنگلهای بلوط، از زبان دختری نوجوان روایت و بیان کنم و با بهرهگیری از برخی عناصر داستانی، تکنیک جریان سیال ذهن و نیز ترکیبی از خاطره و تخیل؛ لذت کشف و شهود ناب از لحظات «آن» داستانی را در اندیشه مخاطب به وجود آورم.
در بخشی از این رمان میخوانیم: «همه دور سفره هفت سین جمع شدهایم. بوی عود فضای اتاق را پرکرده است. بابا قرآن خانوادگی را بازکرده و با صدایی آرام، مشغول خواندن سورهای است. مادر هم زیر لب دعا میخواند. لحظهای بعد، علی رادیوی قدیمی را روی ایستگاه تنظیم میکند.
-شنوندگان گرامی تا چند دقیقه دیگر، سال نو آغاز میشود. در این سال...
دیگر چیزی نمیشنوم. لذت گرفتن عیدی از دستهای مهربان و خسته پدر و روبوسی و تبریک سال نو، ذهن مرا مشغول میکند. بابا خواندن سوره را که به پایان میبرد، همگی صلوات میفرستیم. سپس از لای قرآن، چند اسکناس تانخورده بیست تومانی برمیدارد. او هم منتظر تحویل سال است. نگاهش را با مهربانی میچرخاند و میگوید: «خدایا قسم به عظمت و بزرگیات جمع کوچک ما را از گزند قضا و بلا حفظ کن!
همه با صدای بلند آمین میگوییم. در همین لحظه صدای محکم و پراضطراب گوینده رادیو را میشنویم: «شنوندگان گرامی توجه فرمایید! شنوندگان گرامی توجه فرمایید! «آژیر»ی را که هم اکنون میشنوید اعلام وضعیت قرمز است و معنا و مفهوم آن این است که حمله هوایی دشمن انجام میگیرد. محل کار خود را ترک کنید و به پناه گاه بروید.»
جملهاش که تمام میشود، صدای انفجار بزرگی از دهان گوینده بیرون میپرد. همهجا به شدت میلرزد و شیشههای پنجره بر سرمان باریدن میگیرد. بوی دود و سوختگی همه جای اتاق را پرمیکند. فریاد از داخل کوچه و خیابانها به گوش میرسد. برق قطع می شود...»
مرتضی حاتمی، متولد ۱۳۵۵ در صحنه استان کرمانشاه است و تاکنون ۴۵ اثر در حوزه ادبیات کودک و نوجوان و بزرگسال منتشر کرده است.
انتشارات آستان جانان، رمان «فرار...فرار...» را در قالب ۱۸۸ صفحه با شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۵ هزارتومان منتشر کرده است.
نظر شما