محمدرضا بایرامی برای این کتاب توانسته، جایزههای کتاب سال جمهوری اسلامی ایران، جلال آل احمد و شهید حبیب غنیپور را به خود اختصاص دهد.
بایرامی در این نشست با اشاره به اینکه نوشتن این رمان از جهات مختلف برایم بسیار سخت بود، گفت: نگاه این رمان از آنسوی به مقوله جنگ بود و شخصیت ایرانی نداشت. از جهت ساختار نیز نوشتن رمان سختتر بود، چراکه سعی داشتهام این رمان روی مرز ناممکنها حرکت کند. درآوردن داستان با این دستورکار بسیار سخت بود؛ بارها و بارها آن را نوشتم و مجبور شدم کنار بگذارم. حرکت بهنوعی روی لبه تیغ بود. به جهت ساختاری درآوردن دوبال موردنظرم سخت بود. اینکه بین «تقدیر و تصادف» و «ممکن و ناممکن» حرکت کنم.
وی ادامه داد: این رمان پشتوانه مطالعاتی زیادی داشت، بهصورتی که در آن دوره میتوانستم کارشناس مسائل عراق معاصر باشم. چیزی از عراق معاصر بهویژه از زمان حکومت صدام حسین به بعد نبود که نخوانده باشم؛ این بخش از تاریخ عراق بسیار رمانتیک است. ماجرا و عنوان اصلی داستان به ماجرای سال 1982 در آن منطقه و ترور ناکام صدام مربوط میشود که صدها گلوله به ماشین او برخورد کرد و صدام آسیبی ندید. به خاطر این اتفاق صدام دستور کشتن تعداد بسیاری از مردم آن منطقه را داد، به مدت 10 سال زراعت در آن منطقه ممنوع شد و خانه شیعیان را برسرشان ویران کرد. عنوان رمان به همین موضوع یعنی زمینهای قابل کشتی که حق کشت نداشتند برمیگردد.
این نویسنده تصریح کرد: اصل داستان، موقعیت آدمی در التهاباتی از ایندست است و شخصیتهای اصلی داستان هم سعدون، هیثم و احلی هستند. سعدون انسانی است که به سوی جنگ میرود و سعی دارد از آن هم بگریزد و بهنوعی در هر دو مورد ناکامی دارد.
بایرامی با اشاره به اینکه خیلی چیزها در جنگ در جاهای مختلف شبیه به هم است، افزود: جنگ همهجا یک چهره عام و کموبیش یک شکل دارد و یکجور برانگیختگی ملی و مذهبی است. در نوشتن یک تجربه دارم و آن حرکت از سمت پیچیدگی به سمت سادگی و برعکس است. در چند سال اخیر، «لمیزرع» سادهترین کاری است که من نوشتهام. در کتابهای «آتش به اختیار» و «مردگان باغ سبز» پیچیدگی وجود دارد، کتاب «پل معلق» حالت بینابینی داشته و «لمیزرع» تجربه جدیدی بود که برای مخاطب جذابیت بیشتری نیز دارد.
نویسنده کتاب «لمیزرع» در ادامه، نوشتن را یک قرارداد دوجانبه بین مخاطب و نویسنده دانست و گفت: بهزعم خودم با جمله ابتدایی کتاب و برخی عوامل دیگر سعی کردم قراردادی ببندم، قراردادی که قرار است بین تقدیر و تصادف حرکت کند. راوی ناشناخته این داستان نیز همان تقدیر است.
وی درباره نحوه تدوین این اثر نیز بیان کرد: برای من هم سخت بود تا در نهایت آنچه که میخواهم حاصل شود. از جمله میتوانم به بخشهای پایانی کتاب و فصل مواجهه پدر و پسر اشاره کنم که خیلی برایم سخت بود. یک نکته مهم در نوشتن برای من، درخلاف جهت آب حرکتکردن است.
حضور همیشگی نوجوان، روستا و جنگ در آثار بایرامی
قاسمعلی فراست نیز که بهعنوان منتقد در این نشست حضور داشت با اشاره به ویژگیهای شاخص در آثار محمدرضا بایرامی، گفت: اگر پنج ویژگی برای آثار بایرامی درنظر داشته باشیم، حداقل سه مورد آن نوجوان، روستا و جنگ است که این سه ویژگی جزو صفات همیشگی و مبرهن آثار بایرامی است. کتاب «لمیزرع» ادامه کارهایی است که بایرامی درباره جنگ انجام داده و بهنظر من جنگ به هر دلیل یکی از دغدغههای بایرامی شده است. حتی اگر از او بخواهند درباره جنگ ننویسد و حتی خودش هم بخواهد نمیتواند، چراکه چیزی که دغدغه انسان میشود رهایی از آن به دست نویسنده نیست و آن چیز سخت یقه نویسنده را میگیرد.
وی افزود: چنین آدمی بهنظر من برای هر کشوری میتواند ارزشمند باشد، چراکه درد و دغدغه و صداقت خود را در زمینهای ثابت کرده است. خواننده، حکومت و کسانی که میخواهند کار فرهنگی انجام دهند، باید به او اعتماد کنند. چنین آدمی با این ویژگیها جاهایی دچار مشکل نیز میشود و بهعنوان مثال در کتاب «مردگان باغ سبز» زیر تیغ سانسور گیر میکند. علت اینکه بایرامی و امثال او با همه دغدغهمندی و صداقت، یک جاهایی به مشکلاتی همچون ممیزی برمیخورند، بیبرو برگرد به بایدها و نبایدهای سلیقهای ممیزیها برمیگردد.
این نویسنده پیشکسوت حوزه انقلاب اسلامی و دفاعمقدس، تصریح کرد: از بایرامی میخواهند مانند کتابهای قبلی خود بنویسد؛ قطعا وقتی نویسنده دورهای را پشتسرمیگذارد، نگاه او به ادبیات، فرهنگ و جنگ عوض میشود. اگر او و یا هر نویسنده دیگری همان آدم یکسال قبل هم باشد درجا زده است. بایرامی نمیتواند مثل 20 سال پیش خود داستان بنویسد. وقتی نویسنده در بطن واقعه باشد از نزدیک به آن نگاه دیگری دارد. در آن دوران جنگ بحران ملی بود و خطر از دست رفتن سرزمین احساس میشد. در آن دوره کار ادبیات این بوده که منِ مخاطب و تکتک افراد را به پایداری و دفاع از سرزمین فرا بخواند و دغدغه اصلی اتحاد بود. اما وقتی از جنگ فاصله میگیریم، نوع نگاه به آن واقعه تغییر میکند و در این دوره باید به آسیبشناسی و تحلیل بپردازیم. بهنظر من اگر این نگاه را از هر نویسندهای بپذیریم، بخشنامه صادر نمیکنیم که از جنگ داستانی بنویسیم که مردم امیدوار شوند و سیاهنمایی و تاریکی در آن وجود نداشته باشد، درحالیکه جنگ مجموعهای از همه اینها بوده و هرگز نمیتوانیم آنرا کتمان کنیم.
فراست ادامه داد: باید به نویسندگانی مثل بایرامی اعتماد کرد تا به دغدغهمندی خود بپردازند و از جهتی ممیزی هم باید قانونمندی داشته باشد و آن هم از سوی کسانی که درد امثال بایرامی را داشته باشند. حرفهای زیادی در این زمینه دارم. اینطور نیست که جنگ فقط مجموعهای از ایثارگری محض باشد، بلکه در آن آدمهای معمولی با انواع نقصها و کجرویهایی همچون دزدی، چاپلوسی، فرار و ترس نیز دیده میشود که در این زمینه داستانهایی نوشته شده و به وقت آن منتشر خواهد شد.
نویسنده کتاب «نخلهای بیسر» گفت: بهنظر من، جوهره بایرامی، جوهره یک داستاننویس است؛ او ذاتا داستاننویس است. داستانساز یک سوژه خوب را تبدیل به نوشته میکند که چاپ و خواندنی هم میشود، ولی یک نفر از هیچ داستان میسازد و ذاتا داستاننویس است. اگر چند کار چنین نویسندهای را کنار هم بگذاریم بهسختی دوتا از آنها مثل هم است. از هر کتاب یک تجربه، حس و ورودی جدید احساس میشود و این به ارزش کار او میافزاید.
وی در ادامه با اشاره به نام کتاب «لمیزرع» افزود: کتاب اسم بسیار قشنگی متناسب با مضمون داستان دارد و طراحی جلد کتاب نیز بسیار زیباست. بهنظر من اولین امتیاز این کتاب این است که نویسنده جای خود را عوض کرده و این جا عوض کردن، یک مزیت بزرگ برای رمان اوست که به آن ارزش میدهد. او دو دیدهبان در کتاب خود گنجانده که اطلاعات یکدیگر را گرفتهاند و این مورد به غِنا و جذابشدن داستان کمک میکند. وقتی کتاب را در دست میگیریم که بخوانیم با چند گره جذاب مواجه میشویم. هرچند یک موضوع جذاب باشد، اگر گره و تعلیق نداشته باشد، قطعا قابل خواندن نیست.
فراست ادامه داد: شروع این داستان با یک تعلیق است که در ابتدا شخصی به دلیلی نامعلوم شکنجه میشود و تصویرهای زیبایی بهصورت وارونه از محیط اطراف میبیند. کمی جلوتر که او را برای فرستادن به زندان به دژبانی تحویل میدهند، عکسی در جیب اوست که آنرا از جیبش در نمیآورد و مشخص نیست عکس کیست. در ادامه او در سلول با هیثم دیدار میکند و از دیدن او در آنجا احساس شگفتی به او دست میدهد که مشخص نیست این شخص کیست و این سومین تعلیق ابتدای داستان است. این موارد نشاندهنده هوش نویسنده است و مخاطب را به داستان گره میزند، بهطوریکه نمیتواند آن را کنار بگذارد.
نویسنده کتاب «آوازهای ممنوع» اظهار کرد: یک مورد جذاب دیگر در این داستان، عاشقشدن یک دختر و پسر شیعه و سنی است که در آن منطقه از لحاظ فرقهای به نوعی جرم محسوب میشود و این موضوع به داستان جذابیت میدهد. یک موضوع مهم در ادبیات ما این است که جای اسطورهها، ضربالمثلها و طنز در آن بسیار خالی است. بایرامی در کتابش از اسطورهها و ضربالمثلها استفاده بسیار خوبی کرده است. اما یک «ای کاش» هم درباره این کتاب بهنظرم میرسد و آن این است که بایرامی وقتی وارد سرزمینِ دومی میشود، منِ خواننده انتظار دارم با فرهنگ، ادبیات و نگاه آنها به زندگی بیشتر آشنا شوم. ورود بسیار زیبای بایرامی در داستان، این حق را در من ایجاد میکند که بدانم مردم عراق درباره ما چه قضاوتی دارند. با همه تلاش بایرامی در زمینه نشان دادن تصویری درست از مردم آن سرزمین، توقع بیشتری با توجه به تواناییهای او داشتم.
وی در ادامه گفت: یکی از چیزهایی که به داستان غِنا میبخشد و آنرا قابل دفاع میکند، این است که چقدر عمق دارد. یکی از وجوه کتاب «لمیزرع»، لایههای پنهان آن است. همچنین یکی از مضامین مهم این داستان، مبارزه با جهل است. شاید فرزندکشی در این داستان و یا حتی خودِ جنگ، برخواسته از جهل باشد که بایرامی خیلی ظریف، هوشمندانه و زیبا آنرا بیان کرده است. این موارد از لایههای پنهان این داستان هستند. وقتی برای بار دوم هم این کتاب را خواندم، برایم لذتبخش بود. به اعتقاد من داستان باید یکسری مبانی، ترفندها و کارهای هوشمندانهای داشته باشد که برای بار دوم هم احساس لذت را در مخاطب ایجاد کند. در این کتاب پیچیدگیها به زبان ساده بیان شده که از نقاط قوت آن است. همچنین فضای سنگین ماجرا با مهندسی متعادل شده است.
این نویسنده و منتقد افزود: اما یک نکته درباره این اثر این است که هیچ جای داستان ماجرا را از منظر «احلی» نمیبینیم و بایرامی او را از دور تصویر و تعریف کرده است که البته شاید به دلایلی ناچار به این کار بود. اینکه «احلی» بهعنوان یکی از شخصیتهای اصلی داستان چه واهمهها، دغدغهها و تصاویری دارد، میتوانست حس جذابتری به داستان بدهد.
جنگ اتفاقی نیست که در تبلیغات با آن روبهرو میشویم
عزتالله الوندی دیگر کارشناس حاضر در نشست معرفی و بررسی رمان «لم یزرع»، این داستان را یک داستان کاملا ایرانی با ساختاری ایرانی برشمرد و گفت: این کتاب ساختار ایرانی دارد از این جهت که نگاهش به اسطورههای ایرانی است و کاملا ما را وارد یک فضای ایرانی میکند، هرچند فضا، فضای آنسوی مرزهاست. داستان از اسطورهها مدد گرفته و از یکسری اسطورههای ایرانی مابهازای امروزی ساخته است. همچنین این رمان، حاصل گذار از «هاله تقدس» است. جنگ اتفاقی نیست که در تبلیغات با آن روبهرو میشویم، بلکه فقط و فقط باید در آن صحنهها با آن روبهرو شده باشیم. جنگ مفهومی دارد که هرچند ممکن است باعث شود، برخی انسانها از آن منتفع شوند، ولی میتواند بشر را به قهقرا ببرد.
وی ادامه داد: در مطالبی که درباره «لمیزرع» نوشته شده به یک گزارش رسیدم که یکی از منتقدان گفته بود اگر جنگ را از این رمان بگیریم، هیچ اتفاقی نمیافتد، ولی من با این نظرم مخالفم چراکه این جنگ و تاریکی پسِ آن است که باعث اتفاق افتادن داستان شده است. پسرکشی در این رمان حاصل یک جنگ خانمانسوز و فضایی است که به دو طرف تحمیل شده است. هوشمندی بایرامی در ارتباط با مخاطب از اینجا مشخص میشود که از دید یک عراقی به قضیه نگاه میکنیم. هردو طرف جنگ هدفشان پیروزی بر دشمنی است و دیدگاهی که شاید به پیروزی منجر شود. در این جنگ خدا، پیامبر و اعتقادات یکی بود. درواقع هر دو طرف به یک سمت پیش میرفتند، اما روبهروی هم، که این قضیه یک سری اتفاقات را رقم زد که «لمیزرع» یکی از آنها است.
این نویسنده گفت: بایرامی از نخستین کسانی است که گذار از «هاله تقدس» را تجربه کرده است. اگر نتوانیم از آن فضاها عبور کنیم، نمیتوانیم به خیلی از وقایع دسترسی داشته باشیم. راه گریز، امثال کتاب «لم یزرع» بایرامی است که میتواند ما را وارد یک گذار فعال برای دستیابی به دیدگاههای تازهتر کند.
الوندی افزود: «لم یزرع» یک ناممکن محتمل است، اتفاقی که ممکن است هرگز رخ نداده باشد و دیدگاه نویسنده در رویارویی با یک اتفاق دراماتیک که همان ترور صدام بوده منجر به این رمان شده است. اما ای کاش، شعر شاهنامه در ابتدای رمان نوشته نمیشد، چراکه خواننده آشنا با شاهنامه و تراژدی رستم و سهراب، خواه و ناخواه هر لحظه احتمال رخ دادن یک تراژدی را در داستان میدهد. بیشتر دوست داشتم که ندانم چه اتفاقی قرار است بیفتد و یک دفعه با فاجعه روبهرو میشدم.
وی اظهار کرد: در این داستان تعلیق وجود دارد. همچنین این اثر در عین اینکه یک پیشآگهیها و پیشزمینههایی را از اتفاقات تراژدی به ما میدهد، یک اثر خودبسنده هم هست و میتواند به دور از همان ابیات شاهنامه بهعنوان یک داستان مستقل بررسی شود. همچنین در سراسر داستان، یک سری مابهازاهای اسطورهای و داستانی وجود دارد که رمان را شیرینتر میکند؛ مانند تصور خلیل جای رستم و سعدون جای سهراب یا خلیل جای ابراهیم و سعدون جای اسماعیل، همچنین تصور احلی به جای شیرین و سعدون جای فرهاد.
این نویسنده و منتقد ادامه داد: این داستان یک راوی دیگر هم دارد که در رمان با حروف ایتالیک مشخص شده که انگار این راوی از همه چیز خبر دارد، ولی نمیخواهد مخاطب را از اطلاعاتی که دارد آگاه کند و حتی جاهایی او را گمراه میکند. متاسفانه در این داستان این راوی به سرانجام نرسیده است. این راوی از لحاظ مکانی و زمانی با تراژدی فاصله گرفته و در کل به داستان اِشراف دارد. انگار میخواهد مخاطب را در برزخی قرار دهد که قرار نیست. تمام شود دوست داشتم این راوی به سرانجام برسد و بفهمیم کیست و چه چیزی را بیان میکند.
الوندی همچنین درباره کاربرد عناصر نشانهشناسی در این اثر، گفت: اگر این باور را داشته باشیم که هر اثر هنری، یک نظامی از نشانهها است، «لم یزرع» هم یک نظام از نشانهها است. عناصر چهارگانه آب، باد، خاک و آتش، به خوبی در شخصیتهای داستان نمود دارد. این عناصر، خیلی خوب و هوشمندانه در این نظام نشانهشناسی، گنجانده شده و میتواند فضایی را برای کشف و بررسی زوایای دیگری از کتاب، ایجاد کند.
نظر شما