آرش اباذری در نشست «درباره شی ء وارگی»:
سیاستهای ریاضتی در کنار پولی شدن اقتصاد، روابط انسانها را از بین برده است
اباذری در این نشست شی ء وارگی را مفهوم مرکزی در مکتب فرانکفورت و نظریه انتقادی خواند و گفت: نظریه انتقادی متعهد است سرمایه داری را به صورت کلی بفهمد و بشناسد و آن را در نسبت خاصش با زندگی معاصر بررسی انتقادی کند. در این میان از هر وسیلهای بهره میبرد، اعم از نظریه سیاسی یا جامعه شناسی یا اقتصاد و فلسفه و حتی هنر و ادبیات. البته فهم توصیفی و انتقادی برایشان کنشهای منفک از همدیگر نیستند و سعی دارند در همان زمان توصیف جهان سرمایه داری نقدهای خود را هم مطرح کنند. نظریه انتقادی همچنین دشمنی سفت وسختی با انتقاد اخلاقی و اخلاق مابانه دارد که مثلا اگر ما اخلاقیتر باشیم و طمع کمتری داشته باشیم بحران کمتر میشود. نهایتا آنها متعهد به رهایی از وضع موجود هستند که برای آدورنو حتی بعد مذهبی هم پیدا میکند و به رستگاری تعبیر میشود.
او ادامه داد: این رستگاری هم رستگاری فردی نیست و جمعی است و رهایی یک فرد به تنهایی برایشان ممکن نیست. درواقع از دید آنها در یک وضعیت غلط امکان زندگی درست وجود ندارد. برعکس سیاسیها هم مفهوم عدالت برای نظریه انتقادیها یک مفهوم محوری نیست چراکه اساسا در وضعیت فعلی امکانی برای تحقق عدالت متصور نیستند. سه مفهوم از خودبیگانگی، شی ء وارگی و استثمار مفاهیم اصلی در نظریههای انتقادی هستند. هرچند همینها هم نه از منظر اخلاقی که از منظر اجتماعی و برای نقد مناسبات اجتماعی مورد توجه هستند.
این مدرس دانشگاه سپس برای شرح مفهوم شی ء وارگی بیان کرد: در نگاه کانت یک تمایز اخلاقی میان شیء و فرد وجود دارد و اشیاء هرکدام قیمتی دارند و قابل معاوضه با همدیگر هستند اما انسان نوعی از شیء است که نه قیمت دارد و نه قابل معاوضه با دیگری است. منظور بی نهایت بودن قیمت انسان نیست بلکه یعنی اساسا نمیتوان بر روی انسان قیمتی گذاشت چون انسان کرامت دارد. شی ء وارگی تعریفی کانت در خوانش تاریخی در برده داری و واقعه هولوکاست به وضوح دیده میشود و امروزه نیز پدیده انسان به نوعی همان شیء وارگی از منظر کانت است. البته شیء وارگی در خوانش انتقادی با خوانش کانت متفاوت است و جدا از اینکه صرفا از منظر اخلاق به داستان نگاه نمیکند از شیء شدگی هم متفاوت است.
اباذری افزود: لوکاچ میگوید از وقتی دچار اقتصاد پولی شده این انگیزه سود و منفعت هم به تمامی فعالیتها و روابط ما اضافه شده و وقتی تمام جنبههای اقتصادی زندگی ما تحت تاثیر پول قرار گرفته به ناچار تمام زندگی ما و حتی روابط بین فردی و انسانی ما از ان متاثر میشود. شیء وارگی بر سه قسم است؛ شیء وارگی اشیاء، شیء وارگی آدمهای دیگر و نهایتا در مرحله حادتر شیء وارگی خود آدمی. طبیعی است وقتی همه برای همه چیز اعم از آب و بلیت سینما و شرکت در فلان کلاس باید پول پرداخت کنیم دیگر کیفیت اهمیت خود را از دست میدهد و صرفا کمی میشود. نتیجه این امر اتمیزه و فردی شدن آدمهاست و حتی ماهیت اجتماع هم اتمیزه میشود و آدم ها نسبت به همدیگر و محیط اطرافشان بی تفاوت می شوند.
این جامعه شناس تاکید کرد: بازار یک ماهیت آبجکتیو دارد که ارتباطی با احساسات شما ندارد ولی شما ناچار هستید برای ادامه زندگی به آن وارد شوید. بازار کار خودش را میکند و شما نمیتوانید خیلی با آن درگیر شوید و اینجاست که آدمها احساس سوبژکتیو خود را از دست میدهند. دیگر کنش پراکتیکال آدمها هم متفکرانه میشود البته نه اینکه بیاندیشند و فکر کنند بلکه یعنی از نظر آبجکتیو بی تفاوت میشوند و شاهدی خنثی بر اتفاقات جهان. درواقع شیء وارگی در جهان سرمایه داری طبیعت ثانویه انسان است که به صرف آموزش نمیتوان از آن فرار کرد.
اباذری سپس گریزی به نظریه هونت زد و یادآورد شد: در نگاه هونت اما شی ء وارگی اگرچه در دسته بندی اخلاقی جای نمیگیرد اما ارزشی و هنجاری است و او عمل انسانها در واقعیت را با آنچه که باید باشد مقایسه میکند. از نگاه او چون رابطه آدمها با جهان بیرون از خودشان سرد و قطع است پس سرمایه داری مشکل دارد. می گویند لوکاچ برای اقتصاد نقش بزرگی قائل شده درحالیکه که جهان اقتصاد تنها بخشی از جهان ماست. هابرماس هم میگوید جهان مدرنیته زیرسیستمهایی دارد که اقتصاد تنها یکی از آنهاست که البته دیگر زیرسیستمها را استثمار کرده است. هونت هم معتقد است یک سری المانها در بحث شی ء وارگی وجود دارد که ربطی به اقتصاد ندارد.
او اضافه کرد: بنا بر یک خوانش هگلی هویت عملی آدمها از طریق به رسمیت شناخته شدن دیگر آدمها ممکن میشود و هونت میگوید حتی در شناخت مسائل معمولی به نوعی به رسمیت شناخته شدن بر شناخت مقدم است. یعنی ما باید با افراد دیگر یک ارتباط و اتصالی برقرار کنیم تا جهان بیرون را بشناسیم و شیء وارگی زمانی است که این بازشناسی به واسطه ارتباط با دیگری فراموش می شود. نه اینکه این توانایی از ذهن و روان انسانها پاک شده باشد بلکه به واسطه مناسبات اشتباه اجتماعی در سرمایه داری تنها غیرفعال شده است. اینجاست که حتی رابطه مردمان و حکومتها اشتباه میشود و مردم به صورت شیء دیده میشوند. تمامی استروتایپهای ریسیستی و سکسیستی نیز ناشی از همین شی ء وارگی است و حتی نوعی مقاومت برای فهم استدلالهای انتقادی را به دنبال دارد.
این مدرس دانشگاه همچنین با اشاره به شیء وارگی خود انسان برای خودش نیز گفت: آدمها باید نسبت به حالات روانی و ذهنی و غرایز و افکار خود آگاه باشند واین مستلزم ارتباط دوطرفه با خود است. اما در جهان امروز کاراگاه مابانه به دنبال کشف اینها در خود هستیم که باز نشانگر شیء وارگی است چراکه در واقعیت اینها بخشی از خودمان و درونمان هستند نه چیزی منفک و جدا از ما که باید به دنبالشان بگردیم یا در سوی دیگر حتی سعی میشود افکار و احساساتی از بیرون به آدم آموزش داده شود مثل اینکه حال تو خوب است و به خود بیایید و ... در واقعیت احساسات بر آدمی عارض میشوند و ما باید نسبت به آنها گشوده باشیم و رابطهای دو طرفه با آنها داشته باشیم.
اباذری متذکر شد: در سیستم نئولیبرالی کالا شدگی و شیءشدگی با اقداماتی مثل مقررات زدایی از بازار کار بیشتر شده است. چراکه مقررات زدایی از بازار کار یعنی موقتی تر شدن شغلها و اینکه آدمها باید مهارت بیشتر و بهتر و چهره ارزشمندتری داشته باشند تا به دیگران نمایش بدهند. سیاستهای ریاضتی و حذف خدمات عمومی و خصوصی سازی هم در کنار پولی شدن و مالی شدن اقتصاد نسبت آدمها با همدیگر را از بین برده و نسبت پول و تولید را پررنگ کرده است. برای حل این مسائل و مشکلات باید دوباره به لوکاچ و اندیشه او برگردیم.
نظر شما