معرفی و بررسی کتاب «درباره مارکس؛ درآمدی بر خرد انقلابی کارل مارکس»
آیا مارکس مفسر ایدئولوژی بوده یا منتقد آن؟
آلمن در کتاب «درباره مارکس، درآمدی بر خرد انقلابی کارل مارکس» معتقد است که مارکس برخلاف خیلی که فکر میکنند مفسر ایدئولوژی است، منتقد ایدئولوژی بوده است.
این کتاب از یک پیشگفتار از شهرزاد مجاب استاد دانشگاه تورنتو با عنوان: «پالا آلمن، نظریهپرداز مارکسیست، معلم انقلابی» و یک مقدمه مفصل از نویسنده و سه فصل با عناوین «مارکس درباره سرمایه / سرمایهداری»، «مارکس درباره آگاهی» و «مارکس و آموزش» درواقع عنوانهای دیدگاههای مارکس را به عنوان فصول این کتاب بیان کرده است.
شهرزاد مجاب استاد دانشگاه تورنتو درباره نویسنده این کتاب مینویسد: «از شهامت و جسارت نظری او در طرح بحث مارکسیسم و آموزش به وجد آمدم. گویی نگاهی تازه بود در دنیای دانش که از مدتی دیدگاههای پسامدرنیستی و پساساختارگرائی، نظریه و روش مارکس را منسوخ و کهنه میشمرد.»
مجاب درباره رابطه آموزش و دیدگاههای مارکس از نگاه آلمن مینویسد: «در مقام آموزش دهندهای توانا اصرار بر درک و استفاده صحیح از مفاهیم پیچیده فلسفی داشت و عمیقا معتقد بود انسان توانایی تفکر تجریدی و تفکر انتقادی را دارد و به همین دلیل هم مهمترین خدمت نظری مارکسیسم به دیسیپلین آموزش را در نظریه آگاهی و دخالت پویای ذهن بشر برای درک و تغییر جهان مادی میدید.»
او معتقد است هدف آموزشی پالا آلمن سه تضاد عمده فلسفی دیالکتیکی است که برای یادگیری و کاربست مارکسیسم به منظور درک این جهان و تغییر آن ضروری است. مجاب این سه تضاد را این گونه بیان میکند: «این سه تضاد عبارتند از: رابطه ماده و آگاهی، رابطه ضرورت و آزادی و ذات و نمود. پالا آلمن وظیفه آموزگاران انقلابی را درک این سه تضاد و آموزش آنها به یادگیرندگان میدانست.» او در ادامه این پیشگفتار به هر کدام از این تضادها اشاره میکند و آنها را تشریح میکند.
نویسنده کتاب در مقدمه با اشاره به دیدگاههای مارکس آورده است: «پارادایم ویژه مارکس در زمینه تفکر انتقادی، یعنی مفهومپردازی دیالکتیکی او، توضیح داده میشود. این شکل مفهومپردازی است که به نقد تحلیلی مارکس قدرت و فراستی بی بدیل داده است. اگر درکی ولو اولیه از مفهومپردازی دیالکتیکی به دست داده شود، خوانندگان آسانتر و دقیقتر میتوانند توضیحات مارکس را درک کنند. من همچنین به اختصار برخی مفاهیم حاضر در نوشتههای مارکس را شرح میدهم که بسیاری اوقات دچار سوءتعبیر قرار میگیرند. در فصل اول، خلاصهای جامع از نقد تحلیلی مارکس بر سرمایه و سرمایهداری ارائه میکنم. نظریه آگاهی او را در فصل دوم بیان میکنم و در فصل سوم تاثیر نظریه مارکسیستی را بر آموزش و دلالتهای آموزشیای را بررسی میکنم که میتوان از اندیشه مارکس برگرفت.»
درواقع نویسنده با بیان اینکه چون برخی از دیدگاههای مارکس بد فهمیده شده است به بیان آنها در فصول سه گانه میپردازد. در ادامه همین مقدمه در پاسخ به اینکه شاید خوانندگان بپرسند که رابطه مارکس و آموزش چیست، آورده است: «خوانندگان شاید بپرسند که مارکس چه ربطی به آموزش دهندگان دارد. اگر موافق باشید که تدریس و آموزش باید فراتر از انتقال دانش از معلم به شاگردان بتوانند به میزانی از تفکر انتقادی و توان درک جهان دست یابند که مهار سرنوشت خود را در دست گرفته و دوشادوش دیگران رشد ترقیخواهانه انسان را رقم بزنند، آنگاه مارکس در کنار شماست.»
پالا آلمن در همین مقدمه درباره برخی از مفاهیمی که در اندیشه مارکس بد فهمیده شدهاند توضیحاتی میدهد و برخی آنها را به طور خلاصه توضیح میدهد، وی در فرازی درباره رویکرد انتقادی مارکس بیان میکند: «یکی از مهمترین پیش فرضهایی که مارکس، به طور آشکار یا ضمنی، در تمامی نوشتههایش به کار میبرد، این است که کانون واکاوی او به پدیده تاریخی مشخصی مربوط است. درنتیجه هر حقیقتی که در این واکاوی کشف میشود نیز به لحاظ تاریخی مشخص است. این امر متضمن آن است که تمایز قائل شویم میان آنچه که فراتاریخی یعنی قابل اعمال به سراسر تاریخ بشری است، و آنچه به شکلی خاص درون صورتبندی اقتصادی ـ اجتماعی یا سازمان جامعه مشخصی پدید آمده است. فرض مارکس این است که باید به هر حقیقتی که فراتاریخی قلمداد میشود مظنون بود.»
در ادامه همین مقدمه آلمن ویژگی نهایی رویکرد انتقادی مارکس را درک او از معنا و هدف علم بر میشمرد. وی در ادامه همین بحث آورده است: «علم مارکس از نظر تاریخی مختص سرمایهداری است و پس از نابودی سرمایهداری دیگر کاربردی نخواهد داشت. مارکس به علم دیالکتیکی مبتنی بر مفهومپردازی دیالکتیکی نیاز داشت چراکه شرایط امکانپذیری سرمایهداری به هیچ وجه واضح یا شفاف نیست.»
نویسنده در ادامه همین مقدمه به برخی از مفاهیمی که معتقد است که سوءتعبیر از تفکر مارکس شده است اشاره میکند، یکی از این مفاهیم ایدئولوژی است وی معتقد است: «وقتی به مفهوم ایدئولوژی میرسیم، بسیاری از پژوهشگران مارکسیست و غیر مارکسیست از لنین خط میگیرند نه مارکس.» درواقع آلمن معتقد است که مارکس برخلاف خیلی که فکر میکنند مفسر ایدئولوژی است، او منتقد ایدئولوژی بوده است.
نویسنده در جایی دیگر حتی این امر که سوسیالیسم / کمونیسم به ناگزیر از دل سرمایهداری رشد خواهد کرد را بد فهمی مارکس میداند. این نکته را باید در اینجا اشاره کرد که در بحثی که مارکس درباره جبر تاریخ دارد یکی از مراحل رشد جوامع را سوسیالیسم میداند که از درون جامعه سرمایهداری سر برمیآورد، و مارکس پیش بینی میکند که سوسیالیسم و انقلاب سوسیالیستی از انگلستان یعنی پیشرفتهترین کشور صنعتی آن زمان رخ خواهد داد درصورتیکه برخلاف پیشبینی مارکس این انقلاب در روسیه یعنی عقبماندهترین جامعه اروپا رخ میدهد. حال اینکه نویسنده مطرح میکند که این بدفهمی از اندیشه مارکسیسم است ابهامی است که در کتاب آمده است. همانطور که اشاره شد فصول سه گانه این کتاب تشریح مباحثی است که در این مقدمه به آنها پرداخته شده است.
نظر شما