کتاب «کهریزک برون درون تهران» نوشته سید مهشید مهاجرانی و آرش حیدری در تلاش برای نشان دادن کهریزکی است که باید از پشت خروارها سنگ بازنماییهای رسمی بیرون کشیده شود؛ تصویری از کهریزک همچون محلهای که ساکنانی دارد و زندگی در آن در جریان است. تصویری که غالبا در میانه فهم رایج از حاشیه نشینی گم میشود. کهریزکی که در حاشیه است و حالا باید مشکلات و آسیبهایی که به ارمغان میآورد را حل کرد، بدون درنگ و لحظهای پرسش از چگونگی ممکنشدن اکنون کهریزک. اما کتاب حاضر درجستجوی آن است که به حضور نیروها و تاریخ آنها در کهریزک بازگردد و کهریزک امروز و «چمن زمین» گذشته را در تلاقی تاریخ شفاهی و اسنادی نشان دهد. به بهانه انتشار این کتاب با آرش حیدری و مهشید مهاجرانی گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
برای آغاز گفتوگو به چشماندازی بپردازیم که بر اساس آن کتاب را شروع کردید و در آن به این موضوع اشاره کردید که فهم پوزیتویستی نمیتواند مواجهه یک نیروی با نیروی دیگر را تحلیل کند و بر اساس آنکه همه چیز را خطی و علت و معلولی میبیند از فهم گسستها، امکانها و امتناعها در میماند. بر این اساس شما بیان کردید که برای تحلیل مفاهیمی مانند حاشیه نشینی باید از این نگاه دور ماند. در این راستا پدیدهای همچون حاشیه نشینی را چگونه باید به مسئله تبدیل کرد تا به نتیجهای درست دست یابیم؟
آرش حیدری: پوزیتیویسم چشماندازی است که از دو جهت فهم جهان را معلق میکند. یکی با جدا کردن جزء از کل و ناممکن کردن فهم درون ماندگار و دیگری با جدا کردن سوژه-ابژه. برای پوزیتیویسم چیزها آنجا افتادهاند و کافی است به سمت آنها حرکت کنیم تا آنها را بفهمیم. خیلیها به غلط تصور میکنند که هرگاه کار به اصطلاح کیفی انجام دادیم و با مصاحبه تحقیقمان را پیش بردیم پس پوزیتیویست نیستیم. این فرضی غلط است. پوزیتیویسم یک نوع نگاه است که پدیدهها را جزیرهای میفهمد و با جدا کردن ذهنیت-عینیت به شکلی سادهگرایانه فرض میگیرد که واقعیت را میشود فارغ از چشمانداز به کف آورد و حقیقتش را آشکار کرد.
چشمانداز پوزیتیویستی وقتی به پدیدههای اجتماعی میرسد بحرانسازتر نیز میشود. برای مثال همین حاشیهنشینی که میپرسید. حاشیهنشینی برای یک پوزیتیویست خلاصه میشود به یک محله یا یک جزء که باید با کارهای به اصطلاح توسعه محور آن را حل کرد. به راهحلهای رایج برای مسئله حاشیهنشینی نگاه کنیم همه چیز آشکار میشود. از فرهنگ سازی و آگاهی بخشی و آموزش که برای هر مسئلهای لقلقه زبان است بگیرید تا خیرهگرایی و تمامی مشتقاتش راهحلهای رایج هستند. خیلی خیلی شاهکار کند از وام دادن به حاشیهنشینها سخن خواهد گفت که خودش چیزی نیست جز بدهکارسازی مضاعف آنها.
این نوع نگاه نمیتواند ببیند که حاشیهنشینی محصولِ درونیِ این شکل خاص از توسعه شهری است. نمیتواند ببیند که حاشیهنشینی را نمیتوان فهم کرد مگر اینکه فرایند تاریخی و گسترش فضایی شهر را در آرایشی طبقاتی و در نسبت با اقتصاد سیاسی ملک و مسکن رؤیتپذیر کرد. این نوع نگاه نمیتواند ببیند که حاشیهنشینی لزوماً انحرافی از مسیر توسعه نیست بلکه محصولِ خودِ همین توسعه است. با بردن حاشیهنشینی به زمین رایج فهم آسیبهای اجتماعی در عمل فهم فرایند کلیِ حاکم بر حاشیهنشینی را ناممکن میکند. فرایند تولید فضا در شهر و نسبتش با جریانِ حرکت جمعیتها، کار، سرمایه و... در یک بستر تاریخی میتواند حاشیهنشینی را توضیحپذیر کند.
در ادامه اگر قرار باشد به گونهای منظومهای فکر کنیم، آنگاه تصور از فضا و سیاستگذاری چگونه معنا مییابد؟ لوفور به خوبی در این زمینه از حق بر شهر و جلوگیری از نابودی فضا و حفظ شهر به مثابه مکانی برای خلق و تمدن سخن میگوید. در این نگاه تلاش برای سیاستگذاری صورت بندی شده چه پیامدی دارد؟
آرش حیدری: نوع نگاه غالب و حاکم بر دم و دستگاه سیاستگذاری به جای فهم عمیق، بنیادین، تاریخمند و درونی آنچه «آسیب اجتماعی» نامیده میشود همواره درگیر در فهمی دم دستی، سادهگرایانه و مجموعهای به اصطلاح «راهکار» کلیشهای است برای اینکه مواجهه با عمق و پیچیدگی ساختاری پدیدههای اجتماعی را از سر خود باز کند. نهایتاً هم با تفکیک زمخت و بیمعنای پژوهش کاربردی و پژوهش بنیادین به سمت نوعی سطحی نگری با عنوان پژوهش کاربردی حرکت میکند.
پژوهش به اصطلاح کاربردی در فضای رایج چیزی نیست جز اندازه کردنِ گفتار عالمانه به تنِ بدقواره بوروکراسیِ رایج و سازوکار سنگین و فشل اداره شهر. سازوکار رایج قرار نیست خودش را به قالب آنچه علم آشکار میکند در بیارود بلکه علم باید خودش را به شکل آن دستگاه دربیاورد تا اسمش بشود پژوهش کاربردی=خوب در برابر پژوهش بنیادین=بدرد نخور. در این معنا جز با فهم سیستم، ساختار و چگونگی تولید و بازتولید فضا در منطقی تاریخمند نمیتوان مسائل را به معنای عام و حاشیهنشینی را به معنای خاص فهم کرد.
متاسفانه در غالب اوقات گفتار عالمانه برای اینکه به تن سازوکار سیاستگذاری رایج اندازه شود خودش را از اصول و چارچوبهای عالمانه تهی میکند و این همان جایی است که خصلت انتقادی و کاربردی علم از کار میافتد. جالب است که علم کاربردی برای دم و دستگاه رایج علمی است که آن دستگاه بتواند اجراییش کند! یعنی متر صدق-کذب به ظرفیتهای سازمانیِ موجود تبدیل شده است. این یک فاجعه بزرگ است که به جای چابک شدن سازوکار حکمرانی ما علم را به شکل سازوکار حکمرانی دربیاوریم. نوع نگاهی که بنیادین، تاریخمند، روندی و نظاممند به پدیدهها نگاه میکند درگیر در جزء جدا شده از کل نیست که تبدیل به علمی بخشی و اداری شود بلکه فرایند تولید و بازتولید یک پدیده را نشان میدهد و طبعاً مداخلاتی در سطوح خرد، میانی و کلان به شکلی سیستماتیک را طلب میکند. علمی که قرار باشد مدام به زبان یک اداره، یک بخش، یک سازمان ترجمه شود در عمل علم نیست یک توصیهنامه بیخاصیت است که جهت استحضار در اتوماسیون برای مدیران و کارشناسان ارسال شده است، و چه کسی حوصله دارد نامه «جهت استحضار» را بخواند!. نتایج تحقیق بنیادین بازآرایی عمیق در منطقِ حکمرانی و سیاستگذاری شهر را طلب میکند. اگر یک سازمان نمیتواند و در قبال انجام چنین کاری ارادهای ندارد این دلیل موجهی نیست که اصول اعتباربخشی به علم و پژوهش به قالب محدودیتهای یک سازمان دربیایند. نتیجه آن میشود شیر بییال و دم به عنوان پژوهش کاربردی در معنای رایج. صد البته علم و پژوهش همواره به راه حلهایی میانجامد مسئله اینجا است که این راه حلها درونی خودِ آن پژوهش هستند و نه گزارههایی عام و کلی که به قواره ک سازمان دربیایند و در عمل نمیتوانند چیزی را توضیح دهند و در نتیجه حل کنند.
شما در بخشی از کتاب به خوبی به این موضوع اشاره کردید که چگونه بخش بزرگی از تحقیقات اجتماعی حول فرودستان شهری حاکی از تاریخ زدایی است که تلاش دارد مفهوم حاشیه و حاشیه نشینی را به عنوان یک چیز برون افتاده یا به قول شما در این کتاب «برون بودگی» تعبیر کند. این گونه است که در برهههای مختلفی در کلان شهرهایی مانند تهران به دلیل این فهم نادرست حتی شورش حاشیه علیه متن را میبینیم. لطفا درباره این نگاه توضیح بیشتری دهید.
آرش حیدری: ببینید! فهم رایج جهان فرودستان به معنای عام و فرودستان اقتصادی به معنای خاص از آنها سوژهزدایی میکند، به عبارت دیگر آنها را نه به عنوان انسانهایی دارای آگاهی، معنا، مقاومت و... که همچون موجوداتی اصم میبیند که یا اموری تماشایی و عجیب و غریباند (مثل موج فیلمهای به اصطلاح اجتماعی! دهه نود که تصویری تماشایی از زندگیِ فرودستان ارائه میکنند که یک هدف بیشتر ندارد. خنداندن یا گریاندن مخاطب). این نگاهها جهان فرودستان را نه همچون یک زندگیِ در جریان با مجموعهای از مطالبات انسانی که جهانی متصلب، مرده، خشن، درب و داغان میبینند که در بهترین حالت میتوان برای «نان» اعتراض کند. فریاد «نان» برای «نان» یعنی تهی کردنِ صحنه روابط انسانیِ فرودستان از تمامیِ وجوهی که یک انسان برای زیستنش ضروری میداند، یعنی تهی کردن این جهان از تمامیِ لحظاتی که زندگی را برای یک انسان معنا میکند. فضای فرودستان اقتصادی که البته حالا به «دهک پایین» تبدیل شدهاند اساساً فضایی لال است. البته «دهک» که حرف نمیزند، باید به جایش حرف زد.
ایدئولوژیهای متفاوتی از ایدئولوژیهای جامعهشناسانه و اندیشمندانه گرفته تا روانشناسانه، آسیب شناسانه، هنرمندانه و... کار اصلیشان به سکوت واداشتنِ فرودستی است چرا که سودای نمایندگیِ صدای فرودستی را دارند. به جای اینکه جهان زندگیِ فرودستان در شدنها، تغییرها، دگرگونیها، مقاومتها و... موضوع سخن یا زیباییشناسی باشد ما با ناظرینی مشرف به صحنه مواجهیم که دراین دنیای «عجیب و غریب» پی چیزی میگردند که کلیکخورش خوب باشد. به همین خاطر، گزارشهای خبری از زندگیِ طبقات پایین انگار نمیتواند، برای مثال، درباره پیرمردی باشد که برای گرفتن بیمه بیکاری یا از کار افتادگی شش روز از هفت روز هفته را به کارگزاریهای تأمین اجتماعی مراجعه میکند، انگار مسئله یک گزارش خبری، فیلمسازی، کار علمی و پژوهشی نمیتواند زیست روزمره زن دستفروشی باشد که از ترس پلیس انضباط شهری و مغازهداران یک راسته مدام باید جا عوض کند و انبوهی روایتهای دیگر. مسئله باید تماشایی باشد، عجیب و غریب باشد، چشمها را به خود خیره کند درست مثل شکارِ یک تمساح به دست یک چیتا!. این نظم رایج، فرودست را به سکوت وادار کرده است و البته پشت ژستهای انساندوستانه و خیریهگرایانه سنگر گرفته است و در عمل زیست فرودستان را نه میفهمد نه میتواند تصویر کند، تنها کاری میکند نوعی بازنمایی سخیف و مبتذل است که در جهت تقدیس، تقبیح یا تماشایی کردنِ زندگیِ فرودستان عمل میکند که به سه حالت «آخی.. »، «اَه...» و «WOW...» تبدیل میشود! به همین خاطر منطق رفتارهای سیاسی فرودستان اقتصادی را نیز نمیفهمد چو بنا بر درون فهمی نیست، بنا بر همان ابراز احساسات سهگانهای است که عرض کردم.
در اینجا است که عملِ فرودستان نامهایی به خود میگیرد که در عمل سوژهزدایی و روایتزدایی شده است: «شورش حاشیه بر متن»، «شورش گرسنگان»، «اعتراض نان» و... گویی فرودست تبعیض را نمیفهمد، حقوقش و نیازهای اجتماعی و انسانیش را نمیشناسد و... . فروکاست جهان فرودستان اقتصادی به «نان» برای «نان» یعنی تبدیل کردنش به همان «دهک» که البته حرف نمیزند، فقط «نان» میخواهد. حقوق انسانیش را نمیخواهد، شأنش، منزلتش و... را نمیخواهد، فقط «نان» میخواهد. ما هم با کمک خیریهها میرویم این نان را توزیع میکنیم. به قول یک آقایی «دو گونی برنج میدهیم ساکت میشود». جهان فرودست در معنای عام و فرودست اقتصادی در معنای خاص یک جهانِ معنایی است، یک زندگی است در جریانهایش که باید درون فهمی شود. البته نباید دچار توهمات اخلاقی بشویم و فرودستی را تقدیس کنیم، فرودستی ماهیتاً شرآفرین است چرا که محصول نابرابری و تبعیض است. صد البته در همین جهان انبوهی از نیروهای شر و ضد زندگی میبالند. مسئله اینجا است که اگر این جهان را در شدنها، دگرگونیها و جریانهایش فهمپذیر کنیم لازم نیست که یا آن را تقدیس کنیم یا تماشایی یا تقبیح. ما با یک زندگی و جریانش مواجهیم که تا با آن مواجه نشویم همواره نگاهی توریستی به آن خواهیم داشت. این نگاه توریستی میتواند در قلمروهای سیاست، زیبایی و علم محصولاتی به بار بیاورد که در عمل نسبتی با این جهان برقرار نمیکنند.
بپردازیم به موضوع اصلی کتاب یعنی کهریزک! به خوبی در کتاب به این تصویر اشاره کردهاید که اغلب ما کهریزک را با بهشتزهرا، خانه سالمندان، مرکز دفن زبالههای تهران و .... میشناسیم. امروز وقتی به کهریزک میرویم یک نوع آشفتگی و نابسامانی را در این منطقه میبینیم. به طور مثال زمینهای کشاورزی زیادی را میبینیم که در آنها گل کلم، بادمجان و ... کشت میشود و عدهای کنار این زمینها در حال فروختن محصولاتشان هستند. از آن سو انبوهسازیهای زیادی در اطراف این زمینها میبینیم. سوال من دو بخش دارد. نخست اینکه آیا کهریزک این چیزی است که ما میبینیم یا نه؟ دوم اینکه در این آشفتگی و نابسامانی در کهریزک منطقی هم وجود دارد؟
مهشاد مهاجرانی: همانطور که اشاره کردید اگر از هر کدام از ما سؤال کنید که نام کهریزک برای شما یادآور چیست، پاسخها مشخص است. همه ما با آوردن نام کهریزک اولین چیزی که به یاد میآوریم خانه سالمندان یا بازداشتگاه کهریزک است. این تصاویر تا آنجایی پیش روی میکنند که بسیاری از افراد کهریزک را چیزی جز خانه سالمندان نمیدانند و وقتی نامی از شهری به اسم کهریزک به میان میآید با تردید نگاه میکنند. فرودستسازی طی همان فرایندی که آقای حیدری توضیح دادند اینطور به سمت به سکوت واداشتن حرکت میکند. کهریزک به عنوان شهری که ساکنانی دارد و اهالی در انجا زندگی میکند در ذهن همه ی ما کمرنگ است. آنقدر کمرنگ که زیر سایه و چتر بازنماییهای رسمی و تاریخ رسمی گم میشود.
کهریزک امروز و «چمن زمین» گذشته در لحظه اکنون همه آن چیزیست که در روایت ساکنان و نگاه ما به کهریزک نمایان است.به عبارت دیگر کهریزک لحظه اکنون منطقهای برای دفع هر آنچه نباید در کلان شهر تهران باشد تعربف میشود. مردههای تهران، زبالهها، سالمندان تهرانی که بیش از هر زمان دیگری به مرگ نزدیک اند به این منطقه روانه میشوند. در نتیجه به نظر میرسد که تصاویر همه ما از کهریزک چندان هم بی ربط نباشد. بنابراین بازنماییهای رسمی دربرابر دیدگان ما و اهالی کهریزک غالب است و تصویری از کهریزک حال حاضر را در ذهن همه ما به جا بگذارد و خب به طور حتم بازنمایی وضع اکنون به عنوان یک آشفتگی فهم ناپذیر، جز جدا نشدنی از این نگاه است در حالی که تمام این آشفتگیها و نابسامانیها -که در صحنه کهریزک حال حاضر در برابر دیدگان ما ترسیم میشود- به نظم و چیدمانی تن داده است و به طور حتم باید برای کهریزک نظمی قائل شد. نظمی که فرایند تولید کهریزک را به خوبی نشان میدهد. تولیدی که اضلاع و نیروهای مختلفی در آن سهیم هستند و در کنار هم و از برخود آنها چیزی به اسم کهریزک تولید شده است و به وجود آمده است. نیروهایی که از یک سو با منطق توسعه و مدرناسیون قابل توضیح اند و از سوی دیگر از تلاقی این توسعه با منطق سرمایه.
شما در کتاب سه لحظه بنیادین را از دل مطالعه اسنادی برجسته کردید؛ تاسیس کارخانه قند، اصلاحات ارضی و بدل شدن کهریزک به بارانداز. گویا این سه لحظه برای این انتخاب شدند که در هر دوره آن کهریزک به واسطه یکی از این تحولات وارد مرحله خاصی از سبک زندگی و خلق شده است. لطفا در این باره توضیح دهید؟
مهشاد مهاجرانی: تولید کهریزک در یک پیوستگی تاریخی حضور پیدا میکند و اتفاقا شکاف تاریخی عمیقی بین وضعیت امروز و وضعیت دهه چهل در مورد ایده توسعه وجود ندارد. شاید بتوان از استراتژیهای متفاوت مواجهه با کهریزک اسم ببریم اما نهایتا ادغام کهریزک در ایده توسعه در دهه چهل رخ داده است که تداومش به وضعیت امروز میرسد. به طور مثال ما در لحظه کارخانه به دنبال جدال نیروها هستیم که در ادغام با توسعه و حکمرانی چگونه کهریزک را به این وضعیت حال حاضر دچار میکند. بنابراین بین سه لحظه مهم تاریخی و وضعیت امروز از این نظر شکافی وجود ندارد و هر کدام ادامه وضعیتی هستند که از قبل آغاز شده است که در هردوره با استراتژیها و ابزارهای متفاوتی پیش رفته و لحظه اکنون را برای کهریزک رقم زده است.
در لحظه اول تاسیس کارخانه قند به این موضوع پرداختید که چگونه این کارخانه باعث تغییر کشاورزی و کاشتن چغندرهای قند در اطراف کارخانه و همین طور اشتغال زایی میشود. درباره این لحظه در تاریخ کهریزک و تاثیرات آن بگویید.
مهشاد مهاجرانی: در واقع میتوان گفت که تأسیس کارخانه قند لحظه مهم و بزرگی در شکل بندی فضایی کهریزک است و آغازين لحظه شروع تغییر برای کهریزک. همزمان با تأسیس کارخانه، منازل مسکونی برای کارگران کارخانه در حدود سه هزار متر ایجاد میشود. فضای روستایی کهریزک با وجود کارگران کارخانه و فضای صنعتی که ماحصل حضور کارخانه در این منطقه است از فضایی روستایی به شهرکی نیمه صنعتی تغییر پیدا میکند و تاسیس کارخانه منطق کشت و زرع اهالی کهریزک را تغییر میدهد و حیات کارخانه و الگوی زراعت به یکدیگر گره میخورند و در این دوره با توجه به اسناد و آنچه که اهالی به یاد میآورند این کارخانه است که الگوی کشت در کهریزک را تعیین میکند. به طور کلی میتوان گفت اگرچه آمدن اولین کارخانه قند ایران شیرینی منطقه را چند برابر میکند و به زندگی اهالی کهریزک رونق میبخشد اما کارخانه برای همه اهالی یادآور روزهای پررونق کهریزک نیست. جریان زندگی این اهالی با لحظات بعد از تعطیلی کارخانه همراه است. لحظاتی که امتداد آن را میتوانیم در انبار محسن امروز ببینیم. کارخانهای که میان آمد و جریان زندگی این اهالی را تغییر داد و بعد به یک باره تعطیل شد و شکل دیگری به خود گرفت. شکلی که همزمان با اینکه تصویر کهریزک پرشکوه را در ذهنشان تداعی میکند امروزی را پیش رویشان قرار میدهد که به حاشیه رانده شدهاند و دیوارهای گذشته پر رونق کهریزک همزمان با فروریختن دیوارهای قدیمی ترین کارخانه قند ایران در حال فرو ریختن است.
در اصلاحات ارضی تکه تکه شدن زمینها باعث نابودی کشاورزی به دلیل نداشتن هزینه برای کارهای جانبی مانند لایروبی قناتها شده است. نسبت بین فقر و اصلاحات ارضی چگونه دراین تاریخ دیده میشود؟
مهشاد مهاجرانی: لحظه اصلاحات ارضی و همراه با آن تغییر در جریان زندگی اهالی کهریزک، لحظه اصلاحاتی که شکل زمین را در کهریزکِ بعد از کارخانه تغییر داد و این بار کهریزک را با مختصات جدیدی مواجه کرد. مختصاتی که بستر تغییر شکل زمین و مهمتر از آن، تغییر کاربری زمین را مشخص میکند و با تحول در مالکیت، در قدرت سیاسی، اجتماعی و روابط تولید تغییر ایجاد میکند و در نهایت به تولید فضایی جدید میانجامد در صحبتهای اهالی کهریزک و اسناد نسبت بین فقر و اصلاحات ارضی برای کهریزک به خوبی دیده میشود حالا کشاورزان با فضایی روبرو هستند که معنای جدیدی را به زندگی آنها میدهد فضایی از زمینهای قطعه قطعه شده و تقسیم شده که هریک مالکی جدا دارد و به طبع آن در این فضای تازه تولید شده منطق عمل اجتماعی نیز تغییر میکند؛ در جریان اصلاحات ارضی دیگر هر کشاورزی به میزان سهم خود از زمین و محصول برخوردار بود. حالا هرکدام از کشاورزان باید با معضلات پیشروی برای کشاورزی در کهریزک دستو پنجه نرم میکردند. از کمبود آب تا به صرفه نبودن محصول و تیر خلاص را هم به کشاورزی و زیست اهالی کهریزک را ساخت و سازهایی که امروز در کهریزک شاهد آن هستیم بر کشاورزی منطقه روانه کرد.
در بررسی لحظه سوم، شما با نکتهسنجی اشاره میکنید که چگونه با تأسیس بارانداز، شهرکی متصل به تهران خلق میشود که در عین اتصال منفصل است. شما همچنین از اصطلاح برون بودگی و وضعیت برزخی برای ساکنان کهریزک به ویژه در خانه سالمندان نام میبرید. این وضعیت برزخی برای ساکنان کهریزک چه معنا و پیامدی دارد؟
مهشاد مهاجرانی: لابه لای صحبتهای هر کدام از اهالی کهریزک تصویری است از نسبتی که نهادها رسمی برقرار میکند تا از یک سو کهریزک را جدای از تهران و از سوی دیگر درون تهران قلمداد کنند یعنی فضایی که هم جزئی از تهران هست و هم نیست. فضایی که هم باید طرد شود و هم باید دوباره در چرخهای نقش و کارکردش را برای کلان شهر تهران ایفا کند و این فرآیند نتیجهای جز معلق کردن اهالی کهریزک در پی ندارد. جایی در حاشیه که حاشیه نیست، جایی که سرمایه به سمت آن روان است اما ازآن سرمایه در دستان کهریزکیها هم خبری نیست. این روندی است که حالا، هر آنچه باید دور و طرد شود را به سمت کهریزک روانه میکند، زیستی را حول آن شکل میدهد، زیستی که فقط بوی بد زباله را به همراه ندارد و پایش را فراتر میگذارد و برای اهالی، نه تنها هیچ عایدی به همراه ندارد بلکه زیستی جدیدی را رقم میزند، زیستی که از منطق جدیدی که بر منطقه حاکم است پیروی میکند، منطقی که با سیاستهای حکمرانی شهری چفت و بستی جدانشدنی پیدا کرده است. در زبان غیررسمی اهالی جاری میشود. از نظر اهالی کهریزک در حال حاضر هیچ کس به فکر حال حاضر و وضعیت موجود در کهریزک نیست و نهادهای قدرت دست در دست هم در این منطقه و از منظر ساکنین به فکر سهم بری بیش تر در این منطقه هستند.
در اکنون کهریزک، آنچه که توسط ساکنان بومی آن تصویر میشود، آن قرائت رسمی که کهریزک را حاشیه برون افتاده از تهران میبیند و عموما توسط رسانهها هم بازتولید شده دیده میشود؟
مهشاد مهاجرانی: صحبتهای اهالی کهریزک را باید روایت زندگیِ اهالی کهریزک دانست که گوشه گوشه این شهر جاری است و ما آن را به شکل قصهای بیان کردهایم که حالا منسجم و یک جا روایت میشود. داستان کهریزک کلمات و جملات تکتک اهالی است. هر خط از داستان کهریزک را باید از زبان یکی از اهالی خواند، داستان واقعی شهری که با تاریخی که از سر گذرانده تبدیل به کهریزک امروز شده و حالا فضاهایی را پیش چشمان ما ترسیم میکند که در زیست اهالی جاری است. داستانی که هرتکهاش در گوشهای از کهریزک پرتاب شده و شهر همچنان به حیاتش ادامه میدهد و حالا در روایت هریک انگار تمام پازل کهریزک پیش چشمانمان قرار میگیرد و منطق دگردیسی فضای کهریزک را نشان میدهد. منطق بیرون افتادن کهریزک از تهران و به حاشیه رانده شدنش را، منطقی که حالا حول محور سرمایه عظیمی که در دست عدهای در کهریزک جریان دارد میچرخد و کهریزک لحظه اکنون را رقم میزند کهریزکی در میدان نبردی تمام عیار که در میان نیروهای مختلف میدان دست به دست میشود. هر کدام از اهالی کهریزک راوی تمامی اتفاقاتی هستند که به نحوی با زیست و گذران زندگی آنها گره جدانشدنی خورده است. راوی تمامی لحظاتی که زیست مبتنی بر کشاورزی از میان رفته و به جای آن تیرآهن در زمین کاشته میشود. راوی کهریزکی که در منطق جدید زمینهایش یک به یک خرد شده و جایی برای نفس کشیدن باقی نگذاشته است. نقش بازوهای قدرت در کهریزک امروز به قدری پررنگ هست که اهالی کهریزک را مدام در برابر این پرسش کلیدی قرار میدهد که چه فرایندی طی شده است که در سالهای کنونی بازار فروش این زمینهای کشاورزی داغتر از هرزمانی شده است، از سوی دیگر نام نهادهای رسمی مانند از شورا گرفته تا بنیادها و شهرداری برای اهالی کهریزک نام ناآشنایی نیست. آنها به خوبی از رفتن اهالی بومی از کهریزک و به حاشیه رفتن کهریزک حرف میزنند. از لحظههایی که ردشدن زبالهها از میان شهر و دفن مردگان شهری در کنار آنها بخشی از زندگی روزمره آنها را تشکیل میدهد از قبرستانی که صبح به صبح به قول خودشان صورتشان را با آب آن میشویند و تفریحشان نگاهکردن شستن مردهها در مردهشورخانه بوده است.
یکی از بخشهای کتاب که میتواند مخاطب را حتی دچار بهت کند بحث طلای کثیف و بازدیدی است که شما از مرکز دفن زباله تهران داشتید و در آنجا به روایت کارگرانی اشاره میکنید که با حقوق یک میلیون و دویست تومانی حتی گوشت و مرغهای داخل زبالهها را میخورند! این در حالی است که مثلا پیمانکاران برای اجاره این سالنها ماهی 450 میلیون اجاره به شهرداری میدهند! سرمایهداری در این منطقه چگونه عمل میکند و چرا اساساً در ایران ،ما در مناطقی که به قول معروف پولساز هستند نمیبینیم که امکانات مناسب هم برای آن منطقه تولید شود.
مهشاد مهاجرانی: در توضیح حضور مرکز زباله در کهریزک باید از نهادهای رسمی و غیررسمی که حضور مرکز زباله را در این منطقه دو سر سود میبینند اسم برد. سودی که هم جمعیت را به سمت کهریزک روانه کرده است و هم کارآفرین و درآمدزاست؛ بنابراین بودنش در کهریزک بهتر از نبودش است. طبق همین منطق است که کهریزک به واسطه مرکز زباله، بوی طلای کثیف میدهد. طلایی که دیگر بویی آنچنان ندارد و اتفاقا اشتغال را به فضای کهریزک آورده است. برای صاحبان قدرت و سرمایه که در کهریزک زندگی نمیکنند دنباله همان منطقی است که نباید گفت مرکز زباله چه بلایی بر سر کهریزک آورده بلکه باید دید که چه خدماتی را برای کهریزک و دیگریها ایجاد کرده و فرصتی است که دیگر به وجود مرکز زباله غر غر نکنیم و آن را چرخهای بدانیم برای گذران زندگیمان انقدر که در خلال این چرخه دیگر بویی هم به دماغمان نرسد و بیماریهای حاصل از آن هم شایعهای بیش ندانیم. چرخهای که بسیاری از مسئولان رسمی را با کسانی که گذران زندگیشان از همین مرکز است را با هم همراه میکند تا یک صدا فریادی برای مفید بودن مرکز زباله سر بدهند و آن را امکانی برای کهریزک و اهالی بدانند. هرچیزی که در کهریزک پولساز باشد به نظر مفید و کارآمد میآید و چرخ اقتصاد کهریزک را به گردش درمیآورد. جمعیتی که از روستاهای اطراف و شورآباد بر اثر بوی زباله به غیر قابل سکونت شدن آن منطقه به سمت کهریزک سریز میشود و نیاز به مسکن دارند، در این میان وضعیت اقتصاد هم آب گل آلودی است که امثال مالک املاک بزرگ شهر توانایی ماهی گرفتن از آن را دارند مرکز زباله باعث شده است که بسیاری از ساکنان روستاهای خشکیده و بیرونق اطراف به کهریزک کوچ کنند. پس چه بهتر که حضور مرکز زباله ادامه پیدا کند تا خانههای بیشتری ساخته شود و مستغلاتی شدن کهریزک با روند سریع تر و روبه رشدتری به پیش برود. بنابراین مرکز زباله در این منطقه دقیقا در راستای منطق سرمایه فعالیت میکند و حضورش ادامه پیدا میکند. منطقی که اتفاقاً سود را ایجاد میکند اما سودی که در جیبهای مشخصی میروند. جیبها و نیروهایی که با با تمام نیرو و توان از حضور مرکز زباله در کهریزک حمایت میکنند.
در بخشی از کتاب روایت یکی از ساکنان کهریزک را میخوانیم که میگوید ما یک ایستگاه بعد ته دنیاییم! کهریزک در این وضعیت معلق میان شهر و روستا چگونه میتواند خود را پیدا کند؟
مهشاد مهاجرانی: «مردم در کهریزک دیگر سِر شدهاند» جمله یکی از اهالی درمورد کهریزک و نیروی مردم در این شهر است. جملهای که هرچه پیش میرفتیم اشکال دیگری از آن را میشنیدیم: «دیگه کهریزک محلی نداره کو؟»؛ «دیگه الان همه غریبن»؛ «غریبه هم که دلش برای اینجا نسوخته»؛ جملههایی که گواه از اهالی کهریزک دارد که نیرویی ندارند، اگر هم نیرویی باشد تنها در دست عدهای از اهالی خلاصه میشود. عدهای که سرمایه در کهریزک برای آنها قدرت را به همراه آورده و کهریزک را آنطور که بخواهند رقم میزنند و غالبا هم در کهریزک زندگی نمیکنند و کهریزک را پر از امکان میبینند. از امکان کارآفرینی مرکز زباله تا رقابت در ساختوساز با شهرهای اطراف. آنها برونریزهای کهریزک را نمیبینند و قرار هم نیست از آن حرفی بزنند. «جوان کهریزکی الان چیزی نداره؛ هشتش گرو نهشه.» آنها از حاشیه رودخانه و گودهایی که معتادان در آن مینشینند، حرفی نمیزنند؛ از پخشکنندههای موادی که راحت در کهریزک به پحش مواد مشغول هستند؛ آنها بیماریهایی که به خاطر مرکز زباله در منطقه ایجاد شده را نادیده میگیرند و به دنبال کهریزک آرمانی خود هستند؛ کهریزکی که ساخت و سازها زشتیها را از آن دور میکند و آیندهای را تخیل میکنند از کهریزکی که حالا باز به لحظه گذشته بازگشته و تبدیل به بزگترین مکان تفریحی اطراف تهران میشود؛ تخیلی که تحققش از نظر آنها آبادی را به همراه دارد و نیاز دارد مردم دست در دست شهرداری حرکت کنند. در حالی که آنچه مسلم است، مطرودین انتهایی این خط اهالی کهریزک هستند که زیست آنها تحت تاثیر قرار گرفته است و آنها در این نقطه پایانی برای ادامه حیات هم با سختیهایی روبرو هستند.
نظر شما