سعید تشکری، نویسنده و منتقد به مناسبت زادروز زندهیاد اکبر رادی، نمایشنامهنویس نامی روزگار ما یادداشتی را در اختیار ایبنا قرار داده است که در ادامه میخوانید.
آوردهی دیگر او به تئاتر ما، جغرافیای رشت و گیلان است. مثلث رادی بیضایی ساعدی، آبروی درامنویسی ماست؛ که البته هیچکدام چون ساعدی نتوانستند عقاب باشند؛ سرنوشتِ همین عقاب هم با تیری که خود انداخته بود، به سقوط انجامید و شکار مرگ در غربت شد؛ اما کسانی چون محسن یلفانی، اسماعیل خلج، بهمن فرسی، عباس نعلبندیان و خسرو حکیمرابط نمایشنامهها و تئاتری را ساختند بیادعا و بسیار جامع و قابلنفوذتر و صادقتر از بیضایی و رادی. بیصداقتی بین اثر و صاحب اثر بحران بزرگی است که تئاتر ایران را اِشغال کرده است. این امر در آثار جناب آقای رادی هم بین آثار ایشان و نظراتشان بسیار مشهود است. نمونهاش نقدهای ایشان بر آثار علی حاتمی و محسن مخملباف است. بُردن تا عرش و نشاندن بر فرش. نقد نظرات یک بزرگمردِ یکّه در تولد ایشان نشاندهندهی اهمیت جایگاه نمایشنامهنویسیِ ممتاز این نمایشنامهنویسی است؛ اما «آهسته با گل سرخ» یک اثر ممتاز در میان نمایشنامههای ایشان است که متمایز از دیگر آثارشان خارج از حیطهی خاص خانوادههای روشنفکری میگذرد. در دستهبندی نمایشنامههای جناب رادی عزیز میتوان به چنین حیطهی خاصی دست یافت:
«از دست رفته» [درگیری درون خانواده]
«روزنه آبی» [درگیری درون خانواده]
«افول» [زوال فئودالیسم]
«مرگ در پاییز» شامل سه تکپرده: محاق، مسافران، مرگ در پاییز[مردمشناسی در جغرافیای رشت]
«ارثیهی ایرانی» [نقد خانواده ایرانی]
«صیادان» [رسادت صیادان در شکستن سد قُرق دریا و شیلات]
«لبخند باشکوه آقای گیل» [نقد فئودالیسم]
«در مه بخوان» [تنهایی روشنفکر سنتی]
«هاملت با سالاد فصل» [ابزوردنویسی]
«منجی در صبح نمناک» [وضعیت روشنفکران و نویسندگان در پیش از انقلاب اسلامی]
«پلکان» [اثری اپیزودیک در شرح حال یک فرودست اجتماعی که به قدرت میرسد]
«تانگوی تخممرغ داغ» [ورسیون دیگر ارثیه ایرانی]
«آهسته با گل سرخ» [بروز و ظهور انقلاب اسلامی در یک خانواده ثروتمند]
«شب روی سنگفرش خیس» [وضعیت روشنفکران و استادان دانشگاه در انقلاب فرهنگی و تضادهای صادقانه یک نویسنده و استاد ارجمند تا مرگ]
«آمیز قلمدون» [اثری اجتماعی]
«باغ شبنمای ما» [اثر ی در حال و هوای انقلاب مشروطه و ملیجک]
«ملودی شهر بارانی» [اثری عاشقانه]
«خانمچه و مهتابی» [ابزورد نویسی]
دو تکپردهایِ «شب به خیر جناب کنت و کاکتوس» [دوتکپردهای اجتماعی]
«پایین گذر سقاخانه» [یک اثر اجتماعی مردمی]
«آهنگهای شکلاتی» [اثری اجتماعی]
در میان این نمایشنامهها چند اثر در بارهی جامعهی روشنفکران است. چند اثر در مناسبات اجتماعی فرودستان و ستیز با فئودالیسم، بورژوازی و آریستوکراتیسم است؛ اما سه نمایشنامه مستقیما دربارهی رویدادهای انقلاب است. «منجی در صبح نمناک» دربارهی سانسور و ریشهکنکردن یک نویسنده به نام داریوش شایگان است. «شب روی سنگفرش خیس» دربارهی استادان پاکسازیشدهی دانشگاه و باز هم روشنفکران است؛ اما «آهسته با گل سرخ» دقیقا دربارهی روزهای انقلاب است. شریفترین اثری که تاکنون دربارهی انقلاب اسلامی نوشته شده است. موضوع نمایشنامه و بزنگاهش چیست؟ دیلمی، چاییفروش عمده در یكی از بازارهای تهران است. ساسان پسر او به آلمان رفته و به خواسته پدر نمایندگی پخش چای دایر كرده است. سینا به همراه نامزد خود، ساناز قرار است به خواسته پدر، به اُتریش برود و حین درسخواندن نمایندگی چای نیز دایر كند. اوضاع مملكت نابهسامان است و در شهر، حكومت نظامی شاه برقرار شده و بازارها بسته است. جلال، برادرزاده دیلمی از رشت برای تحصیل در رشته معماری به تهران میآید، اما به علت بستهبودن دانشگاهها، به خانه دیلمی میرود. او چند ماهی، در خانه دیلمی زندگی میكند. جلال برای مجلهای مطلب مینویسد و روزها مخفیانه به فعالیتهای انقلابی مشغول است و تلفنهای مشكوک و مرموزی به او میشود. شمسالملوک، همسر دیلمی و سینا احساس نارضایتی میكنند. محل زندگی او به انباری كه متعلق به مستخدم قبلی آنها بود منتقل میشود... .
کتاب، ماجرای زندگی خانوادهای است که در سال 57 روزهای نزدیک انقلاب زندگی میکنند. صحنهی اصلی سالن پذیرایی خانهی مردی پولدار به اسم عبدالحسین دیلمی بود و در همین صحنه شخصیتها یکی پس از دیگری میرفتند و میآمدند و حرفهایشان را میزدند. در پشت این صحنه مدام صدای خیابان و مردم و شلیک گلوله میآمد که در اوایل قصه کمتر بود؛ اما همینطور که داستان رو به جلو میرفت، بهخصوص در بخش آخر، صداها بیشتر و بیشتر شد. خانوادهی عبدالحسین دیلمی هم مثل ما تماشاچی باقی ماندند و به جز صحنهی آخر که جلال، برادرزادهی عبدالحسین، تصادفا در خیابان تیر میخورد، در برابر اتفاقات اطرافشان بیتفاوت باقی ماندند. آنها بهجز اینکه در مورد گرانشدن نفت و گوشت و راهبندان و اینگونه مسائل حرف بزنند، حرف دیگری نداشتند؛ غافل از اینکه انقلاب -که مظهرش همان برادرزادهی فقیر بود- وارد زندگی آنها شده بود و مثل یک اتفاق بزرگ، چه بخواهند و چه نخواهند، آرامش زندگیشان را به هم ریخته بود. ویژگیهای منحصربهفرد آهسته با گل سرخ من را مجاب میکند در تولد استاد رادی مکث بیشترم روی این اثر باشد.
در پرده اول شخصیت دیلمی که قدرتمندترین شخصیت نمایشنامه محسوب میشود، کُنشی اعلامی دارد. کنش اعلامی یک تکنیک نمایشی است که در آن کاراکتر در دیالوگ موضع خود را برای مخاطب مداوم تبیین و روشن میسازد.
«دیلمی: لفظِقلم صحبت میکنی آقای مهندس! مزاحم که نیستی، هیچ؛ منزل عموته؛ یعنی خونه خودت. هرچقدر که بخوای، میتونی پیش ما باشی و حرف زیادی هم نزن!»
در نمونه دیگری که در پرده دوم اتفاق میافتد، دیلمی مجددا کنشی اعلامی دارد:
«دیلمی: گرچه! نمایندگی رو باید داشته باشیم.»
در این دیالوگ دیلمی با ادای این گزاره اعلام میکند که لازم است نمایندگی چای در اُتریش تأسیس شود و این گزاره نیز با توجه به قدرت دیلمی شرایط کارآیی (شرایط مقدماتی) را احراز مینماید.
در موردی دیگر، شمسالملوک در گفتوگو با دیلمی، گزارهای اعلامی دارد:
«شمس الملوک (محکم): شما هرکجا میخواین، سینا رو بفرستین؛ ولی اون بدون ساناز نباید بره.»
شمسالملوک با این گزارهی اعلامی ازدواج سینا و ساناز را حکم میکند. البته با توجه به موقعیت او در برابر دیلمی، این گزاره شرایط کارآیی را بهطور کامل احراز نمیکند؛ لذا دیالوگی که بلافاصله پس از این گزاره میآید، تصدیق و تأیید دیلمی نیست؛ بلکه وی تنها تقاضای تأیید مجدد گزاره اعلامی را از سوی شمسالملوک دارد:
«دیلمی: خب، پس تو حرف آخرتو زدی»
بررسی سبکشناختی نمایشنامهی «آهسته با گل سرخ» نوشتهی اکبر رادی با بهرهگیری از نظریههای مطرح در حوزهی سبکشناسی درام بستر حایز اهمیت است. سبکشناسی درام از دانشهای بینرشتهای محسوب میشود که از نظریات زبانشناسی در تحلیل متون نمایشی استفاده میکند و البته شاخهای نوپا محسوب میشود. نظریات مهمی که در سبکشناسی درام مورد بررسی قرار میگیرند، یکی نوبتگیری در گفتمان نمایشی است که شامل بررسی برخی مؤلفهها در کیفیت تسهیم نوبت میان شخصیتها میشود؛ دیگری کنشهای گفتاری است که شامل بررسی گزارههای شخصیتها از لحاظ انجام عملی خاص از طریق بیان عبارتی توسط شخصیتها میشود. مورد دیگر دولایگی گفتمان دراماتیک است که به بررسی تفاوت فرآیند انتقال پیام در لایههای مختلف درام میپرازد. بررسی فرضها و پیشانگاریها و چارچوبها و رویهها نیز از سایر نظریههای سبکشناسی درام محسوب میشوند. استنتاج مکالمهای نیز -که یکی از نظریات دیگر این حوزه از دانش است- به بررسی معنای پنهان در جملات نمایشنامه از طریق نقض آشکار میپردازد که با بهرهگیری از ابزار سبکشناسی درام و بررسی تمام نظریههای فوق در آهسته در گل سرخ نمود یافته است.
علیرغم آنکه سینا تقریبا تنها شخصیتی است که حرف میزند و شخصیت جلال ساکت است؛ اما بهلحاظ کسب قدرت در گفتوگو نمیتوان سینا را صاحب قدرت تمام دانست. بهطور مثال دیلمی در ابتدای نمایشنامه و سینا در بخش چهارم قابل توجه است:
«دیلمی: بله! (مینشیند روی مبل و پا روی پا میاندازد). من تو رو امین دونستم و مثل یک عضو خانواده بهت کلید دادم؛ درست مثل خونه خودت (کلاهش را برمیدارد و روی زانویش میگذارد) اما تو چی کردی؟ یه مرد زخمی رو از کوچه برداشتی؛ بیصدا درو باز کردی و نوکِپا از پلهها رفتی بالا. آیا این عمل تو واقعا شایسته این خانواده بود؟»
بخش پایانی از پرده چهارم نمایشنامه یکی از مهمترین و اساسیترین بخشهای متن است و تحلیل نوبتگیری در آن میتواند راهگشا باشد. این بخش مربوط به قسمتی از نمایشنامه است که ساناز و جلال از راه میرسند و جلال -که مانع از اصابت تیر به ساناز شده است- خود مجروح گشته و سینا که از این امر بیاطلاع است، یکسره جلال را مورد شماتت قرار میدهد و بلندترین نوبت کل نمایش در پایان این نوبت بسیار بلند که در آن جلال هیچ نمیگوید و در شرایطی که سینا در آخر صحبتهایش خون و زخم گلوله را روی بدن جلال دیده است، جلال تنها یک دیالوگ بسیار کوتاه میگوید:
«جلال: این یادت باشه سینا!»
بعد، توضیح صحنه میآید. این نمایشنامه قدرتمندترین اثر رادی در تحلیل اجتماعی علیه بورژوازی و مناسبات خانواده است؛ خانوادهای مُجلّل و تُهی. قدرتمند است؛ چون کاراکترها به میزان گفتنها عمل دارند و ما حرفشان را در اعمالشان میبینیم. همین ویژگی منحصربهفرد باعث میشود کاراکترها بنیانهای فکری نویسنده را مستقیم بیان نکنند و ما را با یک درام موفق روبهرو کنند؛ چیزی که در بسیاری از نمایشنامههای ما غایب است و ما عمدتا با کاراکترهای پرحرف و بیعمل مواجه هستیم که هستهی درام را دچار آسیب شعارزدگی و بیعملی میکند. رادی در این نمایشنامه حتی از مناسبات بیرون از خانه غافل نشده است و در ساند افکت آن را بروز میدهد؛ در نشان و قابل رویت. اساس دراماتیکسازیِ این نمایشنامهی مستحکم در تضاد طبقاتی شکل میگیرد که انقلاب سهم کوخنشینان است. سال هفتادوهشت در اجرای «شب روی سنگفرش خیس» در مجله «صحنه» نوشتم رادی شرفِ درامنویسی ماست. هنوز هم این قُلّه را کسی فتح نکرده است. در دیدار آخر با این استاد در اتاق کوچک خود میهمانش بودم. همانجا گفتم: اجرای آثار شما با نمایشنامههایتان خیلی متفاوت است. گفت: این بُنیهی تئاتر ایران است؛ اما مگر شکسپیر اجرای کامل دارد؟ نمایشنامههای کامل هیچوقت بهصورت کامل منتقل نمیشوند. درسی بزرگ برای من بود. نمایشنامهی کامل بنویسیم. رادی بزرگمردیست که فتح جایگاهش را نمیتواند تا سالها کسی صاحب شود. هرچند امید را میتوان پاس داشت؛ اما فراموش نکنیم نمایشنامههای بزرگ او و جایگاهش یک فرضیه نیست. یک اثبات است و اکنون با ماست. رادی یکهی تمام است.
نظر شما