میزگرد بررسی مجموعه «تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی» برگزار شد/ 1
دغدغه تاریخنگاری انقلاب اسلامی در کشور ما وجود ندارد/ روایت منصوری از انقلاب تاییدشده نظام است
جواد منصوری گفت: مطالعه تاریخ و استفاده از تاریخ در سیاستگذاریها، در رفتارها در کشور ما ضعیف است. شما به عنوان نمونه مثلا در کشور فرانسه مشاهده میکنید تا الان که صحبت میکنیم، بیش از 20 هزار جلد کتاب درباره انقلاب فرانسه و قضایای ناپلئون و بعد از آن نوشته شده است، البته در کشور ما نیز نوشته شده، زیاد هم نوشته شده است، اما به دلیل ضعف فرهنگ تاریخباوری و بهرهگیری از تاریخ، این حرکت آنچنان گسترده و عمیق نیست.
جناب منصوری، لطفا بفرمایید چه شد مرکز اسناد انقلاب اسلامی به فکر تدوین مجموعه «تاریخ ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی» افتاد و چرا شما مسئولیت نظارت بر این مجموعه تاریخی را پذیرفتید؟
منصوری: در سال 1388 که از وزارت امور خارجه بازنشسته شدم، فرصتی شد تا آنچه را که مدتها دنبالش بودم، فراهم کنم. من خدمت مرحوم روحالله حسینیان رسیدم و گفتم هیج تمایل ندارم کار اجرایی داشته باشم و علاقهمندم از این پس بخوانم و بنویسم، چون بیش از 50 سال است که من در فعالیتهای سیاسی قبل و بعد از انقلاب بودهام و بالاخره باید به شکلی این امانت را به مردم منتقل کنیم، چه کردیم؟ چه شد؟ چه دیدیم؟ چه نتیجهای داشته و... ایشان نیز از این پیشنهاد استقبال کردند و از آن زمان، من در مرکز اسناد انقلاب اسلامی شروع به نوشتن کردم. کارهای مختلفی را انجام دادم، از جمله طراحی یک دوره تاریخ بعد از انقلاب. در این زمینه با توجه به اینکه خودم از روزهای ابتدایی دستاندرکار بودم و حضور در دل ماجراها و حوادث، از این نظر هم اطلاعات ناگفته زیاد داشتم هم تجربه در مورد مسائل کشور. از طرفی با توجه به اینکه 30 سال از آن دوره را، در وزارت خارجه بودم، طبیعتا دنیا را دیدم و خب، این فرصت برای هرکسی در ایران فراهم نمیشود و برای من این فرصت ایجاد شده بود، مجموعه این عوامل دست به دست هم داد تا اینکه تصمیم بگیریم تاریخ را بنویسیم. البته واقعيت قضیه این است که در ابتدا فکر میکردم برای هر دوسال یک جلد کتاب بنویسیم، اما وقتی وارد کار شدیم متوجه شدیم مطالب مهم و بعضا ناگفته و تحلیل نشده زیاد است و گفتیم حالا که داریم کاری انجام میدهیم، عجله نکنیم، ولو اینکه بیست سال، سی سال را موفق نشویم بنویسیم و اگر به 10 سال هم برسیم و مثلا بیست جلد بشود، ولی مطالب گفتنی را بگوییم.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که متاسفانه مشکل از نظام آموزشی است یا از فرهنگ عمومی. مطالعه تاریخ و استفاده از تاریخ در سیاستگذاریها، در رفتارها در کشور ما ضعیف است. شما به عنوان نمونه مثلا در کشور فرانسه مشاهده میکنید تا الان که صحبت میکنیم، بیش از 20 هزار جلد کتاب درباره انقلاب فرانسه و قضایای ناپلئون و بعد از آن نوشته شده است، البته در کشور ما نیز نوشته شده، زیاد هم نوشته شده است، اما به دلیل ضعف فرهنگ تاریخباوری و بهرهگیری از تاریخ، این حرکت آنچنان گسترده و عمیق نیست، هر چند ما سعی کردیم که بالاخره وظیفه و رسالت خودمان را در این رابطه انجام دهیم و این تلاش به عنوان یک مجموعه بماند. خوشبختانه برآوردی که تا به حال داشتیم کتاب در داخل و خارج از کشور به عنوان کتاب مرجع در حال شناخته شدن است و بعضا هم بازخوردهایی را دیدیم. مثبت یا منفی که درخواست ادامه کار را داشتند. مرکز اسناد هم با وجود محدودیتها و اولویتهای دیگری که باز آنها هم در جایگاه خودش، حائز اهمیت است، چون کتابهای خاطرات و... کتابهای مهمی هستند یا نوشتهها و کارهای دیگر، با وجود این، همچنان به پشتیبانی از این مجموعه و انتشار آن ادامه داده است. در حال حاضر نیز، جلد هشتم در شرف چاپ و جلد نهم در حال تدوین است. البته نقدهایی به این کتابها وارد شده، ما بعضا جمعآوری کردیم، اما نکته حائز اهمیت این است که شاید بیش از همه سازمان مجاهدین خلق، عجیب به این مجموعه ناسزا میدهد و سروصدا راه انداختهاند که جواد منصوری تروریست این کارها را میکند. چون همانگونه که در این کتاب هم آمده، من از سال 1350 با مجاهدین خلق ارتباط و مخالفت داشتم، در زندان با آنها زندگی کردم و توسط آنها ترور شدم و 13 گلوله خوردم، همه اینها بوده و مطالبی را در کتابها گفتم که بعضی از آنها کاملا جدید است، به ویژه اسناد و مدارکی که محمدرضا سعادتی به دبیر دوم سفارت شوروی داده و در جلد پنجم آمده است به هرحال سروصدای آنها را بالا برده است.
فکر میکنید به چند جلد برسد؟
منصوری: نمیدانم. ما اتفاقا خودمان را محدود نکردیم تا زنده هستیم امکانات اجازه میدهد ده جلد، بیست جلد و... مینویسیم. اگر دقت کرده باشید مطالب به گونهای است که به یک معنا و شاید دفاع قوی باشد، لذا مطالب همهاش مفید است. دکتر کوشکی اشکالات متن را خواهد گفت، اما تا آنجایی که من دیدم، مطالب مفید است. مرحوم آقای حسینیان که خب خودشان نزدیک به سی سال در مرکز اسناد کار کرده بود، اهل علم و فن در بحت تاریخ و در آن دوران هم صاحب نظر بود، به من گفت این بهترین کاری است که ما در مرکز اسناد تابهحال انجام دادهایم.
فصل اول کتاب را که نگاه میکنیم در بحث فرار شاه و مسائلی که بعد از آن پیش میآید، من برای خودم، به عنوان مخاطبی که میخواهد تاریخ را بخواند و جزئیات بیشتری بداند، دنبال نکات جدیدتر بودم، برای نمونه درباره 26 دی، تصمیم شاه به فرار، همراهانش، مقدمات سفرش، حتی مکاتباتی که با مصر شد و چرا آنجا را انتخاب کردند، جزئیاتی درباره این نکات پیدا نکردم.
دومین نکته، درباره کنفرانس گوادلوپ که، اشاره کردید که خاطرات زیادی منتشر شده ولی در کتاب گذرا از آن گذشتید، یعنی باز هم من انتظار مطالب جدیدتری را داشتم، با توجه به اینکه الان خیلی بحث هایزر مطرح است و تصمیماتی که گرفته شد. باز هم نکات جدیدی را در کتاب ندیدم. همچنین انتظار عکس و تصاویر خوبی داشتیم، چون مرکز اسناد باید عکس و تصاویر خوبی را در کتاب بگذارد تا مخاطب عام را نیز حذب کند.
منصوری: من خیلی تشکر میکنم. مطلب شما کاملا درست است و قبول دارم. ولی اگر قرار بود این نظر را اجرا کنیم تقریبا حجم مطالب سه برابر این میشد. ضمن اینکه ما بیشتر از این نمیتوانستیم مباحث را توضیح دهیم. به اضافه اینکه یکسری تکنگاریهایی در این زمینهها است که ما به آنها ارجاع دادهایم، یعنی مثلا درباره فرار شاه ما دو کتاب معرفی کردیم همچنین درباره هایزر، دو سه کتاب. اتفاقا يکی از اختلافاتی که من با همکارانم در تالیف این کتاب داشتم، همین بود که آنها میخواستند مشروح بنویسند و من میگفتم اگر بخواهیم آنگونه بنویسیم اصلا معلوم نیست بتوانیم از سه چهارسال اول انقلاب بیرون بیاییم. لذا تاکید من به ارجاع بود. ضمنا به سند اشاره کردید، ما تعدادی سند در کتابها آوردهایم و بدون سند نیست، اما در جلدهای نخست سند کمتر است، قبول دارم. معذالک در آنجا هم در پاورقیها به آرشیو مرکز اسناد ارجاع دادهایم که خب در جلد یک مجموعه گویا سندی نیست.
جناب محمدصادق کوشکی بفرمایید کتاب در جلد نخست چه نقاط قوتی دارد؟
کوشکی: خوشحالم که در آستانه دهه فجر این جلسه برقرار شد و موفق شدیم استاد ارجمند آقای منصوری را زیارت کنیم و انشاءالله این جلسات سالهای سال ادامه داشته باشد.
نکته اول درباره این مجموعه، این است متاسفانه مراکزی که وظیفه تاریخپژوهی در کشور را دارند، خیلی به ضرورت و اهمیت کارهای مرجع، توجه نمیکنند و کارهایشان بیشتر لحظهای است. در حالی که عمده فعالیتهای فرهنگی اعم از نگارش در حوزه ادبیات؛ رمان، داستانهای کوتاه، فیلمنامه یا حتی فعالیتهای علمی مثل پایاننامهها، پژوهشهای پسینی، نیازمند کارهای مرجع است، متاسفانه پاسخگویی به چنین نیاز ضروری با نیاز معاصر اتفاق نمیافتد و معمولا با فاصله است. تقریبا در کشور ما دغدغهای در حوزه تاریخ وجود ندارد، منظورم تاریخ کشور و انقلاب است. به همین دلیل این کار فارغ از اینکه هرخطا یا نقطه ضعفی داشته باشد، از این نظر که تلاش کرده این خلا را پر کند، دارای ارزش است و برای مخاطبانش به تدریج، شاید 10 سال بعد یا بیشتر دیده شود و مورد توجه قرار بگیرد، اما این مجموعه برای مخاطب عام نیست، هر چند ممنوعیتی ندارد که مخاطب عام این کتاب را بخواند، اما اصولا چنین کارهایی برای مطالعه افراد عادی نوشته نمیشوند. این کتابها برای کسانی است که به دلیل شغلی یا به دلیل تعلقات فرهنگی هنری، ضرورت دارد به چنین کارهایی مراجعه کنند. به این شکل که پژوهشگر حرفهای تاریخ داریم که آنها خودشان به اسناد دست اول مراجعه میکنند، لذا پژوهشگر حرفهای تاریح به این کار مراجعه نمیکند، اما کسانی هستند که نیاز به مطالعه تاریخ دارند، اما پژوهشگر نیستند. مثل فیلمنامهنویس، مثل گروه تحقیق در یک کار مستند یا فردی که بخواهد سریال کار کند و حالا دانشجویانی که پایاننامه دارند یا حتی یک داستاننویس؛ کسی که قصد دارد کار هنری انجام دهد و طبیعتا پژوهشگر نیست. او حق دارد که چنین کاری در اختیارش باشد، در همه این سالها هم دیدیم، مثلا مجموعههای تلویزیونی که درباره انقلاب و رویدادهای این سالها ساخته شده که بدیهیات تاریخی در آن نادیده گرفته شده، چرا؟ چون به عدهای که پژوهشگر تاریخ نبودند وظیفه دادند که برای یک سریال پژوهش کنند، سریالی که میلیاردها تومان برای آن هزینه شد، گروه فلیمنامهنویس آن افراد جوانی بودند که با جستوجوی اینترنتی و غیره فیلمنامه را نوشتند که نتیجهاش فاجعهبار شد. این کار در واقع قرار است خوراکی باشد برای چنین کارهایی تا آن گروه تحقیق به سراغ اینچنین کتابهایی بیاید.
نکته دوم اینکه ما باید یک روایت مورد تایید انقلاب اسلامی داشته باشیم، به هرحال نظام جمهوری اسلامی تاسیس شده و انقلاب اسلامی اتفاق افتاده است، باید بگوید روایت من چیست؟ مثلا در طی سالهای 32 تا 57، مارکسیستهای روایت خودشان را خیلی هم سریع ارائه کردند. همچنین ملیگراها. برای همین سالها کتاب سرهنگ غلامرضا نجاتی در چندهزار پایاننامه به عنوان منبع استفاده شد، چون انقلاب اسلامی روایت خودش را ارائه نکرده بود. به هرحال انقلاب اسلامی باید میگفت روایت مورد تایید من این است. من یادم هست شاید نزدیک بیست و شش سال پیش، فردی به مرکز اسناد آمده بود؛ او رئیس یک موسسه تحقیقاتی در آمریکا بود که درباره تاریخ ایران تحقیق و تالیف بود که سیسال درباره تاریخ ایران کار کرده بود. او به من گفت من آمدم اینجا تا آنچه که روایت انقلاب اسلامی در حوزه تاریخ است به من معرفی کنید. او گفت روایت مارکسیستها را دیدم، چپها و روایت ملیگراها و روایت دربار را. حالا آمدم تا روایت شما را هم ببینم. ما منابع را یکییکی به او معرفی کردیم، با اینکه از لحاظ سنی جای فرزندانش بودیم، بعضی از ما سنمان به اندازه مدت کاری او هم نبود، اما او گفت من به ایران آمدم تا روایت انقلاب اسلامی را بخوانم. خب اینکار به تعبیری اولین تلاش جدی برای روایت انقلاب اسلامی در مورد پس از انقلاب هست که خیلی به آن توجه نشده است. از این نظر جای تقدیر دارد و این مقدم بودن، خودش پاسخگو است. اما نکاتی که من عرض میکنم، در واقع این نکات را چون جناب منصوری کنارم نشسته عرض میکنم، اگر افراد دیگری بودند، ترجیح میدادم این نکات را نگویم، چون میدانم که هرکسی گنجایش و ظرفیت شنیدن این نکات را ندارند.
درباره این کتاب قدم به قدم جلو میرویم. اولین نکته این هست که این کار به همان دلایلی که تا الان از آن صحبت کردم مرجع است؛ کار مرجع باید روشمند باشد، مثل یک دایرهالمعارف یا لغتنامه که اگر روشمند نباشد بخش زیادی از تلاشها منتقل یا منعکس نمیشود به بار نمینشیند. حالا ممکن است بگویید درصدد گرفتاری این کار مثلا 20 درصد است، در حالی که خیلی زیاد نیست ولی جدیترین گرفتاری کار، این است که هنوز به یک وحدت روشی و انسجام روشی نرسیده است. من پس از مرور این کتاب، به این نکته رسیدم و افسوس هم خوردم، الان جناب منصوری هم به آن اشارهای کرد که متوجه شدم تشخیص من درست است. او گفت دوست دیگری که با هم کتاب را تدوین میکردیم، او این را میخواست و من تشخیصم چیز دیگری بود. این سرگشتگی در حوزه روش خود را کجا نشان میدهد؟ ابتدا در حوزه اینکه چه بنویسیم! الان سرکار خانم هم اشاره کردند، جلد اول قرار است «تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی» را بخوانیم، چه ضرورتی دارد سراغ مقدمه و مثلا فرار شاه برویم؟ اصلا چرا از فرار شاه شروع کنیم، چرا از دو ماه قبل از آن شروع نکنیم؟ باید خیلی راحت بگویم بسمهتعالی و از ۲۳ بهمن شروع کنیم؛ چرا؟ چون نوشتیم «تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی»، اما دوستان یک ماه قبلش را هم دیدند و این اشکالات را هم باید پاسخ بدهند، مثلا اگر کسی پرسید شما چرا از ۲۶ دی ماه و فرار شاه شروع کردید و آن را مبدا گرفتید چرا از ۱۷ شهریور شروع نکردید؟ پس بهتر بود از ۲۳ بهمن دقیقاً شروع میکردید، این دقیقا همان سرگشتگی است که چه بنویسیم.
حالا این که چه بنویسیم کجا خود را نشان میدهد؟ مثلا یک جلد با عنوان «پیروزیهای بزرگ» که در جلد هفتم جای میگیرد، در این جلد و در بخش «پیروزیهای بزرگ»، من توقع دارم پیروزیهای بزرگ نظامی، سیاسی و امنیتی را ببینم، حالا اینجا بخشهایی در پیروزیهای بزرگ آمده که حتما پیروزی بزرگ نیست، مثلا تشکیل وزارت صنایع سنگین، این البته روزشمار مانند آمده است، بودجه سال 61 کشور، سازمان خدمات ملی اجتماعی، تصویب قانون دیوان عدالت اداری، مسکوت ماندن طرح نظام تبلیغات جمهوری اسلامی که شکست بزرگی بوده! اگر قرار است پیروزیهای بزرگ در این بخش بیاید چون، پیروزیهای نظامی، امنیتی، موفقیتهای دیپلماتی، مباحث اداری روتین مجلس چون بودجه و... قاعدتا پیروزی بزرگ محسوب نمیشوند. اگر بگوییم عنوان «پیروزیهای بزرگ» را نادیده بگیریم، در این مجلد قرار است حوادث سال 61 را بگوید، من میپذیرم. چون در سال 61 تاسیس فلان سازمان و یا انحلال فلان سازمان نیز است، اما خوب این عنوان کاربردی ندارد، مگر اینکه بگوییم روی این عنوان تمرکز نکنیم.
پس اینکه چه بنویسیم یک نکته است. بعضا حوادث اینجا خیلی ریز و دقیق گفته و تحلیل شده است، اما از کنار برخی حوادث به راحتی عبور شده، شاید مثلا گفته شود ما آنهایی که نیاز دیدیم مفصل شرح دادیم که اطلاعات درباره آنها کم است، به تفضیل بیان کردیم و بعضی از حوادث که ما تشخیص دادیم اطلاعات در آن مورد زیاد است، آن را مفصل نگفتیم. اما نکته آن است که کسی که این کتاب را میخواند که شما(نویسنده) نیستید، او آمده تا از این کتاب تغذیه کند و به هیچوجه اطلاعات جناب منصوری را ندارد.
جناب منصوری به عنوان شاهد این وقایع و کسی که بازیگر و نقشآفرین است، میگوید این مطلب مبهم است، کار پژوهشی نیز کرده و میداند در این حوزه کتاب است، در آن حوزه کتاب نیست، اما نکته این است که آن فرد مخاطبی که به این کتاب مراجعه میکند، نه مانند او شاهد دست اول است نه پژوهشگر. به همین دلیل، اینجا بهتر است به توافق برسیم. یا هر حادثهای را مثلا در حد سههزار کلمه توضیح دهیم شبیه آنچه که برخی دایرهالمعارفها آوردهاند یا حوادث را مثلا در یک صفحه 300 کلمه مینویسیم و ارجاع میدهیم. الان این چگونه نوشتن یک نکته و نکته دیگر بحث روش است. بحث پرداختن و وفاداری به سبک روزشماری یا وفاداری به سبک اهمیت دارد. اگر روزشماری است ما توقع داریم که این رخدادها به شکل روزشمار باشند، در حالی که ما در این کتاب، فراوان فلاش بک و فلاش فوروارد داریم، یعنی رجوع به آینده و بازگشت به گذشته که نشان میدهد گاهی، موضوع مهم است. یعنی حوادث سال 60 در اسفند گفته میشود، پس از آن پرونده جدیدی باز و موضوعی از اردیبهشت 60 گفته میشود. این یک روش است و اگر قرار است موضوع محور حرکت کنیم، دیگر نمیتوان به سبک روزشمار وفادار بود. چون برای خواننده گیجی ایجاد میکند یا باید به روزشمار وفادار بود یا پروندهای. در این کتاب هر دو را انجام دادهاند، گاهی الف و گاهی ب. این سرگشتگی روشی ایجاد کرده است.
جناب منصوری، من میخواهم اطلاعات بیشتری از سکونت امام در مدرسه رفاه بگیرم و نکته جالب در این بخش، نقش مرتضی مطهری بود و پیشنهادی که درباره بازرگان به سمت نخستوزیری و تشکیل دولت موقت یا رفت و آمدهایی که در مدرسه صورت میگرفت، نکات جالبی بود. به نظر خودتان در این بخش نکات تازه تا چه حد میتواند برای مخاطب جذاب باشد؟
منصوری: نکتهای را به طور مقدمه عرض میکنم که به طور معمول این یک اصل است و من این اصل را خیلی خوب یاد گرفتم و آن این که ما به هرشکل که مینوشتیم، بالاخره عدهای نظر متفاوت داشتند، یعنی اصلا این اختلافات نه عیبی است برای من و نه عیبی برای شما که اشکال میگیرید. این را من یاد گرفتم. سلیقه است، مثل یک نقاشی که نقاش، نقاشی میکند و شما هر نظری میتوانی داشته باشی. بنابراین از این نظر ما هیچ نگرانی نداریم. ضمن اینکه از این صحبتها استفاده میکنیم و برای ادامه کار که اگر قابل اصلاح و تغییر است، انجام شود. نکته سوم هم اینکه اشاره خوبی کردند. من برخی از مسائل را تا انتها بردم و بعد بر گشتم به مسئله دیگر، این رفت و برگشتی که شما میفرمائید درست است. اتفاق افتاده، اما دلیلش این است که، من مسئله را در یکجا ابتر نگذاشته و رها نکردم به دلیل مقطع زمانی، مسئله را به جایی رساندیم و سپس به مسئله دیگر برگشتهایم. این رفت و برگشت دلیلش این است. توجهتان به این نکته به جا بوده است. مسئله دیگری که اشاره کردید به برخی مسائل اشاره شده و به بعضی اشاره نشد. بله، همینطوره. در اوایل صحبتم هم عرض کردم با دوستان اختلاف داشتیم، اما در عین حال در هر جلد ما آخر جلد چند صفحهای را داریم تحت عنوان فهرست وقایع که اشارهای میکند که در این مقطع چه اتفاقاتی افتاده و چقدر از آنها را در این کتاب به آن پرداخته شده است و چه مقدار پرداخته نشده و ممکن است مواردی باشد که به آنها پرداخته نشده باشد، بله فرمایش شما درست است. آنهایی که نپرداختیم یا از نظر ما مهم و تاثیرگذار نبوده یا حتما ارجاع دادیم. منابع کتاب را ببینید، منابع نسبتا گستردهای هست و بعضا ما از منابعی که دیگران استفاده نکردند یا تشده یا در اختیارشان نبوده ما استفاده کردیم.
نکته حائز اهمیت دیگر این است که امام خمینی (ره) فرمودند در مقایسه بعد از انقلاب و جلد اول، من اعتقادم این است که 26 دی، روز پیروزی انقلاب بود. بعد از 26 دی چیز دیگری ندارد، بنابراین علت اینکه من از روز 26 دی تاریخ کتاب را آغاز کردم، دقیقا به همین علت بوده است. این 26 دی تا 22 بهمن را به تعبیری دوران جانکندن رژیم میتوان نامگذاری کرد. وگرنه بعد از 26 دی، خبری در مملکت نبود. شهرهای بزرگ، کوچک و متوسط در دست مردم بود و مشغول تشکیل کمیته بودند. این هم نکتهای است و بعد اینکه پیروزی انقلاب در 22 بهمن بدون فرار شاه معنا پیدا نمیکرد. البته ما میتوانستیم به قول فرمایش شما، عقبتر برویم مثلا 17 شهریور، درست است اما آنچه به معنای عینی پیروزی است، فرار شاه است. این نکتهای که فرمودید که باید روشمند باشد و..، فکر میکنم مراعات شده، اما وقایع آنچنان متنوع بوده یا از نظر اهمیت متفاوت است که وقتی آنها را مستقیم یا غیرمستقیم، خلاصه یا مفصل مطرح میکنیم، شاید به نظر برسد ما داریم یک حالت کشکولمانند صحبت میکنیم. حالت ترکیبی اما خير، اینگونه نیست. وقتی خواننده یکی از جلدها را بخواند قطعا درباره آن مقطع یک دید تاحدودی جامع و مرتبط و با زنجیره علت و معلولی پیدا میکند. در این مجموعه تلاشمان بر این بوده که وقایع را به گونهای تحلیل کنیم که پیدرپی معنادار شود. البته من این مطالب را یادداشت کردم و در جلدهای بعد سعی میکنیم که دقیقتر انجام شود، هرچند اطمینان داشته باشید که ما مجبور میشویم برخی مسائل را بیشتر توضیح دهیم و برخی را کمتر. ضمن اینکه ارتباط موضوعات را با یکدیگر نیز در نظر بگیریم و شرح دهیم.
نکته حائز اهمیت این است که بعضی از مسائل شاید آنقدر واضح بوده یا آنقدر گفته شده که گفتن و زیاد پرداختن به آن جا نداشته، لذا ما آن را به اختصار گذراندیم، اما مطالبی که میدانستیم بیشتر توضیح دادیم. مثلا در کتابهای تاریخی بعد از انقلاب، به روابط بینالمللی و روابط خارجی، خیلی کمتر پرداخته شده، چون نویسندگان در این زمینهها خیلی اطلاعات ندارند اما ما در این کتابها اهمیت و اطلاعات بیشتری را در اختیار مخاطبان قرار دادیم یا مثلا به نهضتهای آزادیبخش و پیامدهای انقلاب در جهان، بیشتر اهمیت دادیم. این مطالب یعنی روابط خارجی و آثار انقلاب اسلامی، کار مستقیم خود من است حتی عزیزانی که با من همکاری کردند، در این زمینه ذهنیت زیادی نداشتند، مثلا دیپلماسی جنگ، به این دلیل که بنده در متن قضایا بودم، در جلد اول و دوم که معنا ندارد، در جلدهای سوم به بعد آمده. و الی اخر. برخی مسائلی که در کتابهای دیگر نیامده، از این دست است.
جناب منصوری درباره برخی از نکاتی که اشاره کردید، توضیحاتی ارائه کردند. در این رابطه اگر نکتهای دارید، لطفا بفرمایید.
کوشکی: من صحبتهایم را در همان بخش روشمندی و پراکندگی در حوزه روش ادامه میدهم. یک مثال میزنم، میخواهم بگویم وفاداری به این الگو، مثل دایرهالمعارفها یا اینکه مطلب به عنوان تا چه اندازه وفادار است! مثلا در جلد پنجم، صفحه 243، تاریخچه بیبیسی را نوشته و اطلاعاتی برای آن نوشته، چهار پنج صفحه نوشته است، من تاریخچه بیبیسی را قبلا خوانده بودم، جذاب هم بود و مجدد خواندم ولی با خودم گفتم این در این بخشِ این کتاب چرا آمده است؟ این را برای آن عنوان کردم که مثلا بیبیسی فلان کار را در فلان سال انجام داده، اما نیاز نیست تاریخچه بیبیسی آورده شود. اگر اینگونه است، ممکن است خواننده با خود بگوید کاش شما درباره سازمان سیا هم گذری زده بودید. در حالتی که رسالت این کتاب چیز دیگری است. باز در حوزه روشمندی، اگر این کتاب قرار است روایت کند و توصیفگر رخدادها باشد، دیگر جای تحلیل و نقد هرکسی نیست.
نظر شما