رحمتي در نشست مولويپژوهي كه با وجود گرماي هوا با استقبال نسبتا خوب علاقمندان همراه بود، گفت: ترسآگاهي نزد عرفا، يعني ما به دو كرانه ابتدا و سرانجام زندگي بينديشيم و اين با عقايد وجودگرايان كه انسان را فارغ از «قدم نفس» ميدانند در تعارض است.\
در اين نشست كه با موضوع «سمبوليسم و رمزگشايي» در آثار مولوي شكل گرفت، پرويز عباسيداكاني، سخنران و هماهنگكننده جلسات مولويپژوهي، اظهار داشت: براي قدما، غرب و شرق امري سمبوليك است. شرق، محل طلوع خورشيد و جايي است كه خدا در آن تجلي ميكند.
وي افزود: طبق عقايد ابنسينا و سهروردي، شرق همواره در بالا و غرب در پايينترين نقطه قرار دارند.
رحمتي عرفانپژوه و نويسنده نيز در ادامه با اشاره به تحقيقات گسترده هانريكربن، شرقپژوه فرانسوي، اينگونه توضيح داد: هانري كربن درصدد است منظومه معرفتي را از آثار عرفاي ايراني استخراج كند و سوالهاي فلسفي انسان امروز را در پرتو اين متون پاسخ دهد.
اين پژوهشگر همچنين گفت: فيلسوفان اگزيستانسياليست به شكلهاي مختلفي وضعيت نامطلوب انسان را در اين دنيا بيان كردهاند و تاكيد داشتهاند كه گروهي اين را درك میکنند و گروهي آن را در نمييابند.
نويسنده كتاب «ابنسينا و تمثيل عرفاني» اضافه كرد: در فلسفههاي امروز، گذشته و آينده ما مغفول است، ولي فيلسوفان ما وضعيت انسان را در بين دو كرانه ازلي و ابدي پربار تشخيص دادهاند. ما براي دانستن بيشتر منظور حكما و عرفايمان كه همگي بر اين مفهوم تاكيد ميورزند، بايد در موضوع «قدم نفس»(یعنی قدیم بودن نفس در برابر حادث بودن آن) بيشتر تعمق كنيم.
وي همچنين با توضيح درباره لزوم دانستن مباني حكمي و عرفاني در درك اشعار شاعراني مانند مولانا گفت: نوعي ديالكتيك در اينجا وجود دارد و ما با خواندن برخي اشعار، بدون مقدمات و مباني حكمي، مطلب چنداني درنمييابيم. ديالكتيك بين آنهاست که سبب ميشود ما به مبحث جديدي برسيم.
داكاني نيز در ادامه اين جلسه با بيان توضيحاتي درباره موضوع از خود بيگانگي انسان و عقايد فيلسوفان غربي درباره آن گفت: اصليترين مساله ما از خودبيگانگي است. به قول «هايدگر»، اگر مرگ نبود، ما تا ابد به از خودبيگانگيمان ادامه ميداديم. اين فيلسوف اگزيستانسياليست گفته كه من ديني حرف نزدم؛ ولي چه كسي گفته كه بيدينم. «يونگ» نيز مشكل تعداد بيشماری از بيمارانش را بيايماني ميداند.
وي همچنين درباره غربتآگاهي انسان در اين جهان افزود: به عقيده مولانا هر قطرهاي ميخواهد به دريا برسد و هر جزئي، كلش را جستوجو ميكند. مولوي تمام مثنوياش را پله پله تا ملاقات خدا ميبيند و اين غربت در فرازمان و فرامكان است.
نويسنده «شمس من و خداي من» همچنين با اشاره به دو نوع ديدگاه معرفتي از نگاه عرفا گفت: ما از نگاه عرفا، دو نوع معرفت مفهومي و وجودي داريم و معرفت مفهومي يعني تنها انديشيدن به موضوعي كه هنوز درك نشده است و معرفت وجودي يعني درك و احساس كردن كامل.
اين پژوهشگر اضافه كرد: مولوي ميخواهد بگويد مساله هر كس خود اوست و تمام دغدغه عرفان ما اين است. غربتآگاهي در فلسفه جديد افقي است؛ ولي در عرفان، هم افقي و هم عمودي است.
رحمتي، سخنران ديگر اين جلسه در ادامه صحبتهاي داكاني به مقايسه ديدگاه فيلسوفان ايراني و غربي پرداخت و گفت: انسان اگزيستانس، انساني مشترك نيست. ولي مسلم است كه عارفان ما از يك «من كلي» حرف ميزنند. يك مقدمه اساسي براي فهم مولوي آن است كه انسان يك «من جزئي» نيست و ميخواهد نيمه ديگرش را پيدا كند و اين در فلسفه اگزيستانس غربيها معني پيدا نميكند.
سپس داكاني درباره ديدگاه هانری كربن نسبت به عرفان شرقي گفت: هانري كربن گفته كه من در فلسفه غرب، درد انسان را دريافتم؛ ولي به درمان نرسيدم. به اعتقاد او، همه مشكلات بشر غربي را ميتوان با رجوع به حكمت ايراني حل كرد.
رحمتي در پايان اين نشست با بيان توضيحاتي درباره اهميت و كاركرد عرفان در زندگي امروز انسان گفت: همه تاكيد كساني مانند هانري كربن و بزرگاني مانند دكتر نصر و ديگران اين است كه مشكلات زندگي اين جهاني بشر حل شود. مسلم است كه ما براي آباد كردن اين دنيا به اين تفكر نياز داريم.
وي گفت: به اعتقاد كربن، عالم مثال در فلسفه و عرفان غرب ناديده گرفته شده؛ درحالي كه در حكمت ما عاليترين عالم، عالم «مثال» است كه مهمترين مباني حكمي بشر را در خود دارد.
وي همچنين گفت: اگر ما بخواهيم در فهم ديني دچار تقليلگرايي نشويم و خدا را در حد يك مفهوم پايين نياوريم، بايد به عالم «مثال» رجوع كنيم؛ چرا كه «مثال»، كليد و راهي است كه گريزي از آن نداريم.
نظر شما