يك پژوهشگر شاهنامه گفت: «گشتاسبنامه» دقيقي طوسي با مرگ نابههنگام سرايندهاش ناتمام ماند و هرگز به پايان نرسيد. رسالت اتمام شاهنامه، بر دوش فردوسي گذاشته شد و او سي سال بي وقفه كوشيد و رنج برد تا كتاب بيمانندي را براي آيندگان به جاي بگذارد.\
وي كه شب گذشته (6 شهريورماه) در سفرهخانه سنتي بيبي خاتون سخن ميگفت در ادامه سخنانش افزود: روزبه پسر دادويه، ملقب به ابن مقفع، نخستين كسي بود كه داستانهاي ملي ايران را از زبان پهلوي به عربي ترجمه كرد و نام آن را «سير الملوك العجم»، يعني زندگينامه شاهان ايران، گذاشت.
اين محقق يادآور شد: اين كار او خشم امويان را برانگيخت و سفيان بن معاويه، والي بصره، دستور كشتن ابن مقفع را داد. امويان پيكر بي جان ابن مقفع را در تنور انداختند و در آتش جهل خود سوزاندند.
اين شاهنامهپژوه و محقق خاطرنشان كرد: در روزگاران بعد شاهنامههاي ديگري به نگارش درآمد، همانند شاهنامه مسعودي مروزي، شاهنامه ابومنصوري، شاهنامه ابوعلي و ابوالمويد بلخي. در پايان اين دوره از شاهنامهنويسي بود كه دقيقي طوسي به اين كار پرداخت؛ اما كتاب او، كه به «گشتاسب نامه» معروف است، با مرگ نابههنگام سرايندهاش ناتمام ماند و هرگزبه پايان نرسيد. رسالت اتمام شاهنامه، بر دوش فردوسي گذاشته شد و او سي سال بي وقفه كوشيد و رنج برد تا كتاب بيمانندي را براي آيندگان به جاي بگذارد.
شهرستاني يادآور شد: در شاهنامه از مرز و بوم ايران، از فارس و خوزستان گرفته تا مازندران و سيستان و آذربايجان سخن به ميان آمده است و از آداب و رسوم و غمها و شاديهاي ساكنان آن و پيروزيها و شكستهاشان سخن گفته شده است. همين هم گواه بر اين است كه داستانهاي شاهنامه افسانه نيست و واقعيت است.
اين محقق و پژوهشگر شاهنامه گفت: فردوسي در زماني ميزيست كه بدترين نوع خلافت بر سرزمينش سيطره داشت. خلفاي عباسي خون مردم را ميريختند و مخالفانشان را به جرم طرفداري از خاندان امام علي (ع) ميكشتند. در آن عصر كشتار، فردوسي با چند كلمه كوتاه، بيت جاودانهاي را ميسرايد كه تا جهان باقي است بايد سرمشق انسانهاي آزادانديش باشد: «ميازار موري كه دانه كش است/ كه جان دارد و جان شيرين خوش است».
وي افزود: اين بيت زيباترين كلامي است كه به حيات موجودات زنده مفهوم ميبخشد زيرا كه راز خلقت و هديه آفرينش به مخلوقات، در آن نهفته است. تمامي كتابهاي آسماني نيز در اين موضوع اتفاق نظر دارند. پس بيسبب نيست كه فردوسي چنين بيتي را سروده است. او به ما ميآموزد كه بايد آفريدههاي خداوند را نيازرد، حتي مورچگان را، چه رسد به آدمي كه سرآمد آفرينش است.
شهرستاني در پايان سخنانش گفت: بايد به خود بباليم كه در سرزميني زاده شدهايم كه چنين فرزانگان انسان دوستي دارد. امروزه در عصر تكنولوژي، مردمان جهان ميكوشند تا راهي براي امنيت، آسايش بشريت و صلح و آرامش بيابند. در حالي كه بزرگاني همانند فردوسي، قرنها پيش در انديشه حفظ حقوق انسانها و مخلوقات ديگر بودهاند. اين سبب مباهات و سربلندي ايراني است.
فردوسي خرد را برترين موهبت خداوندي ميداند
سپس اميد عطاييفرد نويسنده كتاب «ديباچه شاهنامه» گفت: خرد فردوسي، خرد گرانمايهاي است كه راهنماي ما براي انديشيدن و پيش رفتن است. پس اگر به پند خردوار او گوش دهيم همواره در اوج خواهيم بود. فردوسي خرد را برترين موهبت خداوندي ميداند و آن را زيور نامداران ميشمارد و ميگويد كه مايهوري زندگي از خرد است.
اين نويسنده و پژوهشگر شاهنامه خاطرنشان كرد: حتي شادماني و اندوه ما هم بستگي به بهرهگيري از خرد دارد. چون پايه بسياري از رنجهاي انسان آن است كه خرد را راهبر و راهنماي خود نميشناسد و تابع احساسات خود ميشود و با جهاني كه بر مدار خرد است، بيگانه و نا آشنا ميماند. شاهنامه به ما ميآموزد كه چگونه به خودآگاهي دست يابيم و انديشه را بهدرستي به كار گيريم.
نويسنده كتاب «شگفتيهاي باستاني ايران» يادآور شد: فردوسي در روزگاري ميزيست كه خرد جمعي در آستانه نابودي بود و بيم آن ميرفت كه حافظه تاريخي ايراني دستخوش فراموشي شود. خلافت عباسي تلاش ميكرد تا از ايراني، مردمان فرومايهاي بسازد كه تابع و مطيع دستگاه خلافتاند. اين نقشه آنها براي نابودي هويت ايراني بود.
نويسنده كتاب «منم فردوسي شاه شاعران» گفت: پس بي سبب نيست كه فردوسي بر خردمندي و انديشهورزي تاكيد ميورزد. ميداند كه در روزگار او، ذهن و انديشه ايراني در معرض اضمحلال و آلوده به سخناني است كه عباسيان تبليغ ميكردند.
وي افزود: فردوسي پس از ستايش خرد، به مسأله آفرينش جهان و انسان ميپردازد. او از متنهاي پهلوي و دانشهاي كهن ايراني استفاده ميكند و آن را با حكمت و فلسفه ميآميزد تا بنيانهاي فكري شاهنامه را بسازد. او با چنين كاري، هويت فراموش شده را به ياد ايراني ميآورد. شاهنامه فردوسي نه تنها زبان فارسي را زنده كرد، بلكه گذشته ايراني را هم از فراموشي نجات داد.
نويسنده كتاب «ايران بزرگ» خاطرنشان كرد: فردوسي نخواست همانند بسياري از شاعران متملق روزگارش، زندگي را به آسودگي بگذراند. چون او انسان آزادهاي بود كه به يادگارهاي پيشينيان ارج ميگذاشت و داستانهاي ملي را تاريخي ميدانست كه بهدور از دروغ است.
وي افزود: من در كتاب «ديباچه شاهنامه» اشاره ميكنم كه نبايد داستانهاي شاهنامه را از شمار افسانهها و خيالپردازيها تصور كرد. آنجايي هم كه باورپذير نيست بايد رمزگشايي كرد و رازهاي آن را شناخت تا به حقيقتش پي برد. به راستي هم شاهنامه فردوسي تاريخ نياكان ماست و سرشار از نمادپردازي، استعاره و قصههاي سمبوليك است.
نويسنده كتاب «پيامبر آريايي» گفت: در روزگار پيش از فردوسي آنچه ايراني را تهديد ميكرد از ياد بردن تاريخ گذشته بود. حافظه مردم ايران اندك اندك از گذشته پاك ميشد. به همين دليل بود كه فرزانگان و بزرگان ايراني كه توانايي خواندن متنهاي پهلوي را داشتند، براي جمعآوري تاريخ ايران به تلاش پرداختند.
وي افزود: فردوسي از زمره كساني بود كه براي يافتن تاريخ گذشته، جستوجوي توان فرسايي را آغاز كرد و رنجها كشيد تا سرانجام توانست كتابهاي مورد نيازش را بيابد و سراييدن شاهنامه را آغاز كند. اما از اين هراس داشت كه پيش از به پايان بردن شاهنامه، مرگ او فرا رسد و كاري كه شروع كرده ناتمام بماند.
نويسنده كتاب «افسون فريدون» يادآور شد: از سوي ديگر او دهقاني بود كه سرمايه اندكي داشت. همان سرمايه را هم صرف سرايش شاهنامه كرد. اميران و پادشاهان آن روزگار خريدار شاهنامه نبودند و شاعراني را ميخواستند كه مديحهسرا و چاپلوس باشند؛ اما او پس از سي سال رنج، سرانجام توانست كتاب بيمانند خود را به انتها برساند.
در پايان نشست نيز اميد عطايي فرد براي حاضران در جلسه شاهنامهخواني كرد.
نظر شما