به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، سیزدهمین نشست تخصصی «لذت فلسفه» با موضوع «هستیشناسی در سنت فلسفه اسلامی در مواجهه با نقد متافیزیک در اندیشه هایدگر» با حضور احمد رجبی، استادیار فلسفه دانشگاه تهران، برگزار شد. محور اصلی این نشستها بحث امتداد فلسفه اسلامی است و پاسخ به این پرسش که آیا فلسفه اسلامی میتواند در عرصه عینیت علوم، هنر، معماری و در مواجهه با چالشهای دوران معاصر پاسخگویی داشته باشد؟
برخی قائلاند که فلسفه اسلامی به پایان رسیده و امکان امتداد در عرصه عینیت ندارد و برخی بر این باورند که فلسفه اسلامی هنوز ظرفیتهایی برای پاسخگویی به چالشهای معاصر و گفتگو با عرصههای فکری را دارد. بحث پایان فلسفه در مقاطع فراوانی مطرح شده است؛ اینکه آیا هستیشناسی به پایان رسیده است؟ آیا هستیشناسی سنت اسلامی میتواند برای بحثهای فلسفه غرب، چارهگشایی کند؟
رجبی به عنوان سخنران اصلی این نشست بیان کرد: سعی میکنم مطالبی را به اجمال طرح کنم شاید زمینهسازی کند برای گفتگوهای بعدی و بتواند راه نظری روشن و حتیالمقدور جدیدی را باز کند. بحث خیلی مفصل است و من از خیلی از نقلقولها و مفروضات گذر میکنم. ما با دو مطلب کلی روبهرو هستیم. اگر بخواهم افق کلی را ترسیم کنم باید بگویم وقتی ما از امتداد فلسفه اسلامی در مواجهه با چالشها صحبت میکنیم باید ببینیم آن مبدأ و مبانی که باید به سراغشان برویم چه هستند؟
وی گفت: بحث ما مستقیماً ناظر به مباحث انضمامی و عینی و مثلاً فلسفه اسلامی در فلان مسئله در دوران معاصر نیست. به نظرم فاصله ما هنوز خیلی زیاد است. ما باید به مبانی و مبادی برگردیم به نحوی که بدانیم امکان معاصرت فلسفه اسلامی را در کجا جستجو کنیم؟ باید ببینیم این تفکر با توجه به بحرانهای انسان معاصر چه رهیافت و حرفی دارد؟
رجبی ادامه داد: اول اینکه مقصودمان از هستیشناسی در سنت فلسفه اسلامی چیست؟ مقصود از نقد متافیزیک نیز در جایگاه بعدی مورد بررسی قرار میگیرد. نکته اینجاست که ما وقتی از فلسفه اسلامی سخن میگوییم مقصود همچنان فلسفه است. ما یک قید بیرونی برای فلسفه به کار نمیبریم. این رهیافت تمام فیلسوفان مسلمان بوده است. هیچکدام نمیگویند کار ما یک قید بیرونی نسبت به فلسفه و حکمت است. آنها کار خود را مطلق فلسفه میدانستند.
وی گفت: قید اسلامی فراتر از قید تاریخی حوزههای اندیشه است و فراتر از این نیست که بخواهیم آن را یک قید بیرونی در نظر بگیریم. مقصود ما از فلسفه اسلامی به عنوان یک سنت، دقیقاً یک گفتمان است؛ یک پارادایم طرح مسئله کلان و بنیادین فلسفی که مجموعه مسائل بههمپیوسته را ایجاد کرده و فلسفه را در راه جدیدی قرار داده است. همانطور که فلسفه مدرن از دکارت و کانت و هگل درباره سوبژکتیویته شکل میگیرد و یا فلسفه کلاسیک یونان که از افلوطین میگوید.
رجبی اشاره کرد: طرح از فلسفه اسلامی به عنوان یک سنت و شیوه، طرح مسئله خاصی برای فلسفه است که همان مسئله وجود و هستیشناسی است. هستیشناسی در اسلام یعنی پارادایمی که ذیل این شیوه ایجاد شده و گفتگویی که ایجاد شده؛ و این یک وحدت گفتمانی را ذیل مسئله خاصی که وجود است، ایجاد کرده. پس هستیشناسی یعنی شیوهای که مسئله هستی در ابنسینا و فارابی طرح شده و ذیل آن یک جهت فکری باز شده و تا ملاصدرا و فلاسفه معاصر ما امتداد یافته است.
وی به صورتبندی این مبحث اشاره کرد و گفت: اگر بخواهیم صورتبندی داشته باشیم میتوانیم اینطور طرح کنیم که به طور خاص در کار ابنسینا در الهیات شفا، عملاً طرح مسئله وجود و هستیشناسی یک تغییری پیدا میکند و ما با یک فضای جدید مواجه میشویم. آن هم مسئله تمایز وجود و ماهیت است. ماهیت به خودی خود از وجود به طور کلی جدا میشود و در یک تمایز قرار میگیرد و ذیل این تمایز، وجود و رابطه وجودی میان موجودات و علیت، معنای خاصی پیدا میکند و درک ما از خدا، جهان و انسان متفاوت میشود.
رجبی افزود: یعنی پارادایمی جدید شکل میگیرد. به طور خاص میتوانیم بگوییم اتفاقی که با هستیشناسی در فلسفه اسلامی افتاده، ارتباطی با معنای اصل وجود در فلسفه افلاطون و ارسطو داشته است و این، در واقع به چیزی که اصلاً وجود نیست، یعنی ماهیت، بازگردانده میشود. از اینجا با یک طرح مسئله جدید روبهرو میشویم و آن اینکه، وجود اگر که اوسیا نیست چطور باید فهمیده شود؟ یعنی موضوع مابعدالطبیعه و موجود به ما هو موجود را چگونه باید با نظر به متن موجودات و واقعیت و خارج، لحاظ کرد؟
استادیار فلسفه دانشگاه تهران ادامه داد: اینجا در یک دوگانه قرار میگیریم. یعنی وجود هم معنای فرد است و هم همزمان وجود یعنی آنچه که هر گونه تعین از آن سلب شده باشد که در این صورت یک معنای عام و فراگیر پیدا میکند. به نوعی میشود گفت وجود فراتر از جنس و مقولات است.
وی گفت: چنین مسئلهای در فلسفه اسلامی به این معنی طرح میشود و یک بحران فکری شکل میگیرد که ما چگونه متن واقعیت را از تمام تعینات واقعی بودن خالی میکنیم و خود وجود به خودی خود، چگونه میتواند ناظر به واقعیت فهمیده شود؟ این مفهوم عام وجود که همه چیز را در برمیگیرد چه منشأ انتزاعیای دارد و چگونه باید فهمیده شود؟ عنصر پیشبرنده مسائل فلسفه اسلامی ناظر به این فهم است.
مفهوم عام وجود یک اعتبار ذهنی محض است
رجبی اشاره کرد: ۲ پاسخ عمده در این میان وجود دارد. اول اینکه مفهوم عام وجود، یک اعتبار ذهنی محض است. یا اینکه بگوییم این امر خاص مشترک، خودِ خارج است. این دعوای متاخر اصالت وجود، در بحثهای ابنسینا شکل گرفته است. در هر دو صورت چه مفهوم وجود را اعتبار محض بدانیم یا مطلب خارج بدانیم، یک مسئله، مشترک است و آن اینکه این وجود، چه اعتباری و چه اصیل، برخاسته از یک نسبت است.
وی اضافه کرد: در هر صورت، رابطه ما با وجود و فهممان از وجود به یک وحدتی برمیگردد که ما به دنبال منشأ انتزاع آن از خارج هستیم. و این منشاء انتزاع از خارج را داریم در یک رابطه و نسبت پیدا میکنیم و آن نسبت، علیت ایجادی الهی نسبت به موجودات است. بارزترین فهمی که از علیت ایجادی هست، همین فهم اصالت وجود است. یعنی تمام مراتب موجودات ذیل یک نسبت اشراقیه، چیزی جز خود این ربط نیستند.
رجبی گفت: ما یک موجود مطلق داریم به عنوان واجبالوجود و علت بودنش، که همین فعل ربط برسازنده معلول است. و مسئله وجود و وحدت و کلیت وجود با ارجاع مطلق وجود به وجود مطلق؛ و با فهمی که ما از نحوه نسبت پیدا کردن این موجود مطلق با غیر خودش میفهمیم، مسئله وجود اینطور به دست میآید. به این معنی، آن ضابطه اصلی برای فلسفه اسلامی که به معنای وجود موجودات باشد، مفهومی است که از وحدت یک موجود مطلق اخذ شده و این موجود، مبداء وضع سایر موجودات است.
استادیار فلسفه دانشگاه تهران درباره نقد متافیزیک هایدگر بیان کرد: هایدگر در ایران و در رابطه با سنت فلسفه اسلامی عمدتاً ایجابی فهمیده شده است. از متفکران مدرن و معاصر، از معدود متفکرانی که بحث وجود را مطرح کرده هایدگر است. او از الگوی معرفتشناسی و جدایی هستی از معرفت عبور کرده است. هایدگر با این بحثها، به ما فضایی داده است تا بحثهای سنتی خود را دوباره مطرح کنیم.
وی گفت: هایدگر با پیشکشیدن و پرداختن به مسئله وجود، بهترین زمین را به ما داده است که ما هم بگوییم بحثی داشتهایم. در طول این دههها کارهای تطبیقی زیادی انجام شده است. هایدگر درباره وجود و زمان بحث کرده است. ما هم در اندیشه ملاصدرا، وجود را با حرکت جوهری مورد بحث داشتهایم. هایدگر و ما، هر دو از ظهور بحث کردهایم. کمتر به این نکته توجه شده که کل فلسفه هایدگر از دوران متقدم تا متاخر، ذیل یک نقد رادیکال باید صورتبندی شود. هایدگر را شاید بتوانیم متناظر با کانت بخوانیم. همانطور که کانت را با متافیزیک جزمیاش، نقطه شکاف میدانیم، میتوانیم به مدد عقل از دایره زمان و مکان فراروی کنیم. کانت بود که ما را با این نقد مواجه کرد. در دوران معاصر، بسیار بنیادیتر از کانت، با نقد هایدگر مواجه شدیم.
رجبی گفت: چرا هایدگر را مبناییتر میدانیم؟ به این دلیل که هایدگر کل تاریخ فلسفه اعم از جدید و قدیم و باستان را ذیل یک ضابطهمندی واحد نقد میکند. او در درسگفتار مسائل بنیادین متافیزیک میگوید آن چیزی که کانت از آن سخن میگفت وانمود استعلایی بود. نقد متافیزیک هایدگر مبتنی بر تمایز هستیشناختی است؛ یعنی که ما بفهمیم در یک تعبیر روشی، وجود، موجود نیست. ما مدام سعی میکنیم و گرایش طبیعت عقلمان این است که وجود را موجود فرض کنیم. ما امر هستیشناسی را با امر اونتیک خلط میکنیم.
وی ادامه داد: آنچه محتوای اصل نقد متافیزیک هایدگر است، هستیخداشناسی است که برخاسته از مسئله تمایز اونتولوژیک است به این معنا که ما در نقد متافیزیک هایدگر، با این معنا مواجه میشویم که او هم به نحو نظاممند مفهومی و هم تاریخی به ما نشان میدهد که چطور مسئله وجود به موجود فروکاسته میشود و ما پرسشمان از وجود انحراف پیدا میکند به یک موجودی که مبداء وجود است. به جای اینکه از معنای وجود بپرسیم بحثمان مدام میچرخد به سمت اینکه وجود را به یک موجود فروبکاهیم.
رجبی بیان کرد: هایدگر ذیل این نقد بنیادین که نقد بر نادیده گرفتن تمایز هستیشناسی است به ما میگوید که ذیل ندیدن این تمایز هستیشناختی، جایگاهی که باید وجود برای ما ایفا کند را موجود ایفا میکند و ما با یک تحلیل موجودشناسانه مواجه هستیم. اصل حرف این است که کل بحران فلسفه، که آن را به نهیلیسم و انکار حقیقت و عقل و آزادی و آگاهی و حتی امر الوهی رسانده، همگی برخاسته از قوام هستیخداشناختی متافیزیک است. حال باید به آن برسیم که فلسفه اسلامی به چه معنا ذیل این قرار میگیرد؟ یا به تعبیر دیگر، فلسفه اسلامی برای گفتگو با هایدگر ذیل این نقد، چه امکانی میتواند داشته باشد؟
نظرات