سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): خاطرات بسیاری از آن نبرد سخت، که یکی از مهمترین نبردهای ما در سالهای جنگ تحمیلی محسوب میشود باقی مانده است. رحیم انصاری، در خاطراتش، کتاب «دلفینهای اروند» اندکی از این سختیها را روایت میکند. «پنجاه تا پنجاه تا، همینجور از روی پاسگاه میآمدند و بمباران شیمیایی میکردند. انگار نقطه کوری بود که پدافند نداشت. به ما هم گفته بودند، ممکن است بمباران شیمیایی کنند؛ اما باور نمیکردیم. یک سری آمپول هم تحویلمان داده بودند که اگر شیمیایی زدند، از آنها استفاده کنیم. نزدیک غروب، عراق سه تا موشک به آنجا شلیک کرد و همه منطقه ر ا ترک کردند… تعداد زیادی از این بچهها هم شیمیایی شده بودند و… من و محسن طبا و اصغر کاظمی که راننده مرتضی بود، آمپولها را برمیداشتیم و تند تند به ران آنها میزدیم. سر آمپولهای استنشاقی را هم میشکستیم و نزدیک بینیشان میگرفتیم. شیمیاییها، تاولهای وحشتناکی برداشته بودند. شاید هزار و پانصد ششصد تا آمپول زدیم. کسانی را که توان حرکت نداشتند، با استیشن به گروهانشان میرساندم و برمیگشتم. ماسک هم نداشتیم. هر چه شیمیایی بود، چپ و راست خوردیم.»
روایت سردار شهید، احمد سیافزاده نیز خواندنی است و گوشه دیگری از دشواریهای نبرد خیبر را نشان میدهد. «در عملیات خیبر هر کاری با دژ طلاییه میکردیم باز هم عراق مقاومت میکرد. کار به نبرد تن به تن رسیده بود تا جایی که خود شهید محمد ابراهیم همت و شهید حسین خرازی شخصاً در خط حضور پیدا کرده بودند. هیاهوی خاصی بود. گروهان گروهان شهید میدادیم. نقطه حیاتی و حساس ما همین دژ طلاییه بود. شهید همت در اینجا کاری کرد کارستان. بیدلیل به شهید همت سردار خیبر نمیگویند. بیجهت شهید خرازی دست راستش را در طلاییه جا نگذاشت. این عملیات در سطح فرماندهان لشکر شهید داد. این دژ، کلید خیبر بود. خط باید میشکست. دست راست شهید خرازی حکایت خاص خودش را دارد. بچههای لشکر ۱۴ امام حسین (ع) سخت درگیر بودند. حسین خرازی شخصاً سوار بلدوزر و در لب خاکریز خط مقدم حاضر میشد. آن قدر ماند و پابهپای رزمندههایش جنگید تا دست راستش را آنجا جا گذاشت. نمیشود، نمیشکند و نمیتوانیم در کارشان معنایی نداشت. فرمانده لشکر، فرمانده تیپ و فرمانده گردان دیگر معنا نداشت. خط باید میشکست و شکست. گرچه گلهایی مثل حاج ابراهیم و حمید باکری و خیل عظیم رزمندگانمان را در آنجا جاگذاشتیم؛ اما هر عملیاتمان درس جدیدی در شجاعت و پایمردی به ارتش بعث میداد.»
عملیات خیبر، کتابها و روایتها
عملیات خیبر سوم اسفند ۱۳۶۲ آغاز شد و بعد از نزدیک به بیست روز نبرد جانانه، با پیروزی ما در جزیره مجنون به پایان رسید. حسین اردستانی در کتاب «عملیات خیبر، تفکری نو در جنگ» بیشتر گفتنیها درباره این عملیات را میگوید و بر پایه صحبتهای سردار سرلشکر پاسدار غلامعلی رشید، ماجرای این نبرد زمستانی را بازخوانی میکند. این کتاب از آن دسته کتابهاست که بیشتر به کار پژوهشگران میآید و مطالعه آن احتمالاً برای خواننده عادی چندان جذابیتی ندارد. پس شاید پیشنهاد مطالعه کتابهایی مثل «سه روایت از خیبر» برای این دسته از خوانندگان پیشنهاد مناسبتری باشد. این کتاب چنان که دربارهاش نوشتهاند در سه روایت مجزا، خاطرات فرماندهان عملیات خیبر حاج فضلالله نجفیان، حاج مرتضی بختیاری، و حاج حسین عموشاهی را مرور میکند. در هر روایت، خاطرات فرماندهان از اوضاع و احوال رزمندگان قبل از عملیات، اسارت، وضعیت اسرا در اردوگاههای بعثی، و سپس بازگشت به ایران ترسیم شده است. کتاب، با هدف ترویج فرهنگ فداکاری و مقاومت و به تصویر کشیدن رشادتها، مظلومیتها و حماسهآفرینیهای رزمندگان در هشت سال دفاع مقدس تهیه شده است.
همچنین باید از کتاب «مجنون» کاری از محمود جزاری نام برد که تأملی بر دو عملیات بدر و خیبر است و این دو نبرد را، به اختصار بررسی میکند. نقطه قوت این کتاب، توجه به بازتاب رسانهای این نبردها و کنش و واکنشهای سازمان ملل درباره حملات شیمیایی بعثیها و جنگ شهرها است. نیز نقش قدرتهای فرامنطقهای در آن برهه از جنگ تحمیلی را مورد مطالعه قرار میدهد. اما کتاب «راهی به مجنون» از جواد کلاته عربی را، که روایت زندگی شهید عباس جولایی است نباید از قلم انداخت. شهید جولایی، که فرمانده تیپ مهندسی رزمی کوثر بود کار حساس و خطیر نصب پل خیبر را که از آن به بزرگترین پل تاکتیکی جهان یاد میشود به عهده گرفت و با بهترین شکل آن را انجام داد.
همچنین کتاب «جاده امن هور» از نصرتالله محمودزاده، موضوع پشتیبانی و مهندسی جنگ در عملیات خیبر را مورد بررسی قرار میدهد. میخوانیم: «آن شب نیروهای جاده اصفهان و خوزستان وارد عمل شده بودند تا با تقویت خاکریز و بالا بردن ارتفاعش مقاومت عراقیها را در هم بشکنند. تجربه جهاد خوزستان در آن منطقه کمک میکرد بهتر وارد عمل شوند. بچههای جهاد اصفهان از سمت چپ کار میکردند. این خاکریز دربرابر دژ عراق در محور زید قد علم کرده و حالا خطی درستوحسابی برای محافظت از نیروهای خط مقدم شده بود. نیمهشب توپخانه و کاتیوشای عراق فعال شد و فاصله بین دژ تا این خاکریز را زیر آتش شدید گرفت. هرچه بچهها بیشتر وارد شیار مالک میشدند، آتش بیشتر میشد. عراق میدانست عبور بلدوزرها از این شیار به معنی تثبیت خاکریز خواهد بود.»
نظر شما