به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتابنامه بلخ با هدفِ کتابشناسی افغانستان، معرفی و نقد و بررسی کتابهای حوزه مسائل افغانستان شکل گرفته است و تا کنون کتابهایی با موضوعات مختلفی که به مسائل افغانستان مرتبط میشده است، محور جلسات قرار گرفته است. «به جرم خمینی» به نوعی نقطه اتصال ایران و مهاجران افغانستانی است.
تینا محمدحسینی؛ پژوهشگر و منتقد ادبیات پایداری در ابتدای این نشست بیان کرد: کتاب «خاتون و قومندان» را خوانده بودم. وقتی با این کتاب مواجه شدم این تصور را داشتم که یک روایت تکراری از شهید را میخوانم. اما کتاب برخلاف تصورات من خوشخوان و تازه بود. شخصیتها مخاطب را جلو میبرد و پابهپای آنها رشد میکردیم.
وی افزود: زبان زنانه کتاب خیلی میتوانست ارتباط را تقویت کند و به خوبی با مطلب ارتباط بگیریم. همچنین روایتهایی کوتاه و آغازهای جذاب و پایانبندیهای گیرا نشاندهنده تبحر نویسنده و آشنایی او با داستان کوتاه بود.
محمدحسینی بیان کرد: زمانی که کتاب تمام شد با دو سوال مواجه شدم: ۱. نویسنده چه مخاطبی را در نظر گرفته است، مخاطب ایرانی با زبان و لهجه فارسی؟ یا یک مخاطب کاملاً افغانستانی؟ ۲. چقدر میتوانیم این کتاب را با عناصر داستانی به چالش بکشیم؟
او در ادامه گفت: اگر مخاطب اول مدنظر نویسنده باشد جای خالی بعضی چیزها در متن حس میشود، مثلاً آداب و رسوم افغانستان کمرنگ است و گذرا به آن اشاره میشود. یا نکاتی که برای یه افغانستانی ترسآور است برای مخاطب ایرانی حسی ندارد.
منتقد این نشست گفت: وقتی ما روایت داستانی از یک زندگینامه داریم باید چالشها را حل کنیم. مثلاً بحث شیربها و موضوع آینهمصاف در افغانستان موضوع مهمی است اما برای یک ایرانی مسئله خاصی به شمار نمیآید. یا مورد دیگر اینکه حتی اسمی از غذاهای افغانستانی در کتاب بیان نشده به جز یکمورد.
محمدحسینی با اشاره به اینکه هویت افغانستانی در این کتاب پنهان شده است، گفت: شاید یک ایرانی فقط یک کتاب درباره افغانستان در عمرش بخواند و چیزی از فرهنگ افغانستان درک نکند. قطعاً نویسنده به این موضوع فکر کرده است اما آیا لحن تهرانی میتواند برای مخاطب افغانستان را به تصویر بکشد؟
نویسنده تاریخ شفاهی بیان کرد: اینکه آیا میتوان با عناصر داستانی این کتاب را نقد کرد یا نه؟ سوال بعدی است. همه قالبهای ادبیات عناصر مشترکی دارند به جز برخی موارد مانند درونمایه. «به جرم خمینی» به رمان هم پهلو میزند. نویسنده در مقدمه گفته است که زاویه دید دوم شخص است اما در اواسط داستان من راوی وارد داستان میشود. پس در این کتاب تغییر زاویهدید داریم. اما نویسنده در جاهایی که از زبان دوم شخص روایت میکند، دوم شخص دانای کل روایت میکند اما در جاهایی که از زبان علیرضا بود، من راوی میشد. نویسنده به این تغییر زاویه دید بسیار پایبند بود اما زمانی که اول شخص میشود از دانای کل خارج میشد.
محمدحسینی افزود: به اعتقاد من عنوان کتاب بار منفی دارد. به نظرم این عنوان به خود علیرضا توسلی مرتبط نمیشد و بیشتر مرتبط با برادرش بود. همچنین عناوین فصلها با خود فصلها مرتبط نبود و جذابیت لازم را نداشت. یا حتی در جایی دیدیم که عنوان اسلام مرز ندارد سه بار تکرار شده بود.
او اشاره کرد: در جایی از کتاب، تاریخ و نامها مبهم بود مثلاً جایی بیان شده بود که در جبهههای افغانستان، کدام جبهه؟! کاش مشخص میشد.
منتقد ادبیات پایداری ادامه داد: یک افغانستانی که الان به زبان فارسی تهرانی حرف میزند و مینویسد، پیشینهای از افغانستان دارد. اما در کتابی که افغانستانی و هزاره است استفاده از کلمه نچسب المشنگه توی ذوق میزند. نویسنده میتوانست از قالمقال استفاده کند. یا در هجمه کلمات ایرانی از واژه تیار افغانستانی استفاده نکند.
وی اشاره کرد: شاید بیان کردن نکات سیاسی خیلی مطرح نباشد اما وقتی به زندگی و شخصیت داستان گره میخورد باید بیان شود. این کتاب رویکرد تاریخی و اجتماعی دارد پس نمیتوان گفت اطلاعات سیاسی مطرح نشود. وقتی عنوان روایت داستانی روی کتاب قرار میگیرد، نمیشود فرهنگ و رسوم شخصیت کتاب را حذف کرد.
محمد قاسمیپور در ادامه نشست بیان کرد: شهید توسلی کمنظیر بود. تاکنون هم ۱۳۰۰ صفحه کتاب برای او نوشته شده که سه عنوان کتاب میشود. او حتماً آدم مهمی بوده است. من در یک شب خاطره با شهید آشنا شدم و بعدها از آدمهای دیگری خاطراتی از او را شنیدم. «خاتون و قومندان» را دوسال پیش خوانده بودم. اما این کتاب را به تازگی خواندم.
وی با تقدیر از روند شکلگیری کتاب افزود: من این کار را روایت داستانی میدانم و گاهی از مرزهای داستان خاطره استفاده کرده است. این سختی برای نوشتن کتاب دل و جرئت میخواهد و معمولاً کسی سراغش نمیرود. عارضه جدی ما در نوشتن کتاب، شتابزدگی و عجله است که از زمان شناخت سوژه تا نوشتن و تدوین شکل میگیرد. برخی فکر میکنند کوتاه شدن این روند یک امتیاز است اما این طور نیست. آثا شاخص ادبیات داستانی دنیا برخی پانزده، بیست، سی سال طول کشیده تا تمام شود.
قاسمیپور گفت: در سالهای اخیر مستندنگاری داستان حائز اهمیت شده است. میبینیم این نکته یک پشتوانه زمانی زیادی دارد و نویسنده ترس و ابایی از خواندن پیش از انتشار ندارد. یک نفر مانند مارکز افتخار میکند که کتابش هفت بار توسط هفت نفر با نگاههای مختلف خوانده شده است.
منتقد ادبیات پایداری افزود: من جای خالی چند نفر را در این کتاب حس کرد: کسی که با سلاح و کارکرد آنها آشنا باشد، یک فرد که با اقلیم و رسوم و آداب افغانستان آشنا باشد، یک نفر کارآشنا با ساختار کتاب. کتاب نیاز به ملاحظات ویراستاری هم دارد و صفحات متعددی دارای خطای حروفچینی و ویراستاری است.
او اشاره کرد: در بحث زاویه دید، انتخاب دوم شخص سختترین زاویه دید است. اما این اتفاق جامع و کامل نیفتاده است. نویسنده در قاب استیصال، افزونههای مقدمه را گفته است و فریناز استیصال در بقیه کتاب حذف شده و به صورت زاویه دید راوی در کتاب محو شده و تا آخرین خط کتاب مجهول میماند. این در حالی است که راوی باید حضور محسوس باشد.
محمد قاسمیپور اشاره کرد: نویسنده باید سه مولفه را بلد باشد، سه مولفهای که جهان داستان را میسازد. آن سه مولفه انسان، زندگی، زمین است. در این کتاب از ابعاد اعتقادی و اجتماعی شهید باخبر میشویم اما باز ابعاد مغفول ماندهای دارد و در کتاب نشان میدهد. مثلاً رزمیکار بودن شهید در داستان به نمایش در نمیآید.
وی افزود: من توقع داشتم ابعاد اعتقادی شهید بیشتر مطرح میشد. فریناز راوی میتواند به عنوان یه راوی معتقد حضور داشته باشد اما برای علیرضا بعد اعتقادی نمیبینیم.
منتقد ادبیات پایداری با تاکید بر توصیفات گفت: توصیف زیستگاه و زندگی شهید باید جاندارتر شکل میگرفت اما تصویرهای مناسبی در کتاب به چشم نمیخورد. حتی سطح اجتماعی این خانواده به درستی برای مخاطب مشخص نشده است. بیان کردن جزییات زندگی اینها، زندگیشان را برای مخاطب مشخص میکند.
وی اشاره کرد: قابهای کتاب در فضای ذهنی و با چیدمان مهندسیشده و ادیبانه طراحی شده است و این خوب است.
فریناز ربیعی در ادامه نشست عنوان کرد: من با این شهید زمانی آشنا شدم که برای ساخت مستندی اقدام کرده بودم. به واسطه این مستند با چند خانواده افغانستانی دیگر هم آشنا شدم و مصاحبه با خانواده ابو حامد نصیب من شد. حقیقت این است که من اول کتاب را به صورت مستند نوشتم و بعد همه را کنار گذاشتم چراکه با فضای داستان گره خورده بودم و بر این عقیده بودم که با فضای مستند زیادی سروکار داشتیم. تلاشم این بود که فضای دیگری را خلق کنم.
وی افزود: من تلاش کردم که شهید را جوری نشان دهم که پایش روی زمین بوده و دستنیافتنی بودن شهدا از بین برود. من برای تحقیقات این کتاب به مشهد و قم و اصفهان رفتم. یکبار ۴۰۰ صفحه نوشتم و کنار گذاشتم.
نویسنده «به جرم خمینی» مطرح کرد: به نظرم کتاب قبل از انتشار باید نقد شود. این کار برای خود نویسنده بهتر است. درباره روایت رفت و برگشتی کتاب باید بگویم که من سعی کردم برای خواننده در پایان کتاب از این پازل به هم ریخته، یک برآیند کلی به وجود بیاید.
همچنین افزود: من دنبال این نبودم که بک روایت تاریخی از افغانستان ارائه کنم. میخواستم چاشنی داستان زندگی اینها، اشاراتی از افغانستان و فضای سیاسی آنها باشد. نمیخواستم کتاب یک منبع معرفی از افغانستان باشد. من بخشهایی را انتخاب کردم که به داستان مرتبط باشد. هرچند که مشکلاتی هم دارد.
ربیعی با اشاره بر اینکه تا قبل از این کتاب چیزی از افغانستان نمیدانستم، گفت: من نمیتوانستم خیلی جزئیات را به تصویر بکشم اما تمام تلاشم را کردم و فیلمها و روایتهایی را بررسی کردم تا به همین جزئیات رسیدم. من معتقدم برای معرفی یک فرهنگ باید غرق در آن بود. من در افغانستان غرق نشدم.
نویسنده کتاب گفت: سعی نکردم که تمام کتاب فرهنگ افغانستان را به تصویر بکشم. این خانواده در مشهد زندگی کرده بودند و تقریباً افغانستانی صحبت نمیکردند مگر در حد چند کلمه.
فریناز ربیعی افزود: به اعتقاد من روایت هر نویسنده از هر فردی، منحصربهفرد است و میتواند متفاوت باشد. این کتاب روایت فریناز از زبان بنین بوده است و میتوانست از زبان نویسنده دیگری متفاوتتر روایت شود.
نشست نقد و بررسی کتاب «به جرم خمینی» همزمان با سالروز شهادت شهید توسلی؛ در عمارت بلخ برگزار شد.
نظر شما