به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، جواد منصوری، اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و مولف مجموعه کتاب «تاریخ ایران پس از انقلاب اسلامی» در نشست نقد و بررسی کتاب «فعالیت سیاسی و مسلحانه» (تاریخ شفاهی گروه حزبالله ۱۳۲۶-۱۳۵۱) تالیف علیرضا محسنی ابوالخیری که چهارشنبه ۹ خرداد ماه ۱۴۰۳ در مرکز اسناد انقلاب اسلامی برگزار شد، گفت: از سال ۱۳۵۰ بعد از اینکه نپذیرفتم که به سازمان مجاهدین خلق بپیوندم، در حالیکه اغلب آنها از اعضای موثر فعالیتهای انقلابی بودند. سازمان کینه عجیبی به دلیل اینکه در آن مقطع مقابل سازمان ایستادم، از من به دل گرفت. من حتی مانع پیوستن اشخاص دیگر نیز به سازمان شدم.
وی افزود: آنها حتی ترور مرا نیز پیگیری کردند. در سال ۵۷ یکی از دوستان بقیه دوستان را به مهمانی دعوت کرد. به محمد حیاتی که دوست صمیمی من در دهه ۳۰ و ۴۰ بود، گفته بودند که منصوری را هم به مهمانی دعوت کنیم، او گفته بود منصوری ضد سازمان مجاهدین است و ما بالاخره او را میکشیم. در مورد حزبالله باید بگویم اگرچه نتوانستیم تشکیلات را تا زمان انقلاب ادامه بدهیم ولی شبکه را ادامه دادند و جریانهای موثری داشتند.
منصوری بیان کرد: حزبالله تشکیلات کاملاً اسلامی بود. ما کسانی بودیم که چند سال سابقه قبلی در فعالیت داشتیم و فریبشان را نخوردیم. لذا ساواک عجیب نسبت به ما حساسیت داشت و انعطافی نشان نداد. امیدوارم این کتاب بعدها با اسناد و مدارک و کتابهایی که نوشته شده است، تکمیل شود.
وی در ادامه گفت: ما تا سال ۱۳۵۲ در زندان از مخالفت امام با مبارزه مسلحانه خبر نداشتیم. این آگاهی ما اینگونه بود که در سال ۵۳ در زندان مطلع شدیم. امام به یکی از اعضای مجاهدین خلق که در نجف به دیدار امام رفته بود و برای امام از مبارزه مسلحانه صحبت کرده بود، میفرماید: شما از این مسیر به نتیجه نمیرسید و ما از اینجا متوجه شدیم که امام با مبارزه مسلحانه مخالف است.
منصوری افزود: در سال ۱۳۵۰ از این تفکر سازمان مجاهدین خلق مطلع شدیم. ربانی شیرازی و هاشمی رفسنجانی حتی به این سازمان کمک مالی میکردند. من از جمله افرادی بودم که گفتم اینها همفکر ما نیستند و از سال ۵۲ آقایان آرام آرام متوجه شدند که خط فکری ما در یک راستا نیست. البته آنها نیز مسلمان بودند، اسلامی فکر میکردند و زمانی که به سازمان پیوستند، نحله فکری آنها تغییر کرد. در سال ۵۳ مطلع شدیم که امام با مبارزه مسلحانه مخالف است و حرکت مردمی مورد تائید ایشان است.
وی بیان کرد: در آن زمان تعدادی جزوه آموزشی داشتیم. بخش سیاسی جزوات را من مینوشتم. قسمت مبارزه مسلحانه را سپاسی آشتیانی مینوشت و بخش قرآنی و نهجالبلاغه توسط زمانی نوشته میشد. اما موفق نشدیم این جزوات را بعد از انقلاب جمعآوری کنیم. شاید تعدادی از آن اسناد در پروندههای ما وجود داشته باشد. از اسناد آموزشی حزب ملل در حزبالله استفاده میکردیم. البته به این نکته دقت کنید که در دهه ۴۰ یک جوان ۲۳ ساله چگونه به مسئولیت خود و به دنیا و… نگاه و چگونه فکر میکند.
منصوری با بیان اینکه هدف حزبالله قیام مسلحانه مردمی بود، گفت: ما کاملاً با برنامهریزی جلو میرفتیم، یعنی عضوگیری، سازماندهی و تربیت با برنامه بود. فدائیان اسلام نیز در ترورهای خود فلسفه خاصی داشتند. مجاهدین خلق وقتی دیدند در فشار هستند، گفتند ضربهای به رژیم بزنیم که بعد از قضیه سیاهکل آن تفکر به وجود آمد. تعداد اعضای متصل و غیرمتصل حزبالله به حدود ۳۰۰ نفر میرسید. یک برنامه ده تا پانزده ساله تدوین کرده بودیم و تفکر ما این بود که اگر به دو هزار نفر نیروی مسلح برسیم، میتوانیم رژیم را از بین ببریم.
وی افزود: در شرایطی بودیم که راهحل دیگری به ذهن ما نمیرسید. مشی مسلحانه آن روز برای همه مبارزین قابل قبول بود. ولی مسیر عوض میشود. در سال ۵۷ شعار ما در راهپیماییها این بود که «رهبرم ما را مسلح کنید». اعضا حق عضویت پرداخت میکردند و بازاریان تهران نیز کمکهای ویژهتری به حزبالله میکردند، اینگونه بودجه گروه تامین میشد. البته برخی از علما نیز کمکهایی میکردند. با سازمان آزادیبخش فلسطین ارتباط برقرار کرده بودیم و آنها به آموزش گروه میپرداختند. آقای فاتح نخستین فردی بود که از آموزش در فلسطین برگشت اما توسط ساواک و موساد شناسایی و دستگیر شد. مسائل اغلب تابع وضعیت بود. مدیریت با حزبالله بود و در برخی موارد حتی اعضا در شهرهای مختلف نمیدانستند که عضو حزبالله هستند.
نظر شما