به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، کتاب «قصه خالهکبری» داستان دختری به نام نازنین است که با مادر خود به خانه مادربزرگش میرود و در آنجا، هنگام پختن نان همراه مادربزرگش، مهمان قصه همسایه مادربزرگ یعنی خالهکبری میشود. مادربزرگ برای نازنین تعریف میکند که خالهکبری در زمان جنگ چگونه برای رزمندهها نان میپخته است و چه چیزی باعث شده است که حالا او نابینا باشد.
این کتاب به طور غیرمستقیم بخشی از تلاشهای زنان در زمان جنگ را به کودکان نشان میدهد و در کنار آن، با دیدن و شنیدن قصه نازنین و حضور او در خانه مادربزرگش و همچنین کمکهای مادربزرگ و مادر نازنین به خالهکبری، همسایه مادربزرگ، کودکان متوجه میشوند که ما آدمها باید هوای یکدیگر را داشته باشیم و در هر روزگاری به یکدیگر مهربانی و از هم مراقبت کنیم. این داستان سرشار از ایثار، مهربانی، کمک به همنوع و احترام به بزرگترهاست.
در بخشی از متن این کتاب میخوانیم:
صبح، نازنین همین که چشمهایش را باز کرد، به مادرش سلام کرد و گفت: «مامان! مامانبزرگ رفته نون بپزه؟» مادر جواب داد: «بله دختر قشنگم.» نازنین با عجله کمی صبحانه خورد و رفت پیش مادربزرگ. با خوشحالی به مادربزرگ سلام کرد و کنارش نشست. مادربزرگ بعد از نوازش نازنین، کمی خمیر به او داد. نازنین هم مشغول بازی با خمیر شد. بعد پرسید: «مامانبزرگ! چرا هروقت مامانم میاد خونه شما باهم میرید به خالهکبری سر میزنید؟ اون که چشماش نمیبینه، چه فرقی میکنه شما اونجا برید یا نه؟» مادربزرگ همانطور که داشت نان داغ را از تنور درمیآورد، گفت: «چشماش نمیبینه دخترم، قلب مهربونش که محبت ما رو میفهمه.» نازنین رفت توی فکر و دوباره پرسید: «مامانبزرگ خالهکبری نابینا به دنیا اومده؟» مادربزرگ گفت: «نه دخترم نابیناشدن خالهکبری قصه داره.»
در پایان کتاب «قصه خالهکبری»، صفحه سفیدی در نظر گرفته شده است که کودک شما بعد از شنیدن این قصه دلنشین آنچه را که از ایثار و فداکاری متصور است در این صفحه نقاشی کند و از آن عکس گرفته و برای دوستانش ارسال کند.
اطلاعات بیشتر:
کتاب «قصه خالهکبری» به قلم زهرا خسروی و تصویرگری سمیراسادات شفیعی به کوشش انتشارات ۲۷ بعثت در ۲۴ صفحه مصور رنگی و به بهای ۵۰ هزار تومان برای کودکان گروه سنی «ب» منتشر شده است.
نظرات