سه‌شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۳
عارف کسی است که تولد ثانوی پیدا می‌کند

عارف شخصی است که محقق شده به حقایق عرفانیه و تولد ثانوی یافته است عرفانی که شخص را ثانیاً متولد می‌کند و انسان بالقوه را مبدل به انسان بالفعل می‌کند.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا نشست «کارکرد اجتماعی عرفان» با سخنرانی منوچهر صدوقی سها، استاد، مؤلف و مدرس فلسفه و عرفان، به همت دانشگاه بین‌المللی مذاهب اسلامی برگزار شد.
صدوقی سها، استاد فلسفه و عرفان، در ابتدا با اشاره به اینکه هم عنوان و هم مطالب عرفان برای عموم افراد جذاب است، گفت: ما در این‌جا با معضله‌ای روبرو هستیم و آن خلطِ عنوان تصوف و عرفان است. عده‌ای به هر صورت با تصوف مشکل دارند. بنده این مطلب را قبول ندارم بلکه دارم روایت می‌کنم. از هر واقعیتی دو رقم می‌توان بحث کرد؛ یکی بحث اُنتیک یا وجودی و دیگر بحث ارزشی. همین میکروفون که جلوی بنده است را در نظر بگیرید. از یک جهت می‌توانم بپرسم که این شیء چیست و خصوصیات این میکروفون را بگویم و از جهت دیگر می‌توانم بگویم خوب، بد، گران، ارزان و … است. ما متأسفانه بحث‌های وجودی را با مباحث ارزشی خلط می‌کنیم و مشکلات زیادی به وجود می‌آید. البته اگر بخواهیم به این مطلب بپردازیم از بحث جلسه دور می‌شویم.


این استاد فلسفه در ادامه گفت: ما وقتی می‌خواهیم از کاربرد اجتماعی عرفان سخن بگوییم، اولاً باید تصوری از عرفان داشته باشیم، تصدیقِ بلا تصور باطل است. اولاً باید بفهمیم عرفان و تصوف چیست و بعد موضع‌گیری کنیم. بسیاری اوقات بدگویی‌ها و خوب‌گویی‌های ما در مورد موضوعات مختلف بدون تصور داشتن از آن‌ها است.
او با طرح این پرسش که عرفان چیست؟، گفت: شاید بتوان گفت عرفان مشترک لفظی بین حقایق متعدده‌ای است. اگر هم مشترک لفظی نباشد می‌توان برای آن اقسامی در نظر گرفت. عرفان از یک جهت به عرفان نظری و عرفان عملی تقسیم می‌شود. تقسیم دیگر مابین حقیقتِ عرفان و علم عرفان است. تقسیم‌های دیگری هم وجود دارد که در حیطه بحث ما نیست.


صدوقی سها ادامه داد: علمِ به عرفان، عرفان نیست. متاسفانه بسیاری وقتی عرفان می‌گویند آن را منحصر در ابن‌عربی می‌کنند. ابن عربی بسیار فرد بزرگی است اما چنین نیست که عرفان منحصر در او باشد. ابن‌عربی اولاً فیلسوف است. او فیلسوفِ عرفانی است. ابن‌عربی فیلسوفی است که مشرب عرفانی دارد. او عالمِ به عرفان است. عالم به عرفان بودن با تحقق عرفان متفاوت است. نمی‌گویم او محقق به حقایق عرفانیه نیست، هست اما چیزی که از او دیده می‌شود علم عرفان است.
آیا نمی‌شود کسی قواعد شنا را به خوبی بداند اما تا به حال دریا ندیده باشد؟ می‌شود. علم به شنا طریقیت دارد نه موضوعیت، این علم به خاطر آن است که انسان شنا بکند. حدیثی از رسول اللّه صلی الله علیه و آله هست که رب حامل فقه لیس بفقیه و رب حامل فقه الی من هو افقه منه.


این مدرس دانشگاه در ادامه اظهار داشت: ما اگر دم از تأثیر عرفان در اجتماعیات و اجتماعات می‌زنیم، باید دورِ علمِ به عرفان و عرفان نظری را خط بکشیم. در این فرصت نمی‌شود در مورد عرفان نظری سخن گفت چون خودش یک ترم درس است. ما در رابطه با کارکرد اجتماعی عرفان، باید از یک نوع صیرورت سخن بگوییم. عرفان به آن معنا عبارت است از صیرورت ذات انسان و تحقق حقایق حرفانیه.

او افزود: بسیاری از اهل معرفت اصلاً بی‌سواد بوده‌اند. شیخ بَرَکة استاد عین‌القضات همدانی است. عین‌القضات می‌گوید که بَرَکة سوره فاتحه را به درستی نمی‌توانست بخواند اما تمام معارفی که کسب کرده‌ام از اوست. در احوال بایزید نوشته‌اند که پیری داشت به نام ابوعلی سِندی. خودِ بایزید گفته است که ابوعلی سِندی از من قرائت سوره فاتحه یاد می‌گرفت و من از او علمِ فنا می‌آموختم. دوباره می‌گویم اگر دم از تأثیر عرفان در اجتماعیات می‌زنیم مطلقاً نباید ذهن دوستان به سمت علم عرفان و این‌ها برود. ذهنتان برود به سمت شخصی که محقق شده به حقایق عرفانیه و تولد ثانوی یافته است؛ این عرفان را می‌گویم. بنده خودم از این اشخاص دیده‌ام.


او با اشاره به تأثیر دین بر عرفان، گفت: عرفانی که از آن سخن می‌گویم جز از طریقِ تدینِ واقعی به دست نمی‌آید و در طول تاریخ هم همینگونه بوده است. آن عرفانی که شخص را ثانیاً متولد می‌کند و انسان بالقوه را مبدل به انسان بالفعل می‌کند. حقیقتِ عرفان این است که انسان بالقوه را به انسان بالفعل تبدیل کند. انسان بالفعل کیست؟ این انسان واجد تمام خوبی‌ها و فاقد تمام بدی‌هاست. ما در این محدوده عارف به کسی می‌گوییم که دارای تمام خوبی‌ها، عملاً و نظراً، و فاقد تمام بدی‌هاست. این راه جز از طریق تدینِ واقعی به دینِ واقعی پیمودنی نیست. اگر کسی محقق شود به حقایق دین الهی ما اسم او را در این محدوده عارف می‌گذاریم.


صدوقی سها با طرح این پرسش که حقیقت دین چیست؟، گفت: با این معنا و مبنا عرفان حقیقت دین است. خداوند در سوره مبارکه الأنفال آیه ۲۴ می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم». ما به حسب ظاهر زنده‌ایم اما زندگی ما حیوانی است. انسان باید به حیات واقعی برسد. یکی از حقایق دین که در چنین عارفی تجلی پیدا می‌کند، رحمت است. هو الله الذی لا إله إلا هو عالم الغیب والشهادة هو الرحمن الرحیم. خدا عالم به همه‌چیز است اما رحمان و رحیم است. ما اگر همه‌چیز را در مورد یک نفر بدانیم به او می‌گوییم حواست باشد که دست از پا خطا نکنی. یکی از حقایق دین رحمت است. آن عارفی که در این محدوده برای ما شناخته شد ما از او انتظار داریم که مظهر رحمت باشد. اصلاً عذاب‌های الهی موضوعیت دارد یا طریقیت؟ این عذاب‌ها طریقیت دارد و برای تأدیب است. اصل و اساس رحمت است. اما عذاب الهی هم رحمت است.
او در ادامه مطرح کرد: چنین عرفانی اگر در جامعه تجلی پیدا کند، آن جامعه این جامعه فعلیِ ما نمی‌شود. اگر جامعه‌ای باشد که افرادش همان یقینی که به سوزاندن آتش دارند را به مسائل دینی داشته باشند در آن جامعه ظلم و بدی اتفاق نمی‌افتد. پس اولاً عرفان معنای متعدده دارد. یکی از آن معانی همین چیزی بود که گفتم. کسی عالم باشد که چه بهتر اما این عرفان ربط اساسی به علم و سواد ندارد. ممکن است شخصی عامی بوده اما مُحَقَقِ به حقایق عرفانیه باشد.


این استاد فلسفه و عرفان در ادامه با اشاره به کتاب کشف‌المحجوب، گفت: در کشف‌المحجوب هُجویری هست که احمد بن خِضرویهٔ در بلخ بود. بلخ پادشاهی داشت و پادشاه دختری به نام فاطمه. فاطمه به احمد بن خِضرویهٔ نامه نوشت و گفت من را از پدرم خواستگاری کن. خِضرویهٔ پیام داد که این چه حرفی است. تو دختر پادشاه هستی و من یک آدم یک لاقبا. فاطمه پیغام داد که یا احمد راهبُر مباش، راهبَر باش، یعنی مانع ترقی و کمال نباش و به کمال هدایت کن. خلاصه خواستگاری کرد و ازدواج کردند. یحیی‌بن معاذ هم معاصر خِضرویهٔ بود. یحیی‌بن معاذ به خِضرویهٔ پیغام داد که می‌خواهم به مهمانی تو و همسرت بیایم. خِضرویهٔ به فاطمه گفت که یا فاطمه ما از یحیی‌بن معاذ چگونه باید پذیرایی کنیم؟ او گفت مثلاً ۲۰ گوسفند، ۲۰ مرغ و … و در نهایت ۱۰ خر باید کشت. خِضرویهٔ گفت خر برای چه؟ گفت وقتی کریمی به مهمانی کریمی می‌آید سگانِ کوی هم بی‌نصیب نباید بمانند. تصور کنید در یک جامعه‌ای چنین فکری شایع شود. اقلاً مردم سعی کنند نزدیک به این حرف‌ها شوند. آن جامعه خیلی فرق می‌کند.
او در جمع‌بندی سخنان خود گفت: ماحصل کلام اینکه یکی از معانی عرفان تحققِ به حقایق دینی کما هو حقه است. اگر آن تحقق پیدا شود و افرادی به عنوان عارف در جامعه‌ای وجود داشته باشند جامعه‌ای الهی تشکیل می‌شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها