پیمان شیخی در گفتوگو با ایبنا مطرح کرد:
«فراموش شدگان لالهزار» بر مبنای تاریخ شفاهی تئاتر نوشته شده است/ بزرگترین اتفاقات تئاتر ایران در دهه 20 بود
پیمان شیخی با اشاره به انتشار کتاب جدیدش گفت: تنها ضرورتی که من همیشه در تئاتر کشورمان حس کردهام؛ وجود منابعی است که بر پایه تاریخ شفاهی، مستند و حقیقت، «تاکید میکنم» حقیقت و صادقانه نوشته شده باشند.
ابتدا درباره کلیت کتاب و مضمون آن برای خوانندگان توضیح دهید
«فراموششدگان لالهزار» در واقع ششمین تالیفی است که توسط من انجام شده؛ که بر پایه پژوهشهای میدانی، کتابخانهای و تاریخ شفاهی نوشته شده است. در این کتاب به زندگی 10 هنرمند پرداختهام. ویژگی این افراد این است که هنرمندان شاخص، درجه یک و بیهمتای تئاتر دهه 20 ایران هستند. از آنجایی که همگان با تعدادی از هنرمندان نامآور همچون علی نصیریان، عزتالله انتظامی، جمشید مشایخی و دیگران آشنا هستند من به زندگی آنها اشارهای نکردهام و به نسل پیشکسوتان آنها پرداختهام.
در کتاب به این موضوع اشاره کردهاید که بخشی از تاریخ تئاتر در ایران، به صورت شفاهی است و در کتابها نیامده، برای ثبت این تاریخ، به چه منابعی رجوع کردید؟ از کجا آغاز کردید و چه روندی طی شد؟ (به غیر از منابع مکتوبی که در پایان کتاب آورده شده است.)
به نظرم تحقیقات کتابخانهای نمیتواند به طور صددرصد گویای یک تاریخ شفاهی باشد. مگراینکه در ابتدای کتاب، اشاره کرده باشید که این کتاب بر پایه تاریخ شفاهی نوشته شده است. در این صورت میتوان به نویسنده اعتماد کرد؛ چراکه او قطعا پای صحبت آدمهای متفاوتی نشسته و کتاب را تالیف کرده است؛ اما در کنار این بخش، پژوهشهایی که من هم در این کتاب استفاده کردهام در حقیقت از صحبت پیشکسوتانی است که از آنها تلمذ کرده و در محضرشان بودهام. در واقع کتابی کاملا تلفیقی بر پایه پژوهشهای میدانی، تاریخ شفاهی، کتابخانه، مجله، روزنامهها و غیره است.
درباره تاریخ تئاتر مدرن ایران بگویید. از کی این مرزبندی بین تئاتر سنتی و مدرن آغاز شد؟
در جایگاهی نیستم که بخواهم درباره مرزبندی تئاتر سنتی و مدرن ایران صحبت کنم. اما آنچه که در طی این سالهایی که فعالیت پژوهشی و نویسندگی داشتم یاد گرفتم این است که آن تئاتر مدرنی که ما میشناسیم، سرآغاز و چراغ اولش در ابتدای قرن حاضر اتفاق افتاد. در حقیقت بزرگترین اتفاقاتی که در تئاتر ایران شکل گرفت، یا تغییرات فاحشی که صورت گرفت، مشخصا در دهه 20 بود. نمیخواهم بگویم تئاتر اروپایی، میخواهم بگویم شکل مدرن تئاتر جهانی، آن چیزی که در دنیای مدرن آن روزگار وجود داشت و در ایران وجود نداشت! در این دهه در کشور ما شکل گرفت. سید علی خان نصر، عبدالحسین نوشین، میر سیفالدین کرمانشاهی و خیلی آدمهای دیگر که بخشی از آنها در همین کتاب به زندگی آنها پرداخته شده است.
گذشته از نامهای آشنای تئاتر چون سیدعلی نصر، عبدالحسین نوشین و دیگران... اسامی کمتر شناخته شدهای هم در کتاب آمده؛ مثل معزالدین فکری ارشاد و ... شما چطور به این نامها رسیدید؟
متاسفانه برای سالهای اخیر، معزالدین فکری ارشاد، نام خیلی آشنایی نیست. اما در دهه 50، تمام روشنفکران، روزنامهنگارها و تئاتریها وقتی اسم ایشان به گوششان میخورد به احترامش میایستادند!
طبیعتا برای کسی مثل بنده، که از سال 1372 درباره تهران قدیم مطالعه، تحقیق و پژوهش انجام دادهام و مشخصا از سال 83، در ارتباط با تئاتر تهران قدیم تحقیق کرده و در محضر بزرگان تئاتر کشورمان که متاسفانه عده زیادی از آنها در قید حیات نیستند؛ تلمذ کرده و از محضر آنها استفاده کردهام، کسی مثل معزالدین فکری ارشاد، نهتنها غریبه نیست بلکه نامی آشنا است. و همه آدمهایی که بنده در محضرشان بودم و متاسفانه اکثرشان در قید حیات نیستد؛ از این شخص و آدمهایی در این سطح به نیکی یاد کردهاند و تمرکزشان بر زندگی هنری این آدمها بوده و به زندگی شخصی آنها کاری نداشتهاند.
و من هم خوشبختانه همین کار را در این کتاب انجام دادم و نه گرایشهای سیاسی این آدمها مد نظرم بوده، نه شیوه زندگی خانوادگیشان! و همواره به فعالیت حرفهای این آدمها توجه کردهام.
با توجه به وجود منابع دیگری چون تاریخ ادبیات نمایشی در ایران و دیگر آثار چه ضرورتی برای نگارش این کتاب حس کردید؟
تنها ضرورتی که من همیشه در تئاتر کشورمان حس کردهام؛ وجود منابعی است که برپایه تاریخ شفاهی، مستند و حقیقت، تاکید میکنم حقیقت و صادقانه نوشته شده باشند. نه اینکه به طور مثال یکنفر بیاید و برای من تعریف کند که فلان هنرمند در فلان سال این حرف را به من زد! چیزی که قرار است مکتوب شود، باید پایه و اساس داشته باشد، شاهد داشته یا ضبط شده یا در کتابی باشد که آن سند شده باشد... ولی واقعیت این است که تاریخ شفاهی، فراموش شده و متاسفانه نادیده گرفته شده است.
چه شد که لالهزار این قدر مهم شد؟ چه اتفاقی در آنجا افتاده که آوازهاش هنوز پابرجاست و با آنکه تئاتر در آن رو به خاموشی رفته (در واقع کاملا خاموش شده) هنوز هم اسمش بر سر زبانهاست؟
ناصرالدین شاه قاجار، با توجه به دیدهها وسفرهایش به فرنگستان و مشخصا فرانسه که خیلی مورد علاقهاش بود و زبان آنها را به درستی صحبت میکرد؛ میخواست در حقیقت یک خیابان شانزهلیزه مثل فرانسه در تهران ایجاد کند. او خیلی تمایل داشت شهر تهران مدرن شود به خاطر همین هم دستور داد که اولین نقشهکشی شهر تهران انجام شود. بنابراین دستور داد لالهزار تبدیل به خیابان بشود. خیابان لالهزار از همان زمان مهم بود. وقتی نقشه تهران در آن زمان را مشاهده میکنید، میبینید که اعیان و اشراف درجه یک درباری در خیابان لالهزار سکنی گزیدهاند.
چند دستگاه دولتی مهم در آن ایجاد شد و بعدها در دوران پهلوی اول که نظام قاجار تغییر کرد؛ این خیابان همچنان اهمیت خودش را نگه داشت و حفظ کرد و با ایجاد کافه قنادیها، خیاطخانههای مدرن، گرند هتل، سالنهای تئاتر، بعدها سالنهای سینما و... شکل آن بیشتر به سمت تفنن و تفریحگاه رفت.
کسبهای که در آنجا هستند هم میدانند که این خیابان اهمیت دارد و به خاطر همین است که دست از سرش بر نمیدارند و قیمت آن را به قیمت گزاف رساندهاند.
میخواهم بگویم خیابان لالهزار، حتی در حال حاضر که ما داریم صحبت میکنیم، بهواسطه اماکن قدیمی که همچنان در آنجا وجود دارد که یا رو به تخریب هستند یا تخریب شدهاند و برخی از آنها که سرو سامانی گرفته مثل خانه اتحادیه، همچنان اهمیت خودش را خفظ کرده است. با وجودی که ساختمانهای تئاتر قدیمی هنوز ساختمانشان هست. مثل تئاتر دهقان، تئاتر تهران یا نصر، تئاتر فرهنگ (تئاتر پارس)، تئاتر فردوسی و سینماهای قدیمی مثل سینما رکس با آن سنگفرش زیبا طیبعا هنوز هم لالهزار اهمیت دارد.
در بخشهایی از کتاب به جزئییات ظریفی پرداخته شده است. به طور مثال درباره معزالدین فکری به جزئییات پرداختهاید اینکه در 1336 وضعیت بازیگری او چگونه بود یا مثلا 1350 آخرین حضور او بر صحنه تئاتر یا همین جزئیات درباره رفیع حالتی و دیگران... دانستن این جزئییات برای دانشجوی تئاتر چه الزامی دارد؟ یعنی در واقع نسل جوان از آن چه چیزی میآموزد؟
چطور ممکن است که یک دانشجوی تئاتر نداند که؛ سیر تکامل بازیگری، کارگردانی یا کلا تئاتر کشورش که دارد درباره آن تحصیل میکند چگونه بوده است؟ من نمیتوانم هضم کنم که یک دانشجوی تئاتر نداند پیشکسوتان تئاتر کشورش چه کسانی هستند؟ چطور ممکن است که یک دانشجوی تئاتر آگاهی نداشته باشد که موید ممالک فکری ارشاد که پدر معزالدین فکری ارشاد هست چه خدمتی به نمایشنامهنویسی و تشکیل گروه تئاتر کرده و چه خدماتی نسبت به روزنامهنگاری کشور کرده است؟ یا سید علی نصر و دیگران...یا اینکه نداند رفیع حالتی چه خدماتی درباره تدریس تئاتر و معلمی تئاتر کرده است!
دانشجوی تئاتری که عاشق تئاتر است چطور ممکن است از تاریخ تئاتر کشورش چیزی نخواهد بداند یا چیزی نباید بداند. چطور ممکن است که گذشته را ندانیم انتظار داشته باشیم که تئاتر شکوفایی در آینده داشته باشیم. اگر ما بخواهیم آینده روشنی در تئاتر داشته باشیم، طبیعتا اطلاعات گذشته ما میتواند فانوس راه ما برای مسیر آینده باشد. پیتر بروک یا خیلی از کسانی که در حقیقت تئاتر مدرن و تئاتر تجربی کار کردهاند، اول تئاترهای کلاسیک را به درستی گذراندهاند و بعد به تئاتر مدرن پرداختهاند. میخواهم این را بگویم که طبیعتا با آگاهی داشتن از تئاتر گذشته، میشود چراغ راه آینده را روشن کرد. و به یک تئاتر ایدهآل که همه تئاتریها با تمام سختیهایی که در تئاتر هست به دنبال آن هستند، رسید.
نظر شما